اسم ( noun )
• (1) تعریف: the sum of money or other goods required in exchange for an item or service; cost.
• مترادف: charge, cost, fee, rate
• مشابه: asking price, assessment, bill, carriage, expenditure, expense, fare, market value, outlay, payment, quotation, sum, tab, value
• مترادف: charge, cost, fee, rate
• مشابه: asking price, assessment, bill, carriage, expenditure, expense, fare, market value, outlay, payment, quotation, sum, tab, value
• (2) تعریف: the sacrifice accompanying a particular gain or result.
• مترادف: cost, expense, penalty
• مشابه: consequence, forfeiture, loss, punishment, sacrifice, toll
• مترادف: cost, expense, penalty
• مشابه: consequence, forfeiture, loss, punishment, sacrifice, toll
- The price for his success was a broken marriage.
[ترجمه سوگند] بها موفقیت او یک ازدواج نا درست بود|
[ترجمه سوشیانت] رل می خوااام|
[ترجمه چی کار داری] قیمت این خری که شما باشید چقدر است .|
[ترجمه بیلی ایلیش ایرانی] قیمت موفقیت اون در ازدواج شکسته بود|
[ترجمه رزیتا] ازدواج ناموفق تاوان موفقیتش بود|
[ترجمه گوگل] بهای موفقیت او یک ازدواج شکست خورده بود[ترجمه ترگمان] قیمت موفقیت او یک ازدواج شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a sum of money or other reward for which a person will sacrifice his or her principles.
• مشابه: blood money, cost, limit
• مشابه: blood money, cost, limit
- What is your price?
[ترجمه Wenbebe] قیمت پیشنهادی شما چقدر است؟|
[ترجمه گوگل] قیمت شما چنده؟[ترجمه ترگمان] قیمت شما چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prices, pricing, priced
مشتقات: priceable (adj.), pricer (n.)
عبارات: price oneself out of the market
حالات: prices, pricing, priced
مشتقات: priceable (adj.), pricer (n.)
عبارات: price oneself out of the market
• (1) تعریف: to mark with a price.
• مشابه: label, mark, tag
• مشابه: label, mark, tag
• (2) تعریف: to establish a price for.
• مترادف: appraise, rate
• مشابه: assess, cost, evaluate, value
• مترادف: appraise, rate
• مشابه: assess, cost, evaluate, value
- The merchant priced the goods high.
[ترجمه گوگل] تاجر قیمت کالاها را بالا میداد
[ترجمه ترگمان] محموله مواد غذایی رو با قیمت بالا پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] محموله مواد غذایی رو با قیمت بالا پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to estimate or determine the price of.
• مترادف: appraise, evaluate, value
• مشابه: assay, assess, estimate, judge, rate
• مترادف: appraise, evaluate, value
• مشابه: assay, assess, estimate, judge, rate
- We priced the textbooks before buying them.
[ترجمه رادین] ما کتاب های درسی را قبل از خریداری شدن آنها قیمت گذاری کردیم|
[ترجمه Baran Majd] ما قبل از خرید کتاب ها قیمت آخه را چک کردیم. . .|
[ترجمه گوگل] کتاب های درسی را قبل از خرید قیمت گذاری کردیم[ترجمه ترگمان] پیش از خرید آن ها، کتب درسی را قیمت گذاری کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید