prickling


احساس سوزن سوزنی یا تیغتیغی، زننده، سوزش دار

جمله های نمونه

1. He paused, feeling his scalp prickling under his hat.
[ترجمه گوگل]مکثی کرد و احساس کرد که پوست سرش زیر کلاهش می سوزد
[ترجمه ترگمان]مکثی کرد و سرش را زیر کلاهش احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Already prickling with sweat, I went in search of the bar.
[ترجمه گوگل]از قبل از عرق خیس شده بودم، به دنبال بار رفتم
[ترجمه ترگمان]به همین زودی از عرق گیر افتادم و به جستجوی بار رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A prickling sensation between my eyes made my nose run and white-hot adrenalin scalded the subcutaneous layer beneath my skin.
[ترجمه گوگل]احساس سوزن سوزن شدن بین چشمانم باعث شد بینی ام ریزش کند و آدرنالین داغ سفید لایه زیر پوست زیر پوستم را داغ کند
[ترجمه ترگمان]احساسی که بین چشمانم ایجاد شده بود، بینی ام را بالا کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She could feel the hair prickling the back of her neck.
[ترجمه گوگل]می‌توانست احساس کند که موهای پشت گردنش خراشیده می‌شوند
[ترجمه ترگمان]او می توانست موهای پشت گردنش را احساس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A prickling sensation running the length of her spine told her that Rourke had made an appearance.
[ترجمه گوگل]احساس سوزش در طول ستون فقراتش به او گفت که رورک ظاهر شده است
[ترجمه ترگمان]احساس سوزش ستون فقرات او به او گفت که رورک ظاهری پیدا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her skin was prickling uncomfortably.
[ترجمه گوگل]پوستش به طرز ناخوشایندی خار می کرد
[ترجمه ترگمان]پوستش به شدت می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her eyes were prickling with ridiculous tears when they all settled back down to eat.
[ترجمه گوگل]چشمانش از اشک‌های مضحک خار می‌زدند که همگی برای خوردن غذا نشستند
[ترجمه ترگمان]وقتی همه برای خوردن نشستند، چشمانش پر از اشک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Phoebe felt the tension prickling her belly as she lay down again.
[ترجمه گوگل]فیبی در حالی که دوباره دراز کشید تنش را احساس کرد که شکمش را می سوزاند
[ترجمه ترگمان]فیبی احساس کرد که او دوباره روی شکمش دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Where he had touched her her scalp was prickling like a porcupine.
[ترجمه گوگل]جایی که او را لمس کرده بود، پوست سرش مانند خارپشتی خاردار بود
[ترجمه ترگمان]جایی که او را لمس کرده بود پوست سرش مثل یک جوجه تیغی پیچ خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A skin sensation, such as burning, prickling, itching, or tingling, with no apparent physical cause.
[ترجمه گوگل]یک احساس پوستی، مانند سوزش، سوزش، خارش یا سوزن سوزن شدن، بدون هیچ دلیل فیزیکی ظاهری
[ترجمه ترگمان]احساسی پوستی، مانند سوزش، سوزش، خارش و یا خارش، بدون هیچ دلیل فیزیکی ظاهری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Rukia felt her skin prickling as she felt his warm breath.
[ترجمه گوگل]رکیا با احساس نفس گرمش احساس کرد پوستش خراش می کند
[ترجمه ترگمان]او نفس گرم او را حس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sam could feel the hairs prickling at the back of his neck.
[ترجمه گوگل]سام می‌توانست موها را در پشت گردنش احساس کند
[ترجمه ترگمان]سم می توانست موهای پشت گردنش را احساس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. By enduring its incessant and painful prickling, the clam turnsgrain of sand into a pearl.
[ترجمه گوگل]صدف با تحمل خارهای بی وقفه و دردناک خود، دانه شن را به مروارید تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]با تحمل سوزش مداوم و دردناک آن، صدف حلزون و ماسه تبدیل به مروارید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have a prickling pain in my left eye.
[ترجمه گوگل]در چشم چپم درد گزگز دارم
[ترجمه ترگمان]درد شدیدی در چشمان چپم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

بپرس