prim

/ˈprɪm//prɪm/

معنی: تمیز، رسمی و خشک، نوار ابیض، رسمی و خشک بودن، خود را گرفتن، اراستن
معانی دیگر: قیافه ی خشک و رسمی به خود گرفتن، خشک و رسمی، شق و رق، مبادی آداب، مخفف:، نخستین، برگ نو، یاسم، نوار ابی­، خیلی محتاط

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: primmer, primmest
مشتقات: primly (adv.), primness (n.)
• : تعریف: formally correct and decorous, often to excess.
مترادف: prissy, proper, punctilious
متضاد: racy
مشابه: correct, decorous, fastidious, formal, fussy, precise, prudish, rigid, scrupulous, squeamish, stiff, strait-laced, stuffy, well-behaved

- Her most revealing dress looked prim compared to the daring gowns the other women were wearing.
[ترجمه گوگل] نمایان‌ترین لباس او در مقایسه با لباس‌های جسورانه‌ای که زنان دیگر پوشیده بودند، زیبا به نظر می‌رسید
[ترجمه ترگمان] در مقایسه با لباس های revealing که زنان دیگر پوشیده بودند، چهره خود را با ظاهری آراسته به خود نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. It was a strange conjunction — the prim serious young Queen and the elderly, cynical Whig.
[ترجمه گوگل]پیوند عجیبی بود - ملکه جوان و جدی و سالخورده ویگ بدبین
[ترجمه ترگمان]این یک رابطه عجیب و غریب بود - ملکه جوان و موقر و سالخورده و بدبین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She's much too prim and proper to drink pints of beer.
[ترجمه گوگل]او برای نوشیدن یک پیمانه آبجو بسیار بداخلاق است
[ترجمه ترگمان]او بیش از حد مغرور و مناسب است که یک لیوان آبجو بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You can't tell her that joke—she's much too prim and proper .
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید آن شوخی را به او بگویید - او خیلی بدجنس و درست است
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی این جوک را به او بگویی - او خیلی جدی و مناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She's too prim to enjoy rude jokes!
[ترجمه گوگل]او برای لذت بردن از جوک های بی ادبانه بیش از حد بداخلاق است!
[ترجمه ترگمان]اون خیلی prim که از شوخی های rude لذت ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Those young ladies are much too prim and proper to enjoy such a rude joke.
[ترجمه گوگل]آن خانم‌های جوان برای لذت بردن از چنین شوخی‌های بی‌ادبی بیش از حد تنبل و مناسب هستند
[ترجمه ترگمان]این خانم های جوان خیلی مغرور هستند و از این شوخی مسخره لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They mince and prim and pout.
[ترجمه گوگل]خرد می کنند و پرمغال می کنند و دم می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها به ستوه می آمدند و اخم می کردند و اخم می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Don't invite her to the party. She's so prim and proper.
[ترجمه گوگل]او را به مهمانی دعوت نکنید او خیلی باحال و مناسب است
[ترجمه ترگمان]دعوتش نکن به مهمونی اون خیلی prim و شایسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She looked prim and nervous in her best hat and coat.
[ترجمه گوگل]او در بهترین کلاه و کتش بداخلاق و عصبی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]با چهره ای بشاش و عصبی به بهترین کلاه و کت خود نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her blush faded; she made herself prim.
[ترجمه گوگل]رژگونه اش محو شد او خودش را سرحال کرد
[ترجمه ترگمان]سرخ شد و خود را خوش نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The handwriting was neat and prim.
[ترجمه گوگل]دست خط مرتب و شیک بود
[ترجمه ترگمان]دست خطش پاکیزه و آراسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A prim plop as it landed, sank.
[ترجمه گوگل]هنگام فرود آمدن، یک ضربه اولیه غرق شد
[ترجمه ترگمان]وقتی فرود آمد، صدای تالاپ بلندی به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The most vicious can suddenly look very prim when assuming the role of the victim.
[ترجمه گوگل]شرورترین افراد می توانند به طور ناگهانی در هنگام قبول نقش قربانی بسیار بدبین به نظر برسند
[ترجمه ترگمان]The شرور وقتی نقش قربانی را بازی می کند خیلی عبوس به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Then he rather undercut the room's prim pity for him by roaring with laughter.
[ترجمه گوگل]سپس ترحم اول اتاق را برای او با غرش خنده کاهش داد
[ترجمه ترگمان]سپس با غرشی که از خنده ریسه رفته بود، به او رحم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Little goody-two-shoes went the subtext; prim and virtuous, but without adventure, energy, or an independent spirit.
[ترجمه گوگل]کوچولو Goody-two-shoes رفت زیر متن اولیه و با فضیلت، اما بدون ماجراجویی، انرژی یا روحیه مستقل
[ترجمه ترگمان]خلاصه فیلمنامه ساده و با تقوی بود، اما بدون ماجراجویی، انرژی، یا روح مستقل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His mouth was set in a prim, pained expression of disapproval.
[ترجمه گوگل]دهانش با ابراز ناراحتی شدید و دردناکی قرار داشت
[ترجمه ترگمان]دهانش با حالت رسمی و حاکی از عدم رضایت روی لب هایش ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تمیز (صفت)
clean, pure, spiffy, neat, tidy, dapper, prim, dinky

رسمی و خشک (صفت)
prim

نوار ابیض (صفت)
prim

رسمی و خشک بودن (فعل)
prim

خود را گرفتن (فعل)
perk, prim

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

انگلیسی به انگلیسی

• orderly, arranged; neat, clean; formal, proper, rigid (in behavior); sanctimonious, self-righteous, smug
behave in a self-righteous or smug manner; have a sanctimonious appearance, appear smug
someone who is prim is easily shocked by anything that is rude or improper; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

از نظر ریشه شناسی به معنای اولیه اولین یا اصلی هست.
مثال:
primary ( adj. ) : of or pertaining to “first” things
primer: paint applied “first, ” or “first” reader
primary ( n. ) : “first” election in which main party candidates are chosen before the main election
...
[مشاهده متن کامل]

prime number: number that is mathematically “first” in fundamental importance
prime example: example that is “first” in importance
prime a pump: “first” thing that must be done to a pump to get it to draw water
primitive: of “first” things, especially in terms of living creatures
primal: of the very “first” times
primate: mammal so named for being “first” in importance
prime time: time that is “first” to watch for most television audiences
primogeniture: rule that states the “first” - born son of a king gets to be the next king
prima donna: “first” lady of an opera
primrose: rose that blooms “first” in spring
premier: a “first” showing of a theatrical production
primo: “first” - rate

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Stiffly formal and proper; neat and tidy 👔
🔍 مترادف: Proper, demure
✅ مثال: His prim demeanor made him seem unapproachable at social gatherings.
به نقل از فرهنگ هزاره:
صفت
1. {شخص} موقر، عصا قورت داده
2. سنگین رنگین، خشک، رسمی، مقرراتی

بپرس