primly


از روى دقت و خودنمائى

جمله های نمونه

1. 'You're not supposed to say that,' she said primly.
[ترجمه گوگل]او در ابتدا گفت: "تو قرار نیست این حرف را بزنی "
[ترجمه ترگمان]هرمیون با لحنی خشک گفت: قرار نبود این حرف رو بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We sat primly at either end of a long settee.
[ترجمه گوگل]ابتدا در دو طرف یک میز صندلی بلند نشستیم
[ترجمه ترگمان]در هر دو طرف یک کاناپه دراز نشسته بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He didn't reply, but just smiled primly.
[ترجمه گوگل]جوابی نداد و فقط لبخند زد
[ترجمه ترگمان]او جواب نداد، اما فقط لبخند خشکی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A primly dressed young woman ran up to the car.
[ترجمه گوگل]زن جوانی لباس پوشیده به سمت ماشین دوید
[ترجمه ترگمان]یک زن جوان خوش لباس به طرف اتومبیل دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Whatever, I sounded primly shocked at hearing my suspicions of Billingsley's corruption confirmed.
[ترجمه گوگل]به هر حال، من از تایید ظن من در مورد فساد بیلینگزلی در ابتدا شوکه شدم
[ترجمه ترگمان]به هر حال، به نظر می رسید که از شنیدن سو ظن من از corruption \"بیلینگزلی\" خیلی شوکه شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She had a primly censorious mouth above a slightly receding chin already showing the first slackness of a dewlap.
[ترجمه گوگل]او یک دهان کاملاً سانسورآمیز بالای چانه ای داشت که کمی عقب رفته بود که نشان می داد اولین سستی یک قوزک
[ترجمه ترگمان]دهان primly را بر فراز یک چانه کوچک که اندکی عقب رفته بود نشان می داد و از آن به بعد به خاطر آن بود که یک غبغب بزرگ را آشکار ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Elmer sat primly behind the rows of photographs, his hands folded beside a dummy of the current front page.
[ترجمه گوگل]المر عمدتاً پشت ردیف عکس ها نشسته بود و دستانش را در کنار یک آدمک از صفحه اول فعلی جمع کرده بود
[ترجمه ترگمان]یونی پشت ردیف عکس ها شق ورق نشسته بود و دست هایش را در کنار یک آدمک صفحه اول قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He wore prim suits with neckties set primly against the collar buttons of his white shirts.
[ترجمه گوگل]او کت و شلوارهای برجسته می پوشید که کراواتی با دکمه های یقه پیراهن سفیدش بسته شده بود
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار رسمی با کراوات پوشیده بود که روی یقه پیراهن سفیدش گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. "He didn't use Novocain today, " she primly told him.
[ترجمه گوگل]او ابتدا به او گفت: "او امروز از نووکائین استفاده نکرد "
[ترجمه ترگمان]او به او گفته بود: \" امروز از Novocain استفاده نکرد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He wore primly severe eyeglasses, his wavy hair was primly cut and primly combed.
[ترجمه گوگل]او عینک‌های اولیه‌ای به چشم می‌زد، موهای موج‌دارش به‌طور ابتدایی کوتاه شده بود و کاملاً شانه‌شده بود
[ترجمه ترگمان]شق ورق ایستاده بود، موهای مجعدش را خشک کرده بود و موقرانه سرش را شانه زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He wore prim suits with neckties set primly collar buttons of his white shirts.
[ترجمه گوگل]او کت و شلوارهای برجسته با دکمه های یقه اصلی پیراهن های سفیدش به تن داشت
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار رسمی با کراوات پوشیده بود که دکمه های پیراهن سفیدش را پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She sipped her white wine primly.
[ترجمه گوگل]او شراب سفید خود را به طور اولیه می نوشید
[ترجمه ترگمان]او شراب سفید خود را به خشکی مزه مزه مزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She popped a fragment of biscuit into her mouth and crunched it primly with her front teeth.
[ترجمه گوگل]او تکه‌ای از بیسکویت را در دهانش ریخت و آن را با دندان‌های جلویی‌اش خرد کرد
[ترجمه ترگمان]یک تکه بیسکوییت را در دهانش باز کرد و آن را با دندان های جلو خرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is shown by the examples that the reaction time of TWS primly depends on the frame period of search and the target's velocity, and has nothing to do with the number of target.
[ترجمه گوگل]با مثال ها نشان داده می شود که زمان واکنش TWS اساساً به دوره فریم جستجو و سرعت هدف بستگی دارد و ربطی به تعداد هدف ندارد
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که زمان واکنش of primly به دوره جستجو و سرعت هدف بستگی دارد و هیچ ارتباطی با تعداد هدف ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a precise manner, in a stiff and exacting manner, rigidly, formally (about behavior)

پیشنهاد کاربران

بپرس