prized

جمله های نمونه

1. we prized out the lid of the box
در جعبه را به زور باز کردیم.

2. we prized the parquets off the floor
با دیلم پارکت های کف اتاق را کندیم.

3. one of my most prized possessions
یکی از عزیزترین چیزهایی که دارم

انگلیسی به انگلیسی

• highly valued, held in high regard, greatly esteemed; very expensive, of great value, of great worth

پیشنهاد کاربران

ارزشمند، گران بها، گرانقدر، نفیس
قیمتی.
گرانقیمت.
بهادار - با ارزش
Somthing that is valuable

بپرس