priesthood

/ˈpriːsthʊd//ˈpriːsthʊd/

معنی: مقام کشیش
معانی دیگر: کشیشی، کشیش بودن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: priests as a group.

(2) تعریف: the condition of being a priest.
مشابه: cloth

جمله های نمونه

1. to enter into the priesthood
وارد کار کشیشی شدن

2. He is celebrating 30 years in the priesthood.
[ترجمه گوگل]او 30 سال کشیشی را جشن می گیرد
[ترجمه ترگمان]او در حال جشن گرفتن ۳۰ سال کشیش شدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He spent the first twenty-five years of his priesthood as an academic.
[ترجمه گوگل]او بیست و پنج سال اول کشیشی خود را به عنوان دانشگاهی گذراند
[ترجمه ترگمان]او بیست و پنج سال اول را به عنوان یک استاد دانشگاه گذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He felt the call of the priesthood early on in his life.
[ترجمه گوگل]او دعوت کاهنیت را در اوایل زندگی خود احساس کرد
[ترجمه ترگمان]از آغاز زندگی خود، خبر کشیش شدن کشیش را احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He felt called to the priesthood .
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که به کشیشی فراخوانده شده است
[ترجمه ترگمان]خود را به کشیش شدن فرا می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He left the priesthood to get married.
[ترجمه گوگل]او کشیش را ترک کرد تا ازدواج کند
[ترجمه ترگمان]کشیش را ترک گفت تا ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Should the General Synod vote women into the priesthood?
[ترجمه گوگل]آیا مجمع عمومی باید به زنان رای دهد تا به کشیش انتخاب شوند؟
[ترجمه ترگمان]آیا شورای عمومی، زنان را به سلک کشیشان درآورد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He began his religious training for the priesthood.
[ترجمه گوگل]او آموزش مذهبی خود را برای کشیشی آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]او آموزش مذهبی خود را برای کشیش شدن آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was later received into the priesthood.
[ترجمه گوگل]او بعداً به مقام کشیشی پذیرفته شد
[ترجمه ترگمان]بعدها در سلک کشیشان شدن درآمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Efforts to recruit more men to the priesthood have not been successful.
[ترجمه گوگل]تلاش ها برای استخدام مردان بیشتر برای کشیشی موفقیت آمیز نبوده است
[ترجمه ترگمان]تلاش برای استخدام افراد بیشتر برای کشیش شدن موفق نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An indelible stamp, like the priesthood.
[ترجمه گوگل]یک تمبر پاک نشدنی، مثل کشیش
[ترجمه ترگمان]یک مهر نشدنی، مثل کشیش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. While Bourdieu's self-deprecatory claims to priesthood and orthodoxy turn out to be a cover for a very avant-garde sociology of culture.
[ترجمه گوگل]در حالی که ادعاهای خود تحقیرآمیز بوردیو مبنی بر کشیشی و ارتدوکسی، پوششی برای جامعه شناسی فرهنگ بسیار آوانگارد است
[ترجمه ترگمان]در حالی که ادعا شده بوردیو ادعا می کند که ادعای کشیش شدن و آیین سنتی، پوششی برای جامعه شناسی مدرن فرهنگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The priesthood of central computing has already given way to a secular world of laypeople playing with multiplying microprocessors.
[ترجمه گوگل]روحانیت محاسبات مرکزی قبلاً جای خود را به دنیای غیرمذهبی متشکل از افراد عادی داده است که با ریزپردازنده‌های تکثیر شونده بازی می‌کنند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، شغل کشیشی محاسبه مرکزی به یک دنیای سکولار از laypeople که با microprocessors کردن microprocessors می کنند، داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Oddly, it was men who'd left the active priesthood to marry who were most eloquent about celibacy.
[ترجمه گوگل]به طرز عجیبی، مردانی بودند که کشیشی فعال را ترک کردند و با آنها ازدواج کردند که بیش از همه در مورد تجرد صحبت می کردند
[ترجمه ترگمان]به طرز عجیبی، مردانی بود که از کشیشی فعال برای ازدواج با کسانی که در مورد تجرد و celibacy حرف می زدند ترک کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقام کشیش (اسم)
priesthood

انگلیسی به انگلیسی

• office of a priest, position of a clergyman
the priesthood is the position and office of being a priest.
you can refer to all the members of the christian clergy as the priesthood.

پیشنهاد کاربران

مقام روحانیت
کهانت ( کار کاهن )
to open the priesthood to women

بپرس