صفت ( adjective )
مشتقات: prevailingly (adv.)
مشتقات: prevailingly (adv.)
• (1) تعریف: having widespread and dominant influence.
• مترادف: pervasive, predominant, prevalent, reigning, widespread
• مشابه: common, conventional, current, general, governing, popular, principal, rife, ruling, standard, universal, usual
• مترادف: pervasive, predominant, prevalent, reigning, widespread
• مشابه: common, conventional, current, general, governing, popular, principal, rife, ruling, standard, universal, usual
- The miasma theory was the prevailing but incorrect explanation for the cause of cholera and other diseases.
[ترجمه امیری] نظریه میازما ( بخار مسموم کننده ) رایج ولی نادرست برای توضیح علت کولرا و امراض دیگر بود.|
[ترجمه گوگل] نظریه میاسما توضیح غالب اما نادرست برای علت وبا و سایر بیماری ها بود[ترجمه ترگمان] عبارت miasma علت غالب اما نادرست علت وبا و دیگر بیماری ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in effect now.
• مترادف: actual, current, existent, present
• مشابه: extant, occurring, prevalent
• مترادف: actual, current, existent, present
• مشابه: extant, occurring, prevalent
- The prevailing winds are westerly.
[ترجمه گوگل] بادهای غالب غربی است
[ترجمه ترگمان] باده ای غالب به سمت غرب حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باده ای غالب به سمت غرب حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The prevailing government is a dictatorship.
[ترجمه گوگل] حکومت حاکم دیکتاتوری است
[ترجمه ترگمان] حکومت حاکم دیکتاتوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حکومت حاکم دیکتاتوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید