pricks

جمله های نمونه

1. he pricks up his ears as soon as money is mentioned
تا حرف پول به میان می آید گوش هایش را تیز می کند.

2. a healing wound often pricks
زخم در حال التیام اغلب زوک زوک می کند.

3. the child had made the paper full of needle pricks
کودک کاغذ را پر از سوراخ سوزنی کرده بود.

پیشنهاد کاربران

بپرس