والا فارسی که بعضی از دوستان نوشتن از انگلیسی غیرقابل فهم تره.
چیزی که متوجه شدم از ترجمه می توان �اولیه� یا �پیشین� به کار برد.
proceeding from a known cause to a related effect, deductive, based on a hypothesis or theory
بدوا
a priori: پَرتُم
a posteriori: اَفدُم
توضیح واژه ی:
a priori: آنچه پیش تر هست/است
a posteriori : آنچه پس تر هست/می آید
بودنت در خاک باشد بآفدم
همچنان کز خاک بود انبودنت.
دهخدا: فَردُم. [ ف َ دُ ] ( ص ) مقابل آفدم به معنی اولی و نخستین است.
". . . , but if one may judge a priori, . . . "". . . اما اگر قرار بر انتخاب یکی باشد. . . "
ترجمه نوشین گنبدی پور در داستان شرط بندی آنتوان چخوف
". . . ولی اگر کسی بخواهد از پیش قضاوت کند. . . "
... [مشاهده متن کامل]
ترجمه یوسف فرخ
". . . ولی اگر یک نفر با مقایسه نظر بدهد . . . "
ترجمه بنده: توضیح: چون a priori یعنی deductiveky یعنی در قیاس، در مقایسه
استدلال قیاسی
علت به معلول
اولویت ، ترجیح
به طور ضمنی
A religious house under a priori or prioress rule.
A priori
احتمال اولیه
فلسفه: پیشینی، آپریوری
پیشین، قبلی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)