prissy

/ˈprɪsi//ˈprɪsi/

معنی: اراسته، مردیا جوان زن صفت، تر و تمیز
معانی دیگر: (عامیانه) پر ادا و اطوار، دیر خشنود، بهانه گیر، مرتب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: prissier, prissiest
مشتقات: prissily (adv.), prissiness (n.)
• : تعریف: overly proper; prim.
مترادف: prim
مشابه: priggish, proper, prudish, stuffy, uptight

- I don't feel comfortable acting naturally around her because she is so prissy.
[ترجمه گوگل] من احساس راحتی نمی کنم که به طور طبیعی در اطراف او بازی کنم، زیرا او بسیار شیطون است
[ترجمه ترگمان] احساس راحتی نمی کنم چون او خیلی آرام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Children's clothes that are attractive without being prissy.
[ترجمه گوگل]لباس های بچه گانه جذاب بدون اینکه شیک باشند
[ترجمه ترگمان]لباس هایی که بدون prissy جذاب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was a prissy little girl.
[ترجمه گوگل]او یک دختر کوچک شیک بود
[ترجمه ترگمان]اون یه دختر باهوشی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Stepan Verkhovensky is prissy, frenchified, very feminine though not at all homosexual.
[ترجمه گوگل]استپان ورخوفنسکی شیطون، فرانسوی شده، بسیار زنانه است، هرچند اصلا همجنسگرا نیست
[ترجمه ترگمان]استپان Verkhovensky آرام، آراسته و زنانه است، هرچند که اصلا همجنس باز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To argue would be prissy, he decided.
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که بحث کردن سخت باشد
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت که بحث کردن بی نتیجه بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She always irritated me - she was so prissy.
[ترجمه گوگل]او همیشه مرا عصبانی می کرد - او بسیار شیطون بود
[ترجمه ترگمان]اون همیشه منو عصبانی می کرد - اون خیلی باهوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's certainly not for the prissy of nature but then the original novel was also considered at the time rather racy.
[ترجمه گوگل]مطمئناً این برای شیطنت طبیعت نیست، اما پس از آن رمان اصلی نیز در آن زمان نسبتاً نژادپرستانه در نظر گرفته می شد
[ترجمه ترگمان]مسلما برای the طبیعت هم چنین نیست، اما در آن زمان رمان اصیل نیز در آن زمان نسبتا مهیج در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And so I'm gwine give you my Prissy fo'yo'own maid. ".
[ترجمه گوگل]و بنابراین من می خواهم خدمتکار پریسی خود را به شما بدهم "
[ترجمه ترگمان]و بنابراین من هم Prissy را به تو خواهم داد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Prissy produced the sugar - tit, given her that morning by Mammy, and the baby's wails subsided.
[ترجمه گوگل]پریسی قندی را تولید کرد که آن روز صبح توسط مامی به او داده شد و ناله های کودک فروکش کرد
[ترجمه ترگمان]پریسی نان قندی را دراورد و آن روز صبح با مامی او را به او هدیه کرد، و صدای نوزاد نیز فروکش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Prissy, looking up, saw her and her mouth opened to yell.
[ترجمه گوگل]پریسی در حالی که به بالا نگاه می کرد او را دید و دهانش برای فریاد باز شد
[ترجمه ترگمان]پریسی که به بالا نگاه می کرد، او را دید و دهانش باز شد تا فریاد بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. " Yas'm,'said Prissy and, turning, sauntered down the walk at snail's gait.
[ترجمه گوگل]پریسی گفت: «یاسم» و در حالی که برگشت، راه رفتن را با راه رفتن حلزون پایین آورد
[ترجمه ترگمان]پریسی گفت: بله، خان وم، و به راه رفتن در راه رفتن به قدم زدن مشغول شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. " Yas'm, Ah sho is, " Prissy agreed fervently.
[ترجمه گوگل]پریسی با اشتیاق پذیرفت: «یاسم، آه شو »
[ترجمه ترگمان]پریسی با شور و حرارت موافقت کرد: بله، حتما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Thank God, Prissy knew all about midwifery.
[ترجمه گوگل]خدا را شکر، پریسی همه چیز را در مورد مامایی می دانست
[ترجمه ترگمان]خدا را شکر، پریسی همه midwifery را بلد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. " Yas 'm,'said Prissy, expanding with importance.
[ترجمه گوگل]پریسی که با اهمیت گسترش می یابد، گفت: "یا من"
[ترجمه ترگمان]پریسی با اهمیت گفت: \" بله، بله، بله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Prissy burst into tears and incoherent mumblings: " Poke!
[ترجمه گوگل]پریسی به گریه و زمزمه های نامنسجم سرازیر شد: "بزن!
[ترجمه ترگمان]پریسی شروع کرد به گریه و غرغر کردن و غرغر کردن: پوک!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Scarlett glared at her and Prissy shrank back, trying to pull loose.
[ترجمه گوگل]اسکارلت با تعجب به او خیره شد و پریسی به عقب خم شد و سعی کرد خود را رها کند
[ترجمه ترگمان]اسکارلت به او چشم غره رفت و پریسی خود را عقب کشید و سعی کرد خود را رها کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اراسته (صفت)
brisk, clean-limbed, decent, spruce, decorous, natty, politic, prissy

مرد یا جوان زن صفت (صفت)
prissy

تر و تمیز (صفت)
trim, trig, spick-and-span, prissy, shipshape

انگلیسی به انگلیسی

• highly meticulous or strict person; finicky or fussy person; affectedly neat or prim person
(slang) precise, exacting; strict, meticulous; dandified, overly concerned with one's own appearance
if you describe someone as prissy, you think that they always behave very correctly in a fussy way and are easily shocked by anything rude or improper; an informal word.

پیشنهاد کاربران

چند تا معنی داره
خود پسند
بزدل یا ترسو
سوسول
حساس
سوسول
A: You want some cocaine
B: No, we don't want any cocaine, Amanda
You don't know what you're doing
A: no fears, Jerry. Ralph knows exavmctly what he's doing. Nothing to worry about
...
[مشاهده متن کامل]

B: Great. I won't be part of this
⁦👁️A: You are so goddamn 👁️prissy
. . . تو خیلی سوسولی

بیش از حد شسته رفته
زود رنج

بپرس