procrastinating

پیشنهاد کاربران

یللی تللی
Procrastinating = Delaying = Putting something off = Postpone
فعل Procrastinate به معنای پشت گوش انداختن، کار امروز را به فردا انداختن، امروز فردا کردن، دست دست کردن، اهمال کاری کردن، سستی کردن و جدی نگرفتن کاری که باید انجام بدی، به ت** گرفتن اوضاع
...
[مشاهده متن کامل]

مثلاً میگن Stop Procrastinating یعنی دست دست نکن. چیزارو عقب ننداز
به زبان ساده معنای این کلمه چیه ؟ یعنی شما یه کار مهم دارید که قاید انجام بدید. ولی شما هی میگید ولش کن حالا وقت هست. فعلاً برم PS5 بزنم تا بعد. یعنی زندگی را به دستگیره یخچال خونتون وصله بزنی و بگی وِلِلِش تا بعد
کلمات هم خانواده ی این کلمه :
Procrastinating : صفت - فعل استمراری
Procrastination : اسم ( غیرقابل شمارش )
Procrastinate : فعل
procrastinatingly : قید
Procrastinator : اسم ( قابل شمارش )

verb
[no obj] : to be slow or late about doing something that should be done : to delay doing something until a later time because you do not want to do it, because you are lazy, etc.
◀️He procrastinated and missed the submission deadline
◀️He told her to stop procrastinating and get to work
◀️ She is not prone to procrastination
◀️Some people are procrastinators when it comes to paying their bills
دیدی گفتم to put something off ?
این معنیشه
1. postpone something
◀️ "they can't put off a decision much longer"
2. cause someone to lose interest or enthusiasm.
◀️ "she wanted to be a nurse, but the thought of night shifts put her off"

Put off
Postpone
Delay
عقب انداختن
به تاخیر انداختن
عقب انداختن کارها، دو دل بودن، زمان خریدن، دست نگه داشتن

بپرس