problem definition

/ˈprɑːbləmˌdefəˈnɪʃn̩//ˈprɒbləmˌdefɪˈnɪʃn̩/

تعریف مسئله

جمله های نمونه

1. Overall the strongest correlations are with clarity of problem definition, clarity of problem understanding and completeness of information.
[ترجمه گوگل]به طور کلی قوی ترین همبستگی ها با وضوح تعریف مسئله، وضوح درک مسئله و کامل بودن اطلاعات است
[ترجمه ترگمان]به طور کلی قوی ترین همبستگی ها با وضوح تعریف مشکل، وضوح درک مشکل و کامل بودن اطلاعات وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Often, following a preliminary problem definition, the analyst performs a feasibility study.
[ترجمه گوگل]اغلب، به دنبال یک تعریف اولیه مشکل، تحلیلگر یک مطالعه امکان سنجی را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]اغلب، پس از یک تعریف مشکل اولیه، تحلیلگر یک مطالعه امکان سنجی را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Should demonstrate ability to use design processes for problem definition and solution creation while working individually and with a group.
[ترجمه گوگل]باید توانایی استفاده از فرآیندهای طراحی برای تعریف مسئله و ایجاد راه حل را در حین کار به صورت فردی و گروهی نشان دهد
[ترجمه ترگمان]باید توانایی استفاده از فرایندهای طراحی برای تعریف مشکل و ایجاد راه حل در حین کار به تنهایی و با یک گروه را نشان دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Problem solving. The combination of problem definition, alternatives identification and analysis, and decision - making.
[ترجمه گوگل]حل مسئله ترکیبی از تعریف مسئله، شناسایی و تحلیل جایگزین ها و تصمیم گیری
[ترجمه ترگمان]مساله حل مساله ترکیب تعریف مشکل، شناسایی جایگزین ها و تحلیل و تصمیم گیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Based on the historical review, by means of problem definition and political culture, the research analyses the values of the French policy of enrolling foreign students.
[ترجمه گوگل]بر اساس بررسی تاریخی، با استفاده از تعریف مسئله و فرهنگ سیاسی، این تحقیق به تحلیل ارزش‌های سیاست فرانسه برای ثبت نام دانشجویان خارجی می‌پردازد
[ترجمه ترگمان]براساس مرور تاریخی، با استفاده از تعریف مشکل و فرهنگ سیاسی، این تحقیق ارزش های سیاست فرانسه برای ثبت نام دانشجویان خارجی را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It includes problem definition, reminding process, creating process and evaluating process.
[ترجمه گوگل]این شامل تعریف مسئله، فرآیند یادآوری، ایجاد فرآیند و فرآیند ارزیابی است
[ترجمه ترگمان]آن شامل تعریف مشکل، فرآیند یادآوری، ایجاد فرآیند و ارزیابی فرآیند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In these work, we in turn present the problem definition, analyze the problem or the properties of researched objects, develop the mining or implementation algorithms.
[ترجمه گوگل]در این کار، ما به نوبه خود تعریف مسئله را ارائه می کنیم، مسئله یا ویژگی های اشیاء مورد تحقیق را تجزیه و تحلیل می کنیم، الگوریتم های استخراج یا پیاده سازی را توسعه می دهیم
[ترجمه ترگمان]در این کار، ما به نوبه خود تعریف مشکل را ارائه می کنیم، مساله یا ویژگی های اشیا تحقیق شده را آنالیز می کنیم، الگوریتم استخراج و یا اجرای الگوریتم را توسعه می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For each problem, we give its background, problem definition, detailed design method, and empirical results to support that Genetic Algorithms are a robust and an efficient optimization approach.
[ترجمه گوگل]برای هر مسئله، پیشینه، تعریف مسئله، روش طراحی دقیق و نتایج تجربی آن را ارائه می‌کنیم تا از اینکه الگوریتم‌های ژنتیک یک رویکرد بهینه‌سازی قوی و کارآمد هستند، پشتیبانی می‌کنیم
[ترجمه ترگمان]برای هر مشکل، ما پیش زمینه، تعریف مشکل، روش طراحی دقیق، و نتایج تجربی برای پشتیبانی از اینکه الگوریتم های ژنتیکی یک رویکرد بهینه سازی کارآمد و کارآمد هستند را ارایه می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It constitute problem definition, data preparation, data raining and result analysis, problem definition and data preparation are very important in a data mining system.
[ترجمه گوگل]تعریف مسئله، آماده سازی داده ها، داده ها و تجزیه و تحلیل نتایج، تعریف مسئله و آماده سازی داده ها در یک سیستم داده کاوی بسیار مهم هستند
[ترجمه ترگمان]تعریف مشکل، آماده سازی داده ها، تحلیل داده ها و تحلیل نتیجه، تعریف مشکل و آماده سازی داده ها در یک سیستم داده کاوی بسیار مهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After capturing the problem definition on paper, the next step is to make sure that you've "got it right. "
[ترجمه گوگل]پس از ثبت تعریف مشکل بر روی کاغذ، گام بعدی این است که مطمئن شوید که "درست کرده اید"
[ترجمه ترگمان]بعد از ثبت تعریفی مشکل بر روی کاغذ، گام بعدی این است که اطمینان حاصل کنید که \"آن را درست دارید\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Scope, dem and that problem definition the part of and certain system involve the function that complete, complete the function the data that need.
[ترجمه گوگل]محدوده، دم و آن مشکل تعریف بخشی از و سیستم معین شامل تابعی است که کامل می‌کند، داده‌هایی را که نیاز دارد، کامل می‌کند
[ترجمه ترگمان]دامنه، dem و تعریف مشکل بخشی از یک سیستم خاص است که شامل عملکرد کامل، تکمیل تابع داده های مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What I would like to know is whether I've got the problem definition right and whether this is as big a deal to get a working dongle as it is appearing to me.
[ترجمه گوگل]چیزی که می‌خواهم بدانم این است که آیا تعریف مشکل را به درستی انجام داده‌ام و آیا این موضوع برای تهیه یک دانگل کار به اندازه‌ای که به نظر من می‌رسد، مهم است
[ترجمه ترگمان]چیزی که می خواهم بدانم این است که آیا تعریف مشکل را دارم یا نه و اینکه آیا این به اندازه یک معامله بزرگ است که به من ظاهر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The next step that I usually take when starting a problem definition is to create a glossary.
[ترجمه گوگل]قدم بعدی که معمولاً هنگام شروع تعریف مسئله برمی‌دارم، ایجاد یک واژه‌نامه است
[ترجمه ترگمان]گام بعدی که من معمولا هنگام شروع یک تعریف مشکل انتخاب می کنم، ایجاد واژه نامه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Only after you've totally immersed yourselves in thinking about the problem from many different perspectives does the team try to reach agreement on the problem definition.
[ترجمه گوگل]تنها پس از اینکه کاملاً خود را در فکر کردن به مشکل از منظرهای مختلف غرق کردید، تیم تلاش می‌کند تا در مورد تعریف مشکل به توافق برسند
[ترجمه ترگمان]تنها بعد از اینکه کاملا خود را در تفکر درباره مشکل از بسیاری از دیدگاه های مختلف درگیر کردید، تیم سعی در رسیدن به توافق بر سر تعریف مشکل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Problemsolving leaders are able to read the signs that tell whether an argument is based on a difference in problem definition or a difference in solution method.
[ترجمه گوگل]رهبران حل مسئله می توانند نشانه هایی را بخوانند که نشان می دهد استدلال بر اساس تفاوت در تعریف مسئله است یا تفاوت در روش حل
[ترجمه ترگمان]رهبران problemsolving قادر به خواندن علایم هستند که بگویند که آیا بحث بر مبنای تفاوت در تعریف مشکل و یا تفاوت در روش راه حل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حسابداری] تعریف مسئله
[کامپیوتر] تعریف مسئله

پیشنهاد کاربران

بپرس