نصب یا تعبیه از قبل
to wire ( a building ) before further construction or
to install a wiring system in advance of it being used or needed
( سیم کشی ساختمان قبل از ساخت بیشتر یا نصب آن سامانه زودتر از اینکه استفاده یا نیاز باشد )
... [مشاهده متن کامل]
مثال:
Most fans are sold without a light attached, but are prewired for the light kit to make installation easy.
اکثر پنکه ها بدون چراغ وصل شده فروخته می شوند، اما برای نصب آسان کیت چراغ از قبل سیم کشی شده اند.
Infants appear to be born with prewired "knowledge" of colors
به نظر می رسد که با تعبیه ای از قبل، نوزادان با "دانش" تشخیص رنگ ها به دنیا می آیند
Although our new home was built more recently, in 1998, it was not prewired
اگرچه خانه تازه ما جدیدتر ، در سال 1998، ساخته شده است ، از قبل سیم کشی نشده بود
( سیم کشی ساختمان قبل از ساخت بیشتر یا نصب آن سامانه زودتر از اینکه استفاده یا نیاز باشد )
... [مشاهده متن کامل]
مثال:
اکثر پنکه ها بدون چراغ وصل شده فروخته می شوند، اما برای نصب آسان کیت چراغ از قبل سیم کشی شده اند.
به نظر می رسد که با تعبیه ای از قبل، نوزادان با "دانش" تشخیص رنگ ها به دنیا می آیند
اگرچه خانه تازه ما جدیدتر ، در سال 1998، ساخته شده است ، از قبل سیم کشی نشده بود
آماده
The child's mind is prewired with a God - given ability. . . ( زبانشناسی )
ذهن کودکان با استعداد خدادی از بدو تولد اماده دریافت زبان محیط اطرافشون هست
The child's mind is prewired with a God - given ability. . . ( زبانشناسی )
ذهن کودکان با استعداد خدادی از بدو تولد اماده دریافت زبان محیط اطرافشون هست
از پیش تعیین شده، از پیش تطبیق یافته