primus

/ˈpraɪməs//ˈpraɪməs/

معنی: چراغ خوراک پزی، شخص یاچیز درجه اول
معانی دیگر: چراه خوراک پزی

جمله های نمونه

1. On the shelf itself there stood a Primus stove, a saucepan and a half-full bottle of milk.
[ترجمه گوگل]روی قفسه یک اجاق گاز پریموس، یک قابلمه و یک بطری نیمه پر شیر قرار داشت
[ترجمه ترگمان]روی قفسه، یک پری موس، یک ماهی تابه و یک بطری پر از شیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Fuel life: a Primus 2207 cartridge lasted 145 minutes full output setting.
[ترجمه گوگل]عمر سوخت: یک کارتریج Primus 2207 با تنظیم خروجی کامل 145 دقیقه دوام آورد
[ترجمه ترگمان]زندگی سوختی: یک cartridge پری موس ۲۲۰۷ ۱۴۵ دقیقه به طول انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And Primus, unfortunately for him, later was thrust into the spotlight.
[ترجمه گوگل]و پریموس، متأسفانه برای او، بعداً در کانون توجه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]و پری موس، بدبختانه برای او، بعدها در کانون توجه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. After five hours with paraffin primus, and still no steam, I gave up.
[ترجمه گوگل]بعد از پنج ساعت با پارافین پریموس، و هنوز بخار نداشتم، منصرف شدم
[ترجمه ترگمان]بعد از پنج ساعت، با پارافین، و هنوز هیچ بخار نمی شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They'd been sort of squatting in it, primus stoves and everything.
[ترجمه گوگل]آنها به نوعی در آن چمباتمه زده بودند، اجاق گازهای اولیه و همه چیز
[ترجمه ترگمان]در آن، پریموس و همه چیز چمباتمه زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And they didn't have a Primus.
[ترجمه گوگل]و پریموس نداشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها پری موس هم نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When Hill departed, Harris had to call on Primus as his replacement, and go back to a standard defensive set.
[ترجمه گوگل]وقتی هیل رفت، هریس مجبور شد پریموس را به عنوان جانشین خود بخواند و به ست دفاعی استاندارد برگردد
[ترجمه ترگمان]وقتی هیل رفت، هار یس مجبور شد تا پری موس را به عنوان جانشین خود انتخاب کند و به حالت دفاعی استاندارد برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The prime minister was primus inter pares in the cabinet-the first among equals.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر در کابینه نخست وزیر بود - اولین نفر در میان برابران
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر در میان کابینه primus inter بود - اولی در میان آن ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Top: the Primus 2246 Super Trekker.
[ترجمه گوگل]بالا: Primus 2246 Super Trekker
[ترجمه ترگمان]بالا: پری موس ۲۲۴۶ سوپر trekker
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Deutsche Bank AG advised Primus Financial on the acquisition.
[ترجمه گوگل]Deutsche Bank AG به Primus Financial در مورد خرید مشاوره داد
[ترجمه ترگمان]بانک Deutsche AG به \"Primus Financial\" (Primus AG)توصیه کرد که بر روی این موضوع سرمایه گذاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Deutsche Bank AG advised Primus Financial on the acquisition. Blackstone Group LP and Morgan Stanley advised AIG on the sale.
[ترجمه گوگل]Deutsche Bank AG به Primus Financial در مورد خرید مشاوره داد Blackstone Group LP و Morgan Stanley به AIG در مورد فروش مشاوره دادند
[ترجمه ترگمان]بانک Deutsche AG به \"Primus Financial\" (Primus AG)توصیه کرد که بر روی این موضوع سرمایه گذاری کند Group گروه Blackstone و مورگان استنلی به AIG در مورد فروش توصیه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Selecting a suitably barren and unpopulated moon, Primus transferred part of his life force deep into its core.
[ترجمه گوگل]پریموس با انتخاب یک قمر مناسب و بدون جمعیت، بخشی از نیروی حیات خود را به اعماق هسته آن منتقل کرد
[ترجمه ترگمان]پری موس که به طور مناسب خشک و خشک نشده بود، بخشی از نیروی زندگی خود را به اعماق قلب خود منتقل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She tried ineffectually to light the Primus, and Thomas came to help her.
[ترجمه گوگل]او بی نتیجه تلاش کرد تا پریموس را روشن کند و توماس به کمک او آمد
[ترجمه ترگمان]او تلاش کرد تا پری موس را روشن کند، و توماس به او کمک کرد تا به او کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Primus Financial Chairman Robert Morse declined to comment when reached on his mobile phone.
[ترجمه گوگل]رابرت مورس، رئیس مالی پریموس، وقتی با تلفن همراهش تماس گرفت، از اظهار نظر خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]رابرت مورس رئیس Primus در هنگام رسیدن به تلفن همراه خود از اظهار نظر خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Primus can appeal to the Cabinet within 30 days after receiving the official rejection, vice economics minister Hwang Jung-chiou said at an earlier briefing.
[ترجمه گوگل]هوانگ جونگ چیو، معاون وزیر اقتصاد، در نشستی قبلی گفت که پریموس می تواند ظرف 30 روز پس از دریافت رد رسمی به کابینه شکایت کند
[ترجمه ترگمان]هوانگ جونگ یونگ، معاون وزیر اقتصاد، در یک جلسه توجیهی پیش از این گفت که پری موس در عرض ۳۰ روز پس از رد شدن رسمی، برای کابینه درخواست استیناف خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چراغ خوراک پزی (اسم)
heater, cooker, primus

شخص یا چیز درجه اول (اسم)
primus

انگلیسی به انگلیسی

• first in rank, of the highest importance or priority
a primus or a primus stove is a small cooker that burns paraffin and is often used in camping; a trademark.

پیشنهاد کاربران

در زبانِ پارسی " نُخ :nokh" به چمِ " اول، اولین" ( به اروپایی " primus" ) و " نُخزاد= نُخ. زاد" به چمِ " نخست زاده، نخستین زاده" ( به اروپایی " primogenitus" ) آمده است.
در زبانِ پارسیِ میانه واژگانِ " نَخُست:naxust" و " نَخوِست: naxwist" و در زبانِ پارتی واژگانِ " نَخوِشت:naxwišt" و " نَخوین:naxwēn" و در زبانِ ارمنی نیز واژه یِ " نَخ:nakh/nax" را داشته ایم. کارل زالمان هنگامِ آوردنِ نشانگانِ ترینی ( Superlativendung ) در زبانِ پارسیِ میانه ( همچون : " ِشت: išt" و " ِست:ist " ) در بخشِ Anmerkung به روشنی " - ِ ست:ist - / - ُ ست:ust - " را بخشِ جدایی پذیرِ واژه ی " نخست" می داند و آن را نشانه یِ ترینی برمی شمرد. بارتولومه نیز همین باور را دارد که در زیر به آن خواهیم پرداخت. از اینرو داریم:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - در واژگانِ " nuxust، naxust، naxwist " در زبانِ پارسیِ میانه - نو ، " ِست:ist " و" - ُ ست:ust - " پسوندگان و نشانگانِ ترینی هستند.
2 - درواژگانِ " naxwēn ، naxwišt " در زبانِ پارتی ، " - ِشت: išt - " نشانه یِ ترینی است و " - ین: ēn - " همان نقشی را دارد که " - ین" در واژگانِ" نخُستین، اولین".
( در زبانِ اوستایی نشانگانِ " - ِشتَ: išta - " و - ِستَ:ista - " ، نشانگانِ ترینی بوده اند ) .
در زبانِ مانوی " از نُخ =az nox" به چم " از آغاز، از ابتدا =from the beginning" آمده است.
نکته : من دگرگونیِ آوایی " naxᵛ" به " nuxᵛ" را بمانند " saxᵛ" به " suxᵛ" در واژه یِ " سخون یا سخن" می دانم.
دیدگاهِ بارتولومه درباره یِ ریشه - و آواشناسیِ واژه یِ " نخست" :
( پیش از هرچیز این دیدگاهِ کریسیتن بارتولومه می باشد و نویسنده یِ این پیام تنها گزارش دهنده می باشد. برای برخی شاید آواشناسیِ واژگان گیرا و خوشایند نباشد ولی برآیندِ دیدگاهِ بارتولومه در زیر درخورِ نگرش است ) . دیدگاهِ بارتولومه چنین است:
بنابر ریشه شناسیِ واژگانِ نامبرده، دیسپایه ( Grundform ) یِ ایرانیِ آنها، "nahua" خواهد بود که می تواند با فعلِ هندوآلمانیِ " nasate" در پیوند باشد. ولی من این دیدگاه را نیز که دیسه ی " naxua " ( ایرانی ) ، که " xu" در آن از " ku " ( آریایی ) آمده، بعنوانِ دیسپایه ای از " nokh" ( پارسیِ میانه ) کاملا شاینده ( =محتمل ) می دانم؛ "su" و " ku" ( در آریایی ) تحت قیدهای ویژه ای، زودهنگام، همفتاده ( =منطبق ) شده اند. آنگاه می توان آن را با " nēh" ( گوتیک ) به چمِ " نزدیک: nahe" ( آلمانی ) همسنجی کرد و یک دیسپایه ی هندوآلمانی " nequa " ( با صدای k نرمکامی ) را برنهاد ( =ایجاد کرد ) *. سپس بارتولومه برایِ پذیرشِ این انگاره، نمونه ی فرارونی ( =مستقیمی ) را می آورد:
همپیوندیِ و همریشگیِ واژگان " رُخ: rux" ( پارسی ) و " srakva" ( سانسکریت ) به چمِ " دهان، پوزه" و واژه ی " ایرَخ: erax " در زبانِ ارمنی که از زبانِ پارسیِ میانه آمده است. یک نمونه یِ نافرارونِ ( =غیرمستقیمِ ) دیگر واژه یِ " پُختن:puxtan" است.
* ) ازبرایِ گُذارِ معنایی " naechster" ( =نزدیکترین ) به " erster" ( =اولین ) در آلمانی، می توان به واژه یِ " نزدیست:nazdist" ( =نزدیکترین، اولین ) در زبانِ پارسیِ میانه اشاره کرد که کارل زالمان در نبیگِ خود این واژه را در کنارِ واژه ی " naxust: نخست" در جایگاهِ اول در میانِ شمارگانِ ترتیبی ( Ordinalen ) نشانده است. همنهشِ " nax - ust" ( پارسیِ نو ) با " nēh" ( گوتیک ) توسط شِفتِلُویتز ( = SCHEFTELOWITZ ) نیز پیگیری شده است ولی وی واژگانِ پارسیِ میانه یِ نامبرده را در نظر نمی گیرد و از " nakh" ( با k دَمیده ) در آریایی می آغازد.
. . . . . . . . . . .
به گمانِ من، برآیندِ آنچه از گفته هایِ بارتولومه برداشت می شود، این است که وی " نَخ:nax" را با واژه یِ " nahe" به چمِ " نزدیک" در زبانِ آلمانی همبسته و همریشه می داند و از واژه یِ " نزدیست:nazdist" به چمِ " نزدیکترین، اولین" در زبانِ پارسیِ میانه در کنارِ واژه یِ " نَخست:naxust" یاد می کند، چنانکه همین رویکرد در واژه یِ " naechst " به چمِ " نزدیکترین، اولین" در زبانِ آلمانی دیده می شود. از اینرو ، بر پایه دیدگاهِ بارتولومه، باید میان " نزد:nazd" و " نَخ:nax" در زبانِ پارسی پیوندی باشندگی داشته باشد.
. . . . . . . . . .
پَسگشتها:
1 - رویبرگهایِ 207 و 211 از نبیگ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر )
2 - رویبرگ 58 از نبیگ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
3 - رویبرگ 48 از بخشِ Exkurs ( پارسیِ میانه تورفانی ) از نبیگ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
4 - رویبرگ 286 از نبیگ بخش سوم - پارسیِ میانه ( کارل زالمان )

primusprimusprimus
📋 دوستان در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم prim
📌 این ریشه، معادل "First" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "First" مربوط هستند.
📂 مثال:
🔘 primary: First in order of importance or rank
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 primitive: Relating to the first or earliest stage of development
🔘 primogeniture: The right of the firstborn child to inherit the family estate
🔘 primacy: The state of being first in importance or rank
🔘 primate: An ecclesiastical title denoting the first among religious leaders
🔘 primer: A first instructional book or the first coat of paint applied
🔘 primal: Relating to the first or earliest stage of existence
🔘 primeval: Existing in the first ages; ancient or primitive
🔘 primarily: For the first or main purpose
🔘 primrose: A flower that is among the first to bloom in spring
🔘 prime: Of the best quality; first in rank or importance
🔘 primo: Informally denotes something of top quality or first importance
🔘 priming: The process of preparing something for first use or action
🔘 primus: Latin for "first, " used in titles or names
🔘 primatectomy: Surgical removal of a primate or metaphorically, a first leading figure
🔘 primerose: Another term for the primrose flower, among the first to bloom
🔘 primiparous: Referring to a first - time mother
🔘 primordially: In the first and earliest stage of development
🔘 priminternship: A first internship or first professional experience
🔘 primality: The state of being first or original