اسم ( noun )
• (1) تعریف: a right, immunity, benefit, or advantage belonging or granted exclusively to a person, group, social class, rank, or the like.
• مترادف: entitlement, prerogative, right
• مشابه: advantage, appanage, benefit, birthright, boon, due, freedom, honor, immunity, liberty, license, perk, perquisite, power
• مترادف: entitlement, prerogative, right
• مشابه: advantage, appanage, benefit, birthright, boon, due, freedom, honor, immunity, liberty, license, perk, perquisite, power
- Officers have privileges that enlisted persons do not have.
[ترجمه گوگل] افسران دارای امتیازاتی هستند که افراد استخدام شده از آن برخوردار نیستند
[ترجمه ترگمان] افسران دارای مزایایی هستند که افراد داوطلب ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] افسران دارای مزایایی هستند که افراد داوطلب ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His immigrant parents felt that being able to live in this country was a privilege.
[ترجمه گوگل] پدر و مادر مهاجر او احساس می کردند که زندگی در این کشور یک امتیاز است
[ترجمه ترگمان] والدین مهاجر او احساس کردند که قادر به زندگی در این کشور یک امتیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] والدین مهاجر او احساس کردند که قادر به زندگی در این کشور یک امتیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the principle or condition of granting and preserving such exclusive rights or advantages.
• مترادف: entitlement
• مشابه: authority, authorization, birthright, dispensation, exemption, freedom, immunity, prerogative, qualification, seniority
• مترادف: entitlement
• مشابه: authority, authorization, birthright, dispensation, exemption, freedom, immunity, prerogative, qualification, seniority
- In the past, admission to the prestigious university was largely based on privilege rather than academic merit.
[ترجمه گوگل] در گذشته، پذیرش در دانشگاه معتبر بیشتر بر اساس امتیاز بود تا شایستگی علمی
[ترجمه ترگمان] در گذشته، پذیرش در دانشگاه معتبر تا حد زیادی مبتنی بر مزیت بود تا شایستگی آکادمیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در گذشته، پذیرش در دانشگاه معتبر تا حد زیادی مبتنی بر مزیت بود تا شایستگی آکادمیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: privileges, privileging, privileged
حالات: privileges, privileging, privileged
• : تعریف: to grant a privilege, immunity, or exemption to.
• مترادف: authorize, entitle, license, sanction
• مشابه: allow, empower, enable, grant, permit, warrant
• مترادف: authorize, entitle, license, sanction
• مشابه: allow, empower, enable, grant, permit, warrant
- His rank privileges him to secret information.
[ترجمه گوگل] رتبه او به او امتیاز می دهد تا اطلاعات سری داشته باشد
[ترجمه ترگمان] مقامش اون رو به اطلاعات سری داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مقامش اون رو به اطلاعات سری داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید