صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of, pertaining to, or at an early stage or undeveloped condition.
• مترادف: incipient, pristine, undeveloped
• متضاد: advanced
• مشابه: barbarian, beginning, early, elementary, first, formative, immature, initial, original, primal, primary, rudimentary
• مترادف: incipient, pristine, undeveloped
• متضاد: advanced
• مشابه: barbarian, beginning, early, elementary, first, formative, immature, initial, original, primal, primary, rudimentary
- Life changed dramatically for primitive humans when they learned how to use fire.
[ترجمه نون خ] زندگی برای انسان های بدوی زمانی که یاد گرفتند چگونه از آتش استفاده کنند به طرز چشمگیری تغییر کرد|
[ترجمه گوگل] زندگی برای انسان های بدوی زمانی که یاد گرفتند چگونه از آتش استفاده کنند به طرز چشمگیری تغییر کرد[ترجمه ترگمان] زندگی به طور چشمگیری برای انسان های اولیه تغییر کرد وقتی که یاد گرفتند چطور از آتش استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I have only a primitive understanding of how computers work.
[ترجمه گوگل] من فقط درک ابتدایی از نحوه کار کامپیوترها دارم
[ترجمه ترگمان] من فقط درکی اولیه از نحوه کار کامپیوترها دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من فقط درکی اولیه از نحوه کار کامپیوترها دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of, pertaining to, or at the early stages of human or evolutionary development.
• مترادف: prehistoric, primeval
• متضاد: advanced, modern
• مشابه: antediluvian, archaic, early, primordial, pristine
• مترادف: prehistoric, primeval
• متضاد: advanced, modern
• مشابه: antediluvian, archaic, early, primordial, pristine
- Primitive drawings found in caves give insight into the lives of early humans.
[ترجمه گوگل] نقاشی های بدوی یافت شده در غارها بینشی از زندگی انسان های اولیه می دهد
[ترجمه ترگمان] طراحی های اولیه ای که در غارها پیدا شدند، به زندگی انسان های اولیه کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طراحی های اولیه ای که در غارها پیدا شدند، به زندگی انسان های اولیه کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: simple; undeveloped; unsophisticated.
• مترادف: plain, unsophisticated
• متضاد: advanced, civilized, sophisticated
• مشابه: artless, austere, barbarian, crude, immature, naive, natural, rude, simple, uncomplicated, undeveloped, unpolished, unrefined, unskilled
• مترادف: plain, unsophisticated
• متضاد: advanced, civilized, sophisticated
• مشابه: artless, austere, barbarian, crude, immature, naive, natural, rude, simple, uncomplicated, undeveloped, unpolished, unrefined, unskilled
- The camp consisted only of primitive huts with no running water.
[ترجمه گوگل] اردوگاه فقط از کلبه های ابتدایی بدون آب جاری تشکیل شده بود
[ترجمه ترگمان] اردوگاه فقط کلبه های بدوی بود که هیچ آبی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اردوگاه فقط کلبه های بدوی بود که هیچ آبی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: primitively (adv.), primitiveness (n.)
مشتقات: primitively (adv.), primitiveness (n.)
• (1) تعریف: a human being of a primitive society.
• مشابه: aborigine, barbarian, native, savage
• مشابه: aborigine, barbarian, native, savage
• (2) تعریف: an unschooled or self-taught artist.
• (3) تعریف: a work of such an artist.