presumptuous

/prəˈzəmpt͡ʃəwəs//prɪˈzʌmpt͡ʃʊəs/

معنی: خود رای، جسور، مغرور، گستاخ، خود بین، از خود راضی، خود سر
معانی دیگر: پررو، بی پروا، فضول

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: presumptuously (adv.), presumptuousness (n.)
• : تعریف: excessively bold or forward.
مترادف: bold, forward, nervy
متضاد: unassuming
مشابه: aggressive, arrogant, assuming, audacious, brash, brassy, brazen, bumptious, confident, daring, familiar, free, fresh, impertinent, insolent, obtrusive, officious, overconfident, pushy, shameless

- I thought it was presumptuous of her to ask me such a personal question when I hardly know her.
[ترجمه گوگل] فکر می‌کردم که این وقیحانه است که چنین سؤال شخصی از من بپرسد، در حالی که من به سختی او را می‌شناسم
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم خیلی گستاخانه است که چنین سوالی از من بپرسد که اصلا او را نمی شناسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Would it be presumptuous of me to ask you to contribute?
[ترجمه Atefeh Moradi] حمل بر گستاخی بنده نیست که از شما بخواهم مشارکت کنید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا این متکبرانه خواهد بود که از شما بخواهم کمک کنید؟
[ترجمه ترگمان]گستاخانه بود که بخوام از تو درخواست کمک کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It was presumptuous of him to take charge.
[ترجمه Atefeh Moradi] این گستاخی او بود که بخواهد مسئولیت بپذیرد.
|
[ترجمه گوگل]از او گستاخی بود که مسئولیت را بر عهده بگیرد
[ترجمه ترگمان]خیلی گستاخانه بود که اون مسئولیت رو به عهده بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Would it be presumptuous of me to ask to borrow your car?
[ترجمه گوگل]آیا از من واهی است که بخواهم ماشین شما را قرض بگیرم؟
[ترجمه ترگمان]گستاخانه میشه ازت بخوام ماشینت رو قرض بگیرم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was presumptuous in making the announcement before the decision had been approved.
[ترجمه گوگل]او قبل از تایید تصمیم در اعلام این خبر متکبرانه عمل کرد
[ترجمه ترگمان]قبل از این که تصمیم گرفته شود، گستاخانه حرفش را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is too presumptuous of him to do so.
[ترجمه گوگل]انجام این کار از سوی او بیش از حد گستاخ است
[ترجمه ترگمان]خیلی گستاخانه است که این کار را بکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It would be presumptuous of me to comment on the matter.
[ترجمه گوگل]اظهار نظر در مورد این موضوع از جانب من متکبرانه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]خیلی گستاخانه بود که در این مورد نظر بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Would it be presumptuous of me to ask why you are so miserable?
[ترجمه گوگل]آیا از من واهی خواهد بود که بپرسم چرا اینقدر بدبختی؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است من از شما بپرسم که چرا این قدر بدبخت هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It would be presumptuous to judge what the outcome will be.
[ترجمه گوگل]قضاوت در مورد اینکه نتیجه چه خواهد بود، متکبرانه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]برای اینکه قضاوت کنیم نتیجه چه خواهد بود، گستاخانه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I am not presumptuous - I would leave that to the People.
[ترجمه گوگل]من متکبر نیستم - این را به مردم واگذار می کنم
[ترجمه ترگمان] من گستاخی نمی کنم اون رو به مردم واگذار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. How presumptuous my claims to knowledge based only on what I see, leaving out what I fail to see.
[ترجمه گوگل]چقدر ادعاهای واهی من برای دانش است که فقط بر اساس آنچه می بینم، کنار گذاشتن چیزهایی که نمی بینم
[ترجمه ترگمان]اینکه چه قدر ادعای من بر پایه دانش است، نه تنها چیزی که می بینم، و آنچه را که من از آن سر در می آورم، رها می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It would be presumptuous of me to speak on behalf of my colleagues.
[ترجمه گوگل]اگر من از طرف همکارانم صحبت کنم، متکبرانه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]خیلی گستاخانه بود که از طرف همکارام حرف بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If not, perhaps he should before making such presumptuous statements.
[ترجمه گوگل]اگر نه، شاید او باید قبل از بیان چنین اظهارات واهی
[ترجمه ترگمان]اگر نه، شاید باید قبل از این که چنین اظهاراتی را گستاخانه ادا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It always seems presumptuous to encroach on that self-sufficiency.
[ترجمه گوگل]دست اندازی به این خودکفایی همیشه گستاخی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]این کار همیشه گستاخانه به نظر می رسد تا به خودکفایی برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some groups are presumptuous enough to recommend resolutions to us.
[ترجمه گوگل]برخی از گروه ها به اندازه کافی متکبر هستند که قطعنامه هایی را به ما توصیه می کنند
[ترجمه ترگمان]بعضی از گروه ها به اندازه کافی گستاخ هستند که قطعنامه ای برای ما پیشنهاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خود رای (صفت)
absolute, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, obstinate, arrogant, assuming, presuming, willful, froward, peremptory, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

جسور (صفت)
wanton, presumptuous, rude, bold, defiant, forward, fresh, insolent, daring, bumptious, cocky, presuming, presumptive, assured, hardy, immodest, malapert, pert, bold-faced, flip, high-spirited, lippy, peart, venturous, pushing

مغرور (صفت)
presumptuous, swollen, arrogant, proud, haughty, swanky, snobbish, imperious, prideful, overbearing, assumptive, assured, bigheaded, swank, swelling, sniffy, high-hat, high-minded, hoity-toity, overweening, snippy, snotty, stuck-up, swashing, swollen-headed, toffee-nosed, uppish

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

خود بین (صفت)
presumptuous, vain, arrogant, egocentric, smug, assuming, bumptious, stuck-up

از خود راضی (صفت)
presumptuous, smug, assuming, bumptious, cocky, overbearing, complacent, presuming, self-complacent, self-satisfied, self-pleased

خود سر (صفت)
resistant, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, intractable, assuming, presuming, willful, intrepid, fearless, froward, untoward, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

انگلیسی به انگلیسی

• arrogant, haughty, conceited; forward, bold, immodest
if someone is presumptuous, they do things that they have no right to do.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
It would be presumptuous of me to assume that I know all the answers without consulting others.
Making such a bold statement without any evidence is quite presumptuous.
It was presumptuous of him to invite himself to the meeting without being formally invited.
We became a source of imitation A bunch of presumptuous knives.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : presume
✅️ اسم ( noun ) : presumptuousness / presumption
✅️ صفت ( adjective ) : presumptuous
✅️ قید ( adverb ) : presumptuously
گستاخ ، وقیح
پرروگری
پُرافاده
به نقل هزاره:
[شخص] جسور، گستاخ، وقیح
[رفتار] گستاخانه، وقیحانه

بپرس