procrastinator


طفره رو، تعویق انداز

جمله های نمونه

1. Don't say you are a procrastinator; really, it's just that the pace of this bloody age is too fast.
[ترجمه نبات] نگید تعلل گر هستید؛این فقط بخاطر اینه که گذشت زمان زیادی سریعه
|
[ترجمه گوگل]نگویید که اهل تعلل هستید واقعاً، فقط سرعت این عصر خونین خیلی سریع است
[ترجمه ترگمان]نگو که تو procrastinator، واقعا، فقط به این خاطر است که سرعت این سن لعنتی خیلی سریع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. As every procrastinator knows, the hardest step to take is the first one.
[ترجمه گوگل]همانطور که هر تعلل کننده ای می داند، سخت ترین قدم برداشتن اولین قدم است
[ترجمه ترگمان]همانطور که همه می دانند، سخت ترین گام در انتخاب اول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Procrastinator is always about to start something.
[ترجمه Eli] یک موکولیست همیشه در سدد شروع چیزی است
|
[ترجمه گوگل]Procrastinator همیشه در شرف شروع کاری است
[ترجمه ترگمان]The همیشه می خواهد چیزی را شروع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He says the smart procrastinator can earn a reputation for productivity while giving in to the urge to delay.
[ترجمه گوگل]او می‌گوید تعلل‌کننده‌های باهوش می‌توانند به دلیل بهره‌وری شهرت داشته باشند و در عین حال تسلیم میل به تأخیر باشند
[ترجمه ترگمان]او می گوید که procrastinator هوشمند می تواند به بهره وری خود شهرت پیدا کند در حالیکه تسلیم نیاز به تاخیر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I've never in my life seen a happy procrastinator.
[ترجمه گوگل]من هرگز در زندگی ام یک اهمال کننده خوشحال ندیده ام
[ترجمه ترگمان]من هرگز در عمرم یک تعویق انداز شاد ندیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But, the procrastinator in all of us doesn't have to win.
[ترجمه گوگل]اما، تعلل کننده در همه ما لزومی ندارد که برنده شود
[ترجمه ترگمان]اما، تعویق انداز در همه ما نیازی به برنده شدن نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Why does the procrastinator do these things?
[ترجمه گوگل]چرا تعلل کننده این کارها را انجام می دهد؟
[ترجمه ترگمان]چرا این کارا تعویق انداز این کارا رو می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Below are some of the symptoms of a Procrastinator and the remedies to try.
[ترجمه گوگل]در زیر برخی از علائم اهمال‌کاری و درمان‌هایی که باید امتحان کنید آورده شده است
[ترجمه ترگمان]در زیر برخی از نشانه های بیماری و داروهایی که باید امتحان کنید آورده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Analysis: Most might call Sam a procrastinator, but I only see that she has a weakness in scheduling her time.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل: اکثراً ممکن است سام را به تعویق انداختن خطاب کنند، اما من فقط می بینم که او در برنامه ریزی زمانش ضعف دارد
[ترجمه ترگمان]تحلیل: بیشتر ممکن است سم را یک procrastinator بنامند، اما من فقط می دانم که او در برنامه ریزی زمان خود نقطه ضعف دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You know you are a procrastinator and you have put off dealing with it as long as possible.
[ترجمه گوگل]شما می دانید که به تعویق انداختن کار هستید و تا جایی که ممکن است پرداختن به آن را به تعویق انداخته اید
[ترجمه ترگمان]تو می دانی که تو a، و تا آنجا که ممکن است باید با آن کنار بیایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Loewenstein, similarly, is inclined to see the procrastinator as led astray by the "visceral" rewards of the present.
[ترجمه گوگل]لوونشتاین نیز به همین ترتیب، تمایل دارد که اهمال‌کننده را به‌خاطر پاداش‌های «احشایی» زمان حال گمراه کند
[ترجمه ترگمان]Loewenstein نیز به همین شکل تمایل دارد که procrastinator را که توسط جوایز \"احشایی\" در حال حاضر گمراه شده، ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Neither one is a procrastinator, and both answered my many questions immediately.
[ترجمه گوگل]هیچکدام به تعویق نمی افتند، و هر دو بلافاصله به سؤالات من پاسخ دادند
[ترجمه ترگمان]هر دو بی درنگ به سوال های من جواب دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mr. Perry says either a non-negotiable deadline will force action, or the procrastinator will gather enough information and confidence to make them appear less daunting.
[ترجمه گوگل]آقای پری می‌گوید یا یک ضرب‌الاجل غیرقابل مذاکره، اقدام را مجبور می‌کند، یا کسی که به تعویق می‌افتد، اطلاعات و اطمینان کافی را جمع‌آوری می‌کند تا کمتر دلهره‌آور به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]آقای پری می گوید که یا یک مهلت غیرقابل مذاکره می تواند عملی شود، یا the اطلاعات کافی جمع آوری کرده و اطمینان حاصل کند که آن ها کم تر ترسناک به نظر برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the example above, Sam's assignment was late (a fact,) but her thought that "I'm a procrastinator" would only cause stress if she believed it.
[ترجمه گوگل]در مثال بالا، تکلیف سام دیر انجام شد (یک واقعیت)، اما او فکر می‌کرد که «من یک تعلل‌کننده هستم» فقط در صورتی که باورش کند استرس ایجاد می‌کند
[ترجمه ترگمان]در مثال بالا، تکلیف سم دیر بود (یک واقعیت،)اما او فکر می کرد که \"من یک procrastinator هستم\" فقط باعث استرس می شود اگر او باور داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• one who postpones, one who puts something off until later; one who defers, one who delays

پیشنهاد کاربران

فردی که لحظه آخریه. مثلا برای دانش آموز به معنای شب امتحانی میشه توصیف شه
A procrastinator is someone who consistently delays or puts off tasks and responsibilities. They often struggle with time management and struggle to meet deadlines.
کسی که به طور مداوم کارها و مسئولیت ها را به تاخیر یا به تعویق می اندازد.
...
[مشاهده متن کامل]

پشت گوش انداز
مثال؛
I’m such a procrastinator, I always wait until the last minute to start my assignments.
A coworker might say, “Don’t be such a procrastinator, start working on that report now. ”
A student might admit, “I know I need to study, but I’m such a procrastinator that I keep finding other things to do. ”

?What is the busiest part of the day for you
I am a ⭐procrastinator⭐, so I tend to get extremely busy at night, when all my work piles up. I love working at those hours though, because no motivation is as good as the urge to sleep
fat ass
کسی که هی امروز و فردا میکنه و کاراشو دقیقه نود انجام میده ( تعویق انداز )
از زیر کار در رو
کسی که کاری را پشت گوش می اندازد
پشت گوش انداز
Delayer
Self motivated
ادم تعلل گر
تعویق انداز
دقیقه نودی ( کسی که امور را در آخرین لحظه انجام میدهد )
لحظه اخری
Someone who waits until last minute
اهمال کار
A person who delay doing things
طفره رو
دست دست کردن
کسی که این دست و اون دست میکنه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس