pretend

/priˈtend//prɪˈtend/

معنی: وانمود کردن، بخود بستن، دعوی کردن
معانی دیگر: خود را زدن (به چیزی)، تظاهر کردن، لافیدن، مدعی بودن یا شدن، داعیه داشتن، (عامیانه) ساختگی، بدلی، دروغین

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pretends, pretending, pretended
(1) تعریف: to claim or represent falsely or insincerely in order to deceive.
مترادف: purport
مشابه: allege, claim, misrepresent, profess

- She pretended to be our ally, but, in fact, she was working against us.
[ترجمه گوگل] او وانمود می کرد که متحد ماست، اما در واقع علیه ما کار می کرد
[ترجمه ترگمان] اون وانمود می کرد که هم پیمان ماست، اما در حقیقت، اون داشت علیه ما کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He pretended to be interested in what she was saying.
[ترجمه 131025] آن مرد وانمود میکرد که به انچه آن زن میگوید علاقه مند است.
|
[ترجمه N_A] او ( مذکر ) وانمود می کرد به آنچه او ( مؤنث ) می گوید علاقه مند است.
|
[ترجمه Masoumeh] اون وانمود می کرد علاقه مند گفته های اون خانوم هست
|
[ترجمه گوگل] وانمود کرد که به حرف های او علاقه مند است
[ترجمه ترگمان] وانمود می کرد که به آنچه می گوید علاقمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She pretended to enjoy the party even though she was miserable.
[ترجمه ***] او وانمود کرد از جشن لذت میبرد حتی با اینکه او ناراضی بود
|
[ترجمه Aylar] او وانمود کرد از جشن لذت میبرد حتی با اینکه او راضی نبود.
|
[ترجمه Hamid] علی رغم نارضایتی، وانمود کرد از جشن لذت می برد
|
[ترجمه Matin] با اینکه ناراضی بود، وانمود کرد که از مهمانی لذت می بره.
|
[ترجمه گوگل] او وانمود می کرد که از مهمانی لذت می برد، حتی اگر بدبخت بود
[ترجمه ترگمان] او وانمود می کرد که از جشن لذت می برد، هرچند که بدبخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give an appearance of truth or reality to (that which is false or imaginary).
مترادف: counterfeit, dissemble, fake, feign, sham, simulate
مشابه: act, affect, assume, dissimulate, fabricate, falsify, imitate, profess

- The tyrant pretends concern for the well-being of the citizens.
[ترجمه گوگل] ظالم وانمود می کند که نگران رفاه شهروندان است
[ترجمه ترگمان] ظالم خواهان رفاه شهروندان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: esp. in play, to imagine (something) to be so, or to act as if (something) were so.
مترادف: act, make believe
مشابه: fancy, imagine, playact, suppose

- Let's pretend that we are explorers.
[ترجمه A.A] بیایید وانمود کنیم که ما جهانگرد هستیم
|
[ترجمه فرشاد] بیاید وانمود کنیم که ما کاوشگر هستیم!
|
[ترجمه گوگل] بیایید وانمود کنیم که کاشف هستیم
[ترجمه ترگمان] بیا وانمود کنیم که we هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The children pretended to be pirates.
[ترجمه گوگل] بچه ها تظاهر به دزدان دریایی کردند
[ترجمه ترگمان] بچه ها وانمود می کردند که دزد دریایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to take (a role or task) upon oneself, as a right or degree of authority.
مترادف: assume, presume
مشابه: allege, claim, profess, purport

- I cannot pretend to know better than the judge.
[ترجمه گوگل] من نمی توانم وانمود کنم که بهتر از قاضی می دانم
[ترجمه ترگمان] من نمی تونم تظاهر کنم که بهتر از قاضی می دونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to act the part of a real or imagined character, or act out imaginary events, in play; make believe.
مترادف: make believe, playact
مشابه: act, fool, imagine

- The children love pretending.
[ترجمه 99***11] بچه ها تظاهر کردن را دوست دارند.
|
[ترجمه محمدرضا] بچه ها عاشق نقش بازی کردن هستند.
|
[ترجمه Matin] بچه ها عاشق فیلم بازی کردن هستن.
|
[ترجمه گوگل] بچه ها عاشق تظاهر هستند
[ترجمه ترگمان] بچه ها عاشق وانمود کردن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to venture or put forward a claim, often undeservingly (often fol. by to).
مترادف: feign
مشابه: presume, profess, sham

- She pretends to expertise in many fields.
[ترجمه گوگل] او وانمود می کند که در بسیاری از زمینه ها تخصص دارد
[ترجمه ترگمان] او در بسیاری از زمینه ها تخصص دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. pretend jewelry
جواهر بدلی

2. to pretend ignorance
خود را به نادانی زدن

3. to pretend to the throne
مدعی تاج و تخت بودن

4. Some people pretend to despise the things they cannot have.
[ترجمه A.A] بعضی از مردم وانمود میکنند متنفرند از چیزهائی که نمیتوانند داشته باشند
|
[ترجمه گوگل]برخی افراد وانمود می کنند که چیزهایی را که نمی توانند داشته باشند تحقیر می کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم تظاهر می کنند که از چیزهایی که نمی توانند داشته باشند نفرت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Too sad so still is inferior to pretend don't care about anything.
[ترجمه A.A] خیلی ناراحت کننده است که زیردست وانمود کند هیچ چیز مهم نیست
|
[ترجمه گوگل]خیلی غمگین است، بنابراین هنوز هم حقیر است که وانمود کنید به هیچ چیز اهمیت نمی دهید
[ترجمه ترگمان]خیلی ناراحت کننده است که وانمود کنم به هیچ چیز اهمیت نمی دم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm tired of having to pretend all the time.
[ترجمه میثم زندیه] از اینکه مجبور باشم تمام وقت تظاهر کنم، حالم به هم میخوره
|
[ترجمه gghgghttyt] خسته شدم از اینکه مجبورم هیشه تظاهر کنم
|
[ترجمه گوگل]من از این که باید مدام تظاهر کنم خسته شده ام
[ترجمه ترگمان]از اینکه همیشه تظاهر کنم خسته شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Don't ever pretend to be living well. No one really cares.
[ترجمه گوگل]هرگز وانمود نکنید که خوب زندگی می کنید هیچ کس واقعا اهمیت نمی دهد
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت وانمود نکن که خوب زندگی می کنی هیچ کس واقعا اهمیت نمیده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Take advantage of weekends to pretend you're happy for a couple days.
[ترجمه گوگل]از تعطیلات آخر هفته استفاده کنید و برای چند روز وانمود کنید که خوشحال هستید
[ترجمه ترگمان]از تعطیلات آخر هفته ها استفاده کنید تا وانمود کنید برای چند روز خوشحال هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't pretend you don't want me.
[ترجمه گوگل]وانمود نکن که منو نمیخوای
[ترجمه ترگمان]تظاهر نکن که منو نمی خوای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To pretend do not love you.
[ترجمه گوگل]اینکه وانمود کنم دوستت ندارم
[ترجمه ترگمان] که تظاهر کنی دوست نداری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is idle to pretend that their marriage is a success.
[ترجمه محمدرضا] تظاهر به موفقیت آمیز بودن ازدواجشان بیهوده است.
|
[ترجمه گوگل]تظاهر به موفقیت آمیز بودن ازدواج آنها بیهوده است
[ترجمه ترگمان]تنبل است که وانمود کند ازدواج آن ها یک موفقیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Please don't pretend to be good to me. I'm so naive that I will take it seriously.
[ترجمه گوگل]لطفا تظاهر به خوب بودن با من نکن من آنقدر ساده لوح هستم که آن را جدی خواهم گرفت
[ترجمه ترگمان]لطفا وانمود نکن که با من خوب رفتار می کنی خیلی ساده لوح هستم که این موضوع را جدی تلقی خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I pretend that things are really okay when they're not.
[ترجمه گوگل]من وانمود می کنم که همه چیز واقعاً خوب است در حالی که نیست
[ترجمه ترگمان]وانمود می کنم که همه چیز درست وقتی نیست که آن ها نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وانمود کردن (فعل)
represent, assume, sham, look, affect, feign, pretend, fake, seem, feint, simulate, put on, dissemble, lead on, personate

بخود بستن (فعل)
assume, sham, feign, pretend, simulate, put on, arrogate, playact

دعوی کردن (فعل)
quarrel, pretend, sue

انگلیسی به انگلیسی

• present a false image or appearance; impersonate; act in a role; claim, assert
simulated, feigned, make-believe
if you pretend that something is the case, you try to make people believe that it is the case, although it is not.

پیشنهاد کاربران

ادعا کردن
ادعای چیزی را کردن
وانمود کردن
مثال: He pretended not to notice her arrival.
او وانمود کرد که متوجه ورود او نشده.
تظاهر و وانمود هر دو به یک معنا هستند. اما
تظاهر عربی و وانمود فارسی ست. پس در ترجمه
خود وانمود را به کار ببندید که بهتر است. 💙
تظاهر کردن، وانمود کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : pretend
✅️ اسم ( noun ) : pretense ( pretence ) / pretension / pretender / pretentiousness
✅️ صفت ( adjective ) : pretend / pretentious
✅️ قید ( adverb ) : pretentiously
نمادین
بمعنای مثلا حتی زمانی که در زبان انگلیسی بعنوان فعل بکار بره ما میتونیم بعنوان اسم استفاده کنیم مثل مواقعی که قید رو صفت معنی میکنیم
مثال: let's play pretend you are my mom
to claim
It covers
many aspects but does not pretend to be exhaustive
معنیش تظاهر کردن هست یا وانمود کردن و خودمونیش همون فیلم بازی کردنه
الکی ( adj )
تظاهر کردن - وانمود کردن
fake
fake it to make it
شبیه سازی شده
الکی
تخیل کردن
تظاهر
بعنوان صفت بمعنای فرضی / غیر واقعی / تخیلی میباشد

این فعل به معنی آن است که شخصی. یک شخص دیگر را گول بزند مثلاً شخصی چشمان خود را می بندد و وانمود می کند که خوابیده است. و ممکن است طرف مقابل فکر کند که او واقعاً خوابیده است و گول بخورد
مثل I closed my eyes and pretended to be asleep
وانمود کردن تخیل کردن تصور کردن
برای مثال
I pretent a big book
من کتاب بزرگ ( ی ) را تصور میکنم
داعیه دار بودن
وانمود کردنــ: )
affect وانمود کردن
نمایش بازی کردن
to show somthing that not real
ادای چیزی رد ور اوردن. وانمود کردن به چیزی
To show something false
to show something that 's not real
وانمود کردن
دروغ مصلحتی
به خود زدن ( چیزی )
وانمود کردن ادای چیزی را در آوردن
ادای چیزی را در آوردن، تقلید کردن از چیزی
وانمودین. ساختگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس