صفت ( adjective )
• (1) تعریف: likely to occur or be true.
• مترادف: apt, likely, possible, thinkable
• متضاد: improbable, unlikely
• مشابه: apparent, believable, conceivable, doubtless, feasible, imaginable, indubitable, plausible, potential, viable
• مترادف: apt, likely, possible, thinkable
• متضاد: improbable, unlikely
• مشابه: apparent, believable, conceivable, doubtless, feasible, imaginable, indubitable, plausible, potential, viable
- What he said about the business closing seemed probable.
[ترجمه گوگل] آنچه او در مورد بسته شدن کسب و کار گفت محتمل به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] چیزی که او درباره این کار گفت محتمل به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چیزی که او درباره این کار گفت محتمل به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: very possible but not certain.
• مترادف: expected, likely, possible, presumed
• متضاد: improbable, unlikely
• مشابه: alleged, apparent, contingent, ostensible, potential, promising, seeming, supposed
• مترادف: expected, likely, possible, presumed
• متضاد: improbable, unlikely
• مشابه: alleged, apparent, contingent, ostensible, potential, promising, seeming, supposed
- With her school record, it's probable that she'll get into an excellent college.
[ترجمه گوگل] با سوابق تحصیلی اش، این احتمال وجود دارد که او به یک کالج عالی راه یابد
[ترجمه ترگمان] با سابقه مدرسه اش، احتمال دارد که او به یک دانشگاه عالی برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با سابقه مدرسه اش، احتمال دارد که او به یک دانشگاه عالی برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید