procession

/prəˈseʃn̩//prəˈseʃn̩/

معنی: ترقی، حرکت دسته جمعی، ترقی تصاعدی، دسته راه انداختن، در صفوف منظم پیش رفتن
معانی دیگر: (در مراسم رسمی) قطار اتومبیل ها، صف مردم، گروه مشایعین، (در مراسم رسمی و تشییع جنازه و غیره) گام برداری، حرکت (با گام های شمرده یا در اتومبیل های به صف شده)، بصورت صفوف منظم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of moving forward, esp. in an orderly or ceremonious way.
مترادف: advancement
مشابه: march, parade, progress, progression

(2) تعریف: a line or group of people, vehicles, or things moving forward in such a way.
مترادف: cavalcade, parade, train
مشابه: caravan, column, cortege, file, line, motorcade, movement, promenade, rank, stream

(3) تعریف: the act of proceeding or issuing from a source.
مترادف: issuance
مشابه: derivation, emanation, origination
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: processions, processioning, processioned
• : تعریف: to move in a procession.
مترادف: parade
مشابه: file, stream

جمله های نمونه

1. the funeral procession moved slowly
صف مشایعین جنازه به آهستگی حرکت می کرد.

2. a solemn funeral procession
مراسم تشییع جنازه ی پر ابهت

3. Ideas passed in quick procession through her mind.
[ترجمه گوگل]ایده ها به سرعت از ذهن او عبور کردند
[ترجمه ترگمان]افکارش در حرکت سریع از ذهنش گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The procession passed along the street.
[ترجمه گوگل]موکب از کنار خیابان گذشت
[ترجمه ترگمان]دسته دسته در خیابان گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A funeral procession filled the street.
[ترجمه گوگل]یک دسته عزاداری خیابان را پر کرده بود
[ترجمه ترگمان]یک دسته تشییع، خیابان را پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They came in flocks to see the procession.
[ترجمه گوگل]آنها دسته دسته می آمدند تا این موکب را ببینند
[ترجمه ترگمان]دسته دسته به flocks آمدند تا دسته را ببینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The procession moved into the church.
[ترجمه گوگل]دسته به داخل کلیسا حرکت کردند
[ترجمه ترگمان]دسته به کلیسا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The procession moved through the mountain village at a stately pace.
[ترجمه گوگل]راهپیمایی در روستای کوهستانی با سرعتی باشکوه حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]جمعیت با سرعتی باشکوه از میان دهکده کوهستانی عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Congress could ban the procession altogether.
[ترجمه گوگل]کنگره می تواند راهپیمایی را به طور کلی ممنوع کند
[ترجمه ترگمان]کنگره می تواند به طور کلی این مراسم را ممنوع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The festivities started with a procession through the town.
[ترجمه گوگل]این جشن با راهپیمایی در شهر آغاز شد
[ترجمه ترگمان]جشن با رژه رفتن از شهر آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a seamless procession of wonderful electronic music.
[ترجمه گوگل]این یک صف یکپارچه از موسیقی الکترونیک فوق العاده بود
[ترجمه ترگمان]این یک حرکت یکپارچه از موسیقی الکترونیکی عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The procession moved through the streets at a steady pace.
[ترجمه گوگل]راهپیمایی با سرعتی ثابت در خیابان ها حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]این مراسم با سرعت ثابتی از میان خیابان ها عبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The procession moved slowly down the hill.
[ترجمه گوگل]موکب به آرامی از تپه حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]دسته به آرامی از تپه سرازیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The festival will open with a procession led by the mayor.
[ترجمه گوگل]این جشنواره با راهپیمایی به رهبری شهردار افتتاح می شود
[ترجمه ترگمان]این جشنواره با گروهی به رهبری شهردار باز خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They rushed out to see the procession.
[ترجمه گوگل]آنها به سرعت بیرون رفتند تا راهپیمایی را ببینند
[ترجمه ترگمان]شتابان بیرون رفتند که دسته دسته را ببینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترقی (اسم)
increase, progress, development, increment, growth, ascent, success, boost, advancement, rise, promotion, lift, pickup, jump, procession

حرکت دسته جمعی (اسم)
procession

ترقی تصاعدی (اسم)
procession

دسته راه انداختن (فعل)
procession

در صفوف منظم پیش رفتن (فعل)
procession

انگلیسی به انگلیسی

• succession of people (or cars, etc.); forward movement of a succession
a procession is a group of people who are walking, riding, or driving in a line as part of a public event.

پیشنهاد کاربران

- دسته ( راه انداختن )
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: پردازش

⚫ نگارش به خط لاتین: Pardāzesh

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

Procession, in Christianity, organized body of people advancing in formal or ceremonial manner as an element of Christian ritual or as a less official expression of popular piety.
دسته روی: در دین مسیح به حرکت دسته جمعی و سازمان دهی شده گروهی از مردم به منظور انجام آیینی دینی دسته روی می گویند. دسته روی می تواند بسته به دین، مربوط به صف مشایعین جنازه یا دسته روی به سوی قربانگاه برای قربانی کردن انسان یا حیوان در دین های باستانی باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

procession
مشایعین
روند
A Wedding Procession: کاروان عروسی
هیئت
noun
1 : an organized group or line of people or vehicles that move together slowly as part of a ceremony
[count]
🔵a funeral/wedding procession
🔵There was a procession of children carrying candles.
...
[مشاهده متن کامل]

[noncount]
🔵The cars moved in procession to the cemetery.
2 [count] : a number of people or things that come or happen one after another : series — of
🔵We have had a procession of visitors today.
🔵The new employee had a procession of meetings to go to.
🔵People take out the processions

موکب ( در مراسم مذهبی )
A large black hearse led the funeral procession
صف جمعیت حاضر در مراسم تشییع جنازه
راهپیمایی.
تجمع.
مراسم تشیع جنازه.
اجتماع
گام برداشتن، قدم زدن، در صف حرکت کردن، به صورت ردیفی حرکت کردن
رژه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس