presumptive

/priˈzəmptɪv//prɪˈzʌmptɪv/

معنی: جسور، گستاخ، فرضی، احتمالی
معانی دیگر: انگاری، انگاشتی، گمانی، (حقوق) اماره، اماره ای، گستا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: presumptively (adv.)
(1) تعریف: affording a reasonable basis for belief or presumption.

- The police have presumptive evidence that the suspect was in her apartment that night.
[ترجمه گوگل] پلیس شواهد احتمالی دارد که مظنون آن شب در آپارتمانش بوده است
[ترجمه ترگمان] پلیس اعلام کرد که اون شب مظنون تو آپارتمانش بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: based on presumption.

جمله های نمونه

1. presumptive evidence
قراین احتمالی،اماره

2. an heir presumptive
وارث احتمالی

3. But their presumptive reasoning has not led to encouraging conclusions.
[ترجمه گوگل]اما استدلال فرضی آنها به نتایج دلگرم کننده ای منجر نشده است
[ترجمه ترگمان]اما استدلال presumptive آن ها منجر به تشویق نتایج نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Bob Dole, the Republican presidential nominee presumptive, quickly signed on as a sponsor.
[ترجمه گوگل]باب دول، نامزد احتمالی ریاست جمهوری جمهوری خواه، به سرعت به عنوان حامی قرارداد امضا کرد
[ترجمه ترگمان]باب دول، نامزد احتمالی ریاست جمهوری جمهوری خواه، به سرعت به عنوان اسپانسر به امضا رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But this presumptive privilege must be considered in light of our historic commitment to the rule of law.
[ترجمه گوگل]اما این امتیاز فرضی باید در پرتو تعهد تاریخی ما به حاکمیت قانون در نظر گرفته شود
[ترجمه ترگمان]اما این امتیاز مخالف باید در پرتو تعهد تاریخی ما به قانون و قانون در نظر گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These are the considerations justifying a presumptive privilege for Presidential communications.
[ترجمه گوگل]اینها ملاحظاتی است که یک امتیاز احتمالی برای ارتباطات ریاست جمهوری را توجیه می کند
[ترجمه ترگمان]اینها ملاحظات توجیهی برای ارتباطات ریاست جمهوری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Bob Dole, the presumptive Republican presidential nominee, last month voiced support for the same amendment, sponsored by Sen.
[ترجمه گوگل]باب دول، نامزد احتمالی جمهوری‌خواه ریاست‌جمهوری، ماه گذشته از همان اصلاحیه حمایت شده توسط سناتور حمایت کرد
[ترجمه ترگمان]باب دول، نامزد احتمالی ریاست جمهوری جمهوری خواه، ماه گذشته از همان متمم حمایت کرد که توسط سناتور حمایت مالی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Normally, they punish the presumptive nominee in the late primaries.
[ترجمه گوگل]به طور معمول، آنها نامزد احتمالی را در اواخر دوره مقدماتی مجازات می کنند
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، آن ها کاندید موقت را در اولین نشسته ای مقدماتی مجازات می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But it also showed the presumptive Republican presidential nominee trailing Clinton among women voters 34 percent to 41 percent.
[ترجمه گوگل]اما همچنین نشان داد که نامزد احتمالی جمهوری‌خواه ریاست‌جمهوری پس از کلینتون در میان رای‌دهندگان زن 34 درصد به 41 درصد است
[ترجمه ترگمان]اما همچنین نشان داد که نامزد احتمالی ریاست جمهوری جمهوری خواه، کلینتون را بین رای دهندگان زن ۳۴ درصد به ۴۱ درصد می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Recently, concerns have been raised about the presumptive increased risk of serious undesirable side effects in children born after IVF and intracytoplasmic sperm injection (ICSI).
[ترجمه گوگل]اخیراً نگرانی‌هایی در مورد افزایش احتمالی احتمال عوارض جانبی نامطلوب جدی در کودکانی که پس از IVF و تزریق داخل سیتوپلاسمی اسپرم (ICSI) متولد شده‌اند، مطرح شده است
[ترجمه ترگمان]اخیرا نگرانی ها در مورد ریسک فزاینده عوارض جانبی نامطلوب در کودکانی که بعد از لقاح مصنوعی و intracytoplasmic اسپرم متولد شده اند مطرح شده است (ICSI)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Presumptive Enterobacteriaceae colonies are further subcultured on non - selective medium, and confirmed using appropriate biochemical tests.
[ترجمه گوگل]کلونی های احتمالی انتروباکتریاسه بیشتر در محیط غیرانتخابی زیر کشت می شوند و با استفاده از تست های بیوشیمیایی مناسب تایید می شوند
[ترجمه ترگمان] presumptive Enterobacteriaceae colonies subcultured further on non selective، and and using using biochemical appropriate appropriate confirmed confirmed confirmed confirmed are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are are
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Law Of The Republic Of Armenia On Presumptive Payments For Tobacco Products . . .
[ترجمه گوگل]قانون جمهوری ارمنستان در مورد پرداخت های فرضی برای محصولات تنباکو
[ترجمه ترگمان]قانون جمهوری ارمنستان در مورد حقوق presumptive برای محصولات تنباکو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Japan commenced in the presumptive rightfulness of administrative act theory is not the traditional administrative law fictitious myth, but a basic concept with rich meaning.
[ترجمه گوگل]ژاپن در اصل برحق بودن فرضی تئوری عمل اداری، افسانه ساختگی قانون اداری سنتی نیست، بلکه یک مفهوم اساسی با معنای غنی است
[ترجمه ترگمان]ژاپن شروع کرد به دلیل اینکه نظریه قانون اجرایی به عنوان قانون اجرایی سنتی در نظر گرفته نشده است، بلکه یک مفهوم اساسی با مفهوم غنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Barack Obama has long been his party's presumptive nominee. Now he's becoming its presumptuous nominee.
[ترجمه گوگل]باراک اوباما مدت هاست که نامزد احتمالی حزبش بوده است اکنون او در حال تبدیل شدن به نامزد متکبر آن است
[ترجمه ترگمان]باراک اوباما مدت هاست که نامزد رسمی حزب او بوده است حالا او در حال تبدیل شدن به یک نامزد گستاخانه اش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Obama's speech a quick response from the presumptive Republican candidate, Senator John McCain.
[ترجمه گوگل]سخنرانی اوباما پاسخی سریع از سوی نامزد احتمالی جمهوری خواه، سناتور جان مک کین بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی اوباما یک واکنش سریع از کاندیدای جمهوری خواه، سناتور جان مک کین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جسور (صفت)
wanton, presumptuous, rude, bold, defiant, forward, fresh, insolent, daring, bumptious, cocky, presuming, presumptive, assured, hardy, immodest, malapert, pert, bold-faced, flip, high-spirited, lippy, peart, venturous, pushing

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

فرضی (صفت)
assumptive, hypothetical, presumptive, reckoning

احتمالی (صفت)
presumptive, probable, likely, eventual, probabilistic

تخصصی

[حقوق] فرضی، استنباطی، احتمالی

انگلیسی به انگلیسی

• supposed, conjectured, assumed; conceivable, imaginable; reasonable, plausible
presumptive is used to describe things that are based on presumptions about what is probably true, rather than on certainty.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : presume
✅️ اسم ( noun ) : presumption
✅️ صفت ( adjective ) : presumptive / presumable
✅️ قید ( adverb ) : presumably

بپرس