prevent

/prɪˈvent//prɪˈvent/

معنی: باز داشتن، جلو گیری کردن، مانع شدن، منع کردن، ممانعت کردن، پیش گیری کردن
معانی دیگر: (معمولا با:from) جلوگیری کردن، ممانعت به عمل آوردن، نگذاشتن، (مهجور) پیشدستی کردن، قبلا انجام دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prevents, preventing, prevented
• : تعریف: to keep or stop from occurring or from doing something.
مترادف: avert, deter, forestall, frustrate, hinder, inhibit, preclude, stop
متضاد: allow, enable, let, permit
مشابه: anticipate, balk, bar, discourage, foil, forbid, hamper, impede, obviate, prohibit, repress, restrain, thwart

- Good sanitation can prevent illness to a large degree.
[ترجمه Good sanitation can prevent illness to a large degree. mohamad ebrahimin] بهداشت خوب می تواند تا حد زیادی از بیماری جلوگیری کند
|
[ترجمه شان] مراعات اصول بهداشتی ، تا اندازه زیادی، از بروز بیماری جلوگیری می کند.
|
[ترجمه گوگل] بهداشت خوب می تواند تا حد زیادی از بیماری جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان] بهداشت خوب می تواند از بیماری تا حد زیادی جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The school tries to prevent cheating in various ways.
[ترجمه Reza.m] مدرسه تلاش میکند با روش های مختلف از روش تقلب جلو گیری کند
|
[ترجمه ys. mohamad ebrahimiThe school tries to prevent cheating in various wa] مدرسه تلاش می کند تا باروشهای مختلف از تقلب جلوگیری کند
|
[ترجمه شان] این مدرسه با روش های گوناگون می کوشد از وقوع تقلب جلوگیری کند.
|
[ترجمه گوگل] مدرسه به روش های مختلف سعی می کند از تقلب جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان] این مدرسه می کوشد تا از تقلب در روش های مختلف جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I can't prevent your leaving college, but I think you'll regret it.
[ترجمه Nezuko] من نمی توانم از رفتن تو از کالج جلوگیری کنم ولی فکر میکنم بعدا پشیمان خواهی شد
|
[ترجمه گوگل] من نمی توانم مانع ترک دانشگاهت شوم، اما فکر می کنم پشیمان خواهی شد
[ترجمه ترگمان] من نمی توانم از رفتن تو به کالج جلوگیری کنم، اما فکر می کنم پشیمان خواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police prevented the protesters from entering City Hall.
[ترجمه گوگل] پلیس از ورود معترضان به شهرداری جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس از ورود معترضان به تالار شهر جلوگیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They narrowly prevented the ceiling from collapsing.
[ترجمه گوگل] آنها به سختی از فروریختن سقف جلوگیری کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها به سختی از فروریختن سقف جلوگیری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: preventable (adj.), preventer (n.)
(1) تعریف: to present a hindrance or difficulty.
مترادف: hinder
مشابه: balk, stop

- We'll discuss this later today, unless time prevents.
[ترجمه گوگل] ما بعداً امروز درباره این موضوع بحث خواهیم کرد، مگر اینکه زمان مانع شود
[ترجمه ترگمان] امروز در این مورد صحبت خواهیم کرد، مگر زمانی که وقت بخواهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to keep something from occurring (fol. by "against").

- This toothpaste is supposed to prevent against tooth decay.
[ترجمه گوگل] این خمیر دندان قرار است از پوسیدگی دندان جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان] این خمیر دندان برای جلوگیری از پوسیدگی دندان استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to prevent a beetle's multiplication
از زاد و ولد سوسک جلوگیری کردن

2. to prevent a decision's being reached by interposing a veto
برای جلوگیری از تصمیم گیری وتو کردن

3. in order to prevent an aggravation of the problem
به منظور جلوگیری از وخیم تر شدن آن مسئله

4. they want to prevent the migration of rural inhabitants into cities
می خواهند از مهاجرت روستانشینان به شهر جلوگیری کنند.

5. hogs are ringed to prevent rooting
برای جلوگیری از کندن ریشه ی گیاهان به (بینی) خوک حلقه می زنند

6. seal the window to prevent cold air from coming in
برای جلوگیری از نفوذ هوای سرد پنجره را رخنه گیری کردن

7. the dikes of holland prevent the sea from flooding the land
آب بندهای هلند ازسیل زدگی زمین توسط آب دریا جلوگیری می کنند.

8. the surest way to prevent aggression is to remain strong
مطمئن ترین راه جلوگیری از تجاوز نیرومند باقی ماندن است.

9. we applied measures to prevent the spread of infection
دست به کار شدیم تا جلو گسترش عفونت را بگیریم.

10. he seared my wound to prevent infection
برای جلوگیری از عفونت زخم مرا داغ زد.

11. it is more important to prevent disease than to cure it
پیشگیری از بیماری مهمتر از درمان آن است.

12. they sand the frozen steps to prevent slipping
برای جلوگیری از لیز خوردن،پله های یخ زده را شن پاشی می کنند.

13. i had to hold his arm to prevent him from falling
مجبور شدم دستش را بگیرم تا نیافتد.

14. the hose should be looped properly to prevent kinks
برای جلوگیری از تاب خوردگی،شیلنگ را باید درست حلقه کرد.

15. we shored up both sides of the wall to prevent it from falling
برای جلوگیری از فروریختن دیوار به دو طرف آن دیرک زدیم.

16. Ignorance and superstition prevent them from benefiting from modern medicine.
[ترجمه گوگل]جهل و خرافات آنها را از بهره مندی از طب مدرن باز می دارد
[ترجمه ترگمان]جهل و خرافات آن ها را از بهره گیری از داروهای مدرن منع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We hope to prevent anything unpleasant from happening.
[ترجمه گوگل]امیدواریم از وقوع هر اتفاق ناخوشایندی جلوگیری کنیم
[ترجمه ترگمان]امیدواریم که از این اتفاق ناخوشایند جلوگیری کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Props were used to prevent the roof collapsing.
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از ریزش سقف از تکیه گاه استفاده شد
[ترجمه ترگمان]Props برای جلوگیری از خراب شدن سقف مورد استفاده قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Some people think drinking in moderation can prevent heart disease.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم فکر می کنند که نوشیدن الکل در حد اعتدال می تواند از بیماری قلبی جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]برخی افراد فکر می کنند نوشیدن در اعتدال می تواند از بیماری های قلبی جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. You have to keep watching to prevent the milk from boiling over.
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از جوشیدن شیر باید مراقب باشید
[ترجمه ترگمان]شما باید مراقب باشید تا از جوش خوردن شیر جلوگیری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Cover the entire device to prevent water penetration.
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از نفوذ آب، تمام دستگاه را بپوشانید
[ترجمه ترگمان]کل دستگاه را بپوشانید تا از نفوذ آب جلوگیری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Early identification of a disease can prevent death and illness.
[ترجمه گوگل]شناسایی زودهنگام یک بیماری می تواند از مرگ و بیماری جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]شناسایی اولیه یک بیماری می تواند از مرگ و بیماری جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. This affair did not prevent an entanglement with another of his co-stars.
[ترجمه گوگل]این رابطه مانع از درگیری با یکی دیگر از همبازی هایش نشد
[ترجمه ترگمان]این قضیه از درگیری با دیگر ستارگان او جلوگیری نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باز داشتن (فعل)
deter, stay, ban, forbid, interdict, bar, hold, arrest, detain, impeach, encumber, prevent, debar, dissuade, block, contain, impede, stow

جلوگیری کردن (فعل)
intercept, keep, arrest, prevent, pull up, rebuff, rule out

مانع شدن (فعل)
stop, resist, suppress, bar, prevent, debar, balk, hinder, barricade, hamper, exclude, inhibit, rein, impede, stymie, hold back, hold up, interfere with, obstruct, obturate

منع کردن (فعل)
ban, forbid, prevent, check, hinder, prohibit, withhold, inhibit, forfend

ممانعت کردن (فعل)
curb, forbid, interdict, prevent, check, prohibit, impede

پیش گیری کردن (فعل)
prevent

تخصصی

[حقوق] ممانعت کردن، جلوگیری کردن، بازداشتن، محظور ایجاد کردن

انگلیسی به انگلیسی

• cause not to happen, avert; delay, impede, hinder
if you prevent someone from doing something, you do not allow them to start doing it.
to prevent something from happening means to ensure that it does not happen.

پیشنهاد کاربران

کسی رو از انجام کاری باز داشتن
جلوگیری کردن/ ممانعت کردن
جلوگیری کردن، پیشگیری کردن
مثال: Wearing sunscreen can prevent sunburn.
استفاده از ضدآفتاب می تواند از سوختگی ناشی از آفتاب جلوگیری کند.
ممانعت کردن
جلوگیری کردن، پیش گیری کردن، باز داشتن، مانع شدن،
تفاوت avoid و prevent:
avoid به معنای نزدیک نشدن به چیزی است که در حال حاضر در حال وقوع است. prevent به معنای جلوگیری از وجود یا به طور کلی اتفاق افتادن چیزی است.
obstruct
جلوگیری کردن ( برای مثال واکسن کرونا از ابتلا به کرونا جلوگیری میکنه )
مانع شدن ( برای مثال، پلیس مانع از ادامه حرکت راننده متخلف شد )
پیشگیری کردن ( برای مثال سرمایه روانشناختی از فرسودگی شغلی پیشگیری میکنه )
نگذاشتن ( برای مثال نگذاری کسی در سازمان تخلف کنه )
جلوگیری
prevent : جلوگیری کردن ، پیشگیری کردن
prevention : جلوگیری ، پیشگیری
preventive : جلوگیری کننده ، پیشگیری کننده
preventable : قابل جلوگیری / پیشگیری
preventively :بطور جلوگیری کننده / پیشگیری کننده
prevent: جلوگیری کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : prevent
✅️ اسم ( noun ) : prevention
✅️ صفت ( adjective ) : preventive / preventable
✅️ قید ( adverb ) : preventively
In order to avoid
پیشگیری کردن ، جلوگیری کردن !
به معنای: پیشگیری کردن، جلوگیری کردن
.
.
.
.
مثال؛ the san diego zoo tries to breed endangered species and prevent animals from becoming extinct
لادیدیدن/لاداندن.
To prevent.
م. ث
باید بِجُلوگیریم از پَخشِش کرونا در سطح کشور .
Inhibit
جلو گرفتن
ممانعت به عمل آوردن
prevent ( verb ) = avert ( verb )
به معناهای: اجتناب کردن، دوری کردن، پرهیز کردن، جلوگیری کردن، پیشگیری کردن
to stop something from happening

جاو گیری کردن یا تعریف راحتش به انگلیسی میشه to stop to do something
جلوی چیزی گرفتن
جلوی کسی را گرفتن
1.
To stop ( someone ) from doing something
2.
To keep ( something ) from happening
To stop
To put a stop to
To save
To disallow
خاتمه دادن
پایان دادن
نجات دادن ( کسی/خود از چیزی )
...
[مشاهده متن کامل]

She would do any thing to prevent that life of loneliness
Star Trek TOS
اون هر کاری میکنه که به تنهایی و بی کسی اش پایان بده.
. . . . . . . . . . . . . . . که خودشو از این بی کسی و تنهایی نجات بده.

مانع شدن
مهار کردن
خلل وارد کردن
جلوگیری و ممانعت کردن
بعضی مواقع مداخله هم معنی میشه
جلو گیرى
جلوگیری کردن ( از )
جلوگیری کردن ، پیش گیری کردن ، بازداشتن ، مانع شدن ، ممانعت کردن . پیش گیری کردن ، مانع شدن
protect, preserve, prevent , and conserve
protect
محافظت: ( 1 ) نگه داشتن کسی یا چیز دیگری از آسیب، خسارت یا بیماری
to help the industry and trade of your own country by taxing or restricting foreign goods
...
[مشاهده متن کامل]

کمک به صنعت و تجارت کشورمان با پرداخت مالیات و یا محدود کردن کالاهای خارجی.
preserve
حفظ: ( 1 ) برای نجات چیزی یا فردی از آسیب رساندن یا نابود کردن.
e. g. , We must encourage the planting of new trees and preserve our existing woodlands
به عنوان مثال، ما باید کاشت درختان جدید را تقویت کنیم و چوب های موجود را حفظ کنیم
حفظ: ( 2 ) چیزی را بدون تغییر ادامه دهید.
e. g. Norma tried to preserve a normal family life in difficult circumstances
به عنوان مثال، نُرما سعی کرد زندگی عادی خانواده را در شرایط سخت حفظ کند
to store food for a long time after treating it so that it will not destroy
پس از سالم سازی ( عمل آوری ) غذا بصورتی میشود که برای نگهداری در مدت طولانی خراب نمیشود.
conserve
کنسرو، از صدمه محفوظ داشتن، کنسرو تهیه کردن، نگه داری کردن صرفه جویی : ( 1 ) برای محافظت از چیزی و جلوگیری از تغییر یا آسیب دیدن آن
e. g. , We must conserve out wetlands for future generation
برای مثال، ما باید از تالاب ها برای نسل آینده حفاظت کنیم
to use as little water, energy etc as possible as that it is not wasted
systems designed to conserve energy ​
استفاده از سیستمهای طراحی شده ذخیره ی انرژی باعث کاهش مصرف و عدم اتلاف آب و انرژی و . . . . میشود.
prevent
باز داشتن، جلو گیری کردن، مانع شدن، منع کردن، ممانعت کردن، پیش گیری کردن. . . . . . . . . . . . . . . . . . .

مانع شدن
I was not allowed to step out of the door
دلم اجازه قدم برداشتن از در به بیرون نمیداد
Avoid
پیشگیری
مترادف:pre - treatment

keep away someone from doing something. avoid
verb to stop something from happening
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس