problematical

/ˌprɑːbləˈmætɪkəl//ˌprɒbləˈmætɪk/

معنی: غامض، گیج کننده، حیرت اور، مسئلهای
معانی دیگر: problematic مسئله ای، غام­

جمله های نمونه

1. For Franco, the most problematical feature within the Nationalist zone was the continued existence of independent and competing political movements.
[ترجمه گوگل]برای فرانکو، مشکل سازترین ویژگی در منطقه ناسیونالیست، ادامه وجود جنبش های سیاسی مستقل و رقیب بود
[ترجمه ترگمان]برای فرانکو، most ویژگی در منطقه ناسیونالیست، تداوم تداوم جنبش های سیاسی مستقل و رقابتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Two problematical areas in modern-day criminal law are dishonesty and intention.
[ترجمه گوگل]دو حوزه مشکل ساز در حقوق کیفری امروزی، عدم صداقت و قصد است
[ترجمه ترگمان]دو منطقه problematical در قانون جنایی امروزی، عدم صداقت و قصد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The prediction of thermal history is somewhat more problematical and requires the modelling of basin evolution and heat flow.
[ترجمه گوگل]پیش‌بینی تاریخچه حرارتی تا حدودی مشکل‌سازتر است و نیاز به مدل‌سازی تکامل حوضه و جریان گرما دارد
[ترجمه ترگمان]پیش بینی تاریخچه حرارتی تا حدی دقیق تر و problematical است و نیاز به مدل سازی of حوضه و جریان گرما دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The entire economically problematical process of exporting vast masses of material from the Moon is neatly avoided.
[ترجمه گوگل]از کل فرآیند مشکل ساز اقتصادی صادرات توده های عظیم مواد از ماه به طور منظم اجتناب می شود
[ترجمه ترگمان]کل فرآیند پیش بینی اقتصادی صادرات انبوه مواد از ماه به طور منظم از آن اجتناب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Issues which may have looked problematical in theory can be compared to see whether they are of consequence in practice.
[ترجمه گوگل]مسائلی که ممکن است در تئوری مشکل‌ساز به نظر می‌رسند را می‌توان مقایسه کرد تا ببینیم آیا در عمل پیامد دارند یا خیر
[ترجمه ترگمان]مسایلی که ممکن است در تئوری خرد شده باشند را می توان در مقایسه با این که آیا آن ها در عمل هستند یا خیر، مقایسه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As expected, graft atherosclerosis becomes problematical in long term survivors of cardiac transplantation.
[ترجمه گوگل]همانطور که انتظار می رود، آترواسکلروز پیوند در بازماندگان طولانی مدت پیوند قلب مشکل ساز می شود
[ترجمه ترگمان]همانطور که انتظار می رفت، atherosclerosis graft در بازماندگان طولانی مدت پیوند قلبی problematical می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The civil law position is less problematical.
[ترجمه گوگل]موضع قانون مدنی کمتر مشکل ساز است
[ترجمه ترگمان]وضع قانون مدنی قابل پیش بینی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In problematical cases the following test might help - Has the general public access?
[ترجمه گوگل]در موارد مشکل ساز، آزمایش زیر ممکن است کمک کند - آیا عموم مردم دسترسی دارند؟
[ترجمه ترگمان]در موارد اولیه، تست زیر می تواند به شما کمک کند - آیا دسترسی عمومی به عموم آزاد است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Here dating becomes more and more problematical as the time spans become longer and longer.
[ترجمه گوگل]در اینجا دوستیابی با طولانی تر شدن بازه های زمانی بیشتر و بیشتر مشکل ساز می شود
[ترجمه ترگمان]در اینجا زمانی طولانی تر و طولانی تر می شود که زمان طولانی تر و طولانی تر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The problematical task of theorizing socialist realist practice was ignored by both.
[ترجمه گوگل]وظیفه مشکل ساز نظریه پردازی پراتیک رئالیستی سوسیالیستی توسط هر دو نادیده گرفته شد
[ترجمه ترگمان]کار problematical نظریه پردازی socialist practice هر دو نادیده گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Labour's safety-first approach would be more problematical were the Tories able to mount a realistic economic challenge.
[ترجمه گوگل]اگر محافظه‌کاران می‌توانستند یک چالش اقتصادی واقع‌بینانه ایجاد کنند، رویکرد اول ایمنی کارگر مشکل‌سازتر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه محافظه کاران بتوانند یک چالش اقتصادی واقع گرایانه مطرح کنند، اولین رویکرد مبتنی بر ایمنی حزب محافظه کار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Contact killers are therefore problematical, and we have to adopt a different technique.
[ترجمه گوگل]بنابراین قاتلان تماسی مشکل ساز هستند و ما باید تکنیک متفاوتی را اتخاذ کنیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین killers آشنا problematical و ما باید روش متفاوتی را اتخاذ کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. While this approach is problematical, his emphasis on the totality remains important.
[ترجمه گوگل]در حالی که این رویکرد مشکل ساز است، تأکید او بر کلیت همچنان مهم است
[ترجمه ترگمان]در حالی که این رویکرد قابل پیش بینی نیست، تاکید او بر تمامیت نیز حائزاهمیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Equally problematical are those villas within walking distance of the town at the t rural-urban fringe.
[ترجمه گوگل]به همان اندازه مشکل ساز ویلاهایی هستند که در فاصله چند قدمی شهر در حاشیه روستایی-شهری قرار دارند
[ترجمه ترگمان]به همان اندازه problematical هستند که در فاصله پیاده از شهر در حاشیه روستایی - شهری قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He also has a dark and problematical double, the weird, intelligent boy next door.
[ترجمه گوگل]او همچنین یک دوتایی تیره و مشکل دار دارد، پسر عجیب و غریب و باهوش همسایه
[ترجمه ترگمان]همین طور هم مرد تاریک و problematical در کنار در همسایه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غامض (صفت)
abstruse, knotty, problematic, difficult, involute, problematical, obscure, unintelligible

گیج کننده (صفت)
problematic, problematical, hectic, stupefacient

حیرت اور (صفت)
marvelous, problematic, problematical, stupendous, wondrous, prodigious

مسئله ای (صفت)
problematic, problematical

انگلیسی به انگلیسی

• troublesome, presenting a problem, presenting a difficulty
problematical means the same as problematic; a formal word.

پیشنهاد کاربران

دشوار
پیچیده
دردسرساز
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : problem
✅️ صفت ( adjective ) : problem / problematic / problematical
✅️ قید ( adverb ) : problematically
ظنی ( در فلسفه کانت )

بپرس