[ترجمه گوگل] به کاکتوس خاردار دست نزنید [ترجمه ترگمان] به کاکتوس خشن دست نزنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: smarting or tingling.
• (3)تعریف: troublesome or difficult to handle.
- This a prickly problem that we may not be able to solve.
[ترجمه Tania] این مشکلی است که رویارویی با آن سخت است و ما ممکن است قادر به حل آن نباشیم
|
[ترجمه گوگل] این یک مشکل خاردار است که ممکن است نتوانیم آن را حل کنیم [ترجمه ترگمان] این مشکل prickly است که ممکن است قادر به حل آن نباشیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. The bunk mattress was hard, the blankets prickly and slightly damp.
[ترجمه گوگل]تشک دو طبقه سفت بود، پتوها خاردار و کمی مرطوب بودند [ترجمه ترگمان]تشک تخت سخت بود، ملافه ها زبر و کمی مرطوب بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. His skin felt painful and prickly.
[ترجمه گوگل]پوستش دردناک و خاردار بود [ترجمه ترگمان]پوست او احساس درد و درد می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The hedgehog curled up in a prickly ball.
[ترجمه Ali.Z] جوجه تیغی در یک توپ زبر پیچ خورده بود
|
[ترجمه سعید پارسا] جوجه تیغی مثل یه توپ تیغدار خودشو جمع کرده بود
|
[ترجمه گوگل]جوجه تیغی در یک توپ خاردار جمع شد [ترجمه ترگمان]و پس از آن، جوجه تیغی نمایان گردید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The reptile's prickly skin repels nearly all of its predators.
[ترجمه گوگل]پوست خاردار این خزنده تقریباً تمام شکارچیان آن را دفع می کند [ترجمه ترگمان]پوست سیخ سیخی تقریبا همه of را دفع می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Hedgehogs are like prickly balls.
[ترجمه گوگل]جوجه تیغی مانند توپ های خاردار است [ترجمه ترگمان]Hedgehogs مثل تخم های ریزی هستن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The issue is likely to prove a prickly one.
[ترجمه گوگل]این موضوع احتمالاً یک موضوع خاردار است [ترجمه ترگمان]این مساله احتمالا مشکل prickly را اثبات خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Chestnuts had burst out of their prickly green husks.
[ترجمه گوگل]شاه بلوط ها از پوسته های سبز خاردار خود بیرون آمده بودند [ترجمه ترگمان]Chestnuts از پوست سبز prickly بیرون آمده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He became rebarbative and prickly and spiteful; I find his obsequiousness repellent.
[ترجمه گوگل]او خاردار و خاردار و کینه توز شد من فحاشی او را دفع کننده می دانم [ترجمه ترگمان]He و بدجنس شد و obsequiousness repellent را پیدا کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. She was prickly and sharp with me.
[ترجمه گوگل]او با من خاردار و تیز بود [ترجمه ترگمان]او هم مثل من تیز و تیز بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She's still a bit prickly about the whole incident.
[ترجمه گوگل]او هنوز در مورد کل حادثه کمی خاردار است [ترجمه ترگمان]اون هنوز یه ذره نسبت به کل ماجرا شاکی - ه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The sweat made my skin feel all prickly.
[ترجمه گوگل]عرق باعث شد که پوستم خاردار شود [ترجمه ترگمان]عرق تنم سیخ شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. You know how prickly she is.
[ترجمه گوگل]میدونی که چقدر خارداره [ترجمه ترگمان] تو که میدونی اون چقدر شاکی - ه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. We finally turned to the prickly question of who was going to pay.
[ترجمه گوگل]در نهایت به این سوال خاردار پرداختیم که چه کسی قرار است پول بدهد [ترجمه ترگمان]ما بالاخره به سوال prickly که قراره پرداخت بشه رو تبدیل کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The base of my neck was prickly with sweat.
[ترجمه گوگل]قاعده گردنم از عرق خاردار شده بود [ترجمه ترگمان]قسمت گردنم از عرق سیخ شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• stinging, piercing, stabbing; full of difficulties, tricky a prickly plant has a lot of sharp points sticking out from it. someone who is prickly loses their temper very easily.
پیشنهاد کاربران
مثال؛ For instance, if someone reacts strongly to a minor criticism, they are being prickly. A person might describe someone as, “She’s always so prickly, you have to be careful what you say. ” In a social setting, someone might say, “I find it hard to talk to him, he’s just so prickly. ”
Someone who is prickly loses their temper or gets upset very easily عصبی، بد خلق