presume

/prəˈzuːm//prɪˈzjuːm/

معنی: فرض کردن، عقیده داشتن، مسلم دانستن، احتمال کلی دادن
معانی دیگر: به خود اجازه دادن، جسارت کردن، پررویی کردن، انگاشتن، انگاردن، خیال کردن، تصور کردن، گمان کردن، دلالت کردن، حاکی بودن، (با: on یا upon) محرز فرض کردن، (بیش از حد) روی چیزی حساب کردن، فر­ کردن، فضولی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: presumes, presuming, presumed
(1) تعریف: to take as a matter of fact without questioning or without proof; take for granted; assume.
مترادف: assume, imagine, postulate, presuppose
مشابه: believe, conjecture, expect, gather, guess, hypothesize, imply, posit, suppose, suspect

- He presumed that his girlfriend would help him with the project.
[ترجمه گوگل] او تصور می کرد که دوست دخترش در این پروژه به او کمک می کند
[ترجمه ترگمان] او فرض کرد که دوست دخترش با این پروژه به او کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was wearing a white coat, so I presumed she was the doctor.
[ترجمه گوگل] او یک کت سفید پوشیده بود، بنابراین فکر کردم او دکتر است
[ترجمه ترگمان] اون لباس سفید پوشیده بود و من فکر کردم که اون دکتره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to take on (some action) without authority or invitation.
مشابه: dare, venture

- He presumed to seat himself next to the guest of honor.
[ترجمه فراز] او به خودش اجازه داد تا در کنار میهمان افتخاری بنشیند.
|
[ترجمه گوگل] او فرض می‌کرد که خودش را در کنار مهمان افتخاری بنشیند
[ترجمه ترگمان] به احتمال زیاد خود را در کنار مهمان افتخاری قرار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was annoyed that her mother presumed to throw out her old pair of jeans.
[ترجمه فراز] او از اینکه مادرش به خود اجازه داده که شلوار جینش را بیرون بیندازد خشمگین بود.
|
[ترجمه گوگل] او از این که مادرش فکر می کرد شلوار جین قدیمی اش را بیرون می اندازد ناراحت بود
[ترجمه ترگمان] از اینکه مادرش جفت شلوار جینش را بیرون اورده بود ناراحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: presumedly (adv.), presumingly (adv.)
(1) تعریف: to take something as a matter of fact without questioning or without proof.
مترادف: suppose, surmise
مشابه: conjecture, guess, hypothesize, speculate, suspect

- You should ask me first; why do you simply presume?
[ترجمه گوگل] ابتدا باید از من بپرسید؛ چرا به سادگی فرض می کنید؟
[ترجمه ترگمان] تو باید اول از من بپرسی چرا فکر می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to go beyond what is appropriate or expected; take liberties (usu. fol. by on or upon).
مترادف: impose
مشابه: dare, encroach, trespass, venture

- Asking for such a favor presumes upon our friendship.
[ترجمه فراز] درخواست همچین لطفی فراتر از حد دوستیمان است.
|
[ترجمه گوگل] درخواست چنین لطفی بر دوستی ما فرض می شود
[ترجمه ترگمان] اینکه بخوام همچین لطفی به دوستیمون بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to presume on someone's friendship
زیادی روی دوستی کسی حساب کردن

2. how can you presume to give me orders!
چطور به خودت اجازه می دهی به من دستور بدهی !

3. i did not presume to call her by her first name
به خود اجازه ندادم او را به اسم کوچک صدا بزنم.

4. if he dosen't show up, i'll presume he is not interested in buying the house
اگر نیاید چنین خواهم انگاشت که به خرید خانه علاقه ندارد.

5. 'Is he still abroad?' 'I presume so. '
[ترجمه گوگل]آیا او هنوز در خارج از کشور است؟ من چنین فرض می کنم '
[ترجمه ترگمان]آیا او هنوز در خارجه است؟ گمان می کنم همین طور باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I presume you're here on business.
[ترجمه گوگل]من حدس می زنم شما برای کسب و کار اینجا هستید
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم تو به خاطر کار اینجا هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Each of you will make a speech, I presume?
[ترجمه گوگل]فکر می کنم هر کدام از شما سخنرانی خواهید کرد؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم هر کدام از شما سخنرانی خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You had better presume no such thing.
[ترجمه گوگل]شما بهتر است چنین چیزی را فرض نکنید
[ترجمه ترگمان]بهتر است چنین چیزی فرض نکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We mustn't presume too much upon the reliability of such sources.
[ترجمه گوگل]ما نباید بیش از حد بر قابل اعتماد بودن چنین منابعی فرض کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نباید بیش از حد بر قابلیت اطمینان چنین منابعی تمرکز کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I presume from your speech that you are a foreigner.
[ترجمه گوگل]من از صحبت شما فرض می کنم که شما یک خارجی هستید
[ترجمه ترگمان]به نظر من شما خارجی هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They are very expensive, I presume?
[ترجمه گوگل]آنها بسیار گران هستند، من فرض می کنم؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم آن ها خیلی گران قیمت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was stupid of him to presume on an all too brief acquaintance.
[ترجمه گوگل]این احمقانه بود که او یک آشنایی بسیار کوتاه را فرض کند
[ترجمه ترگمان]این کار احمقانه بود که با تمام مدت کوتاهی با هم آشنا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We must presume innocence until we have proof of guilt.
[ترجمه گوگل]ما باید بی گناهی را تا زمانی که مدرکی دال بر گناه داریم فرض کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید بی گناهی فرض کنیم تا این که دلیل گناهکار بودنش رو پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You must presume no such thing.
[ترجمه گوگل]شما نباید چنین چیزی را فرض کنید
[ترجمه ترگمان]حتما چنین چیزی امکان پذیر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I would never presume to tell you what to do.
[ترجمه گوگل]من هرگز تصور نمی کنم به شما بگویم چه کاری انجام دهید
[ترجمه ترگمان]من هرگز فکر نمی کردم که بهت بگم چیکار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرض کردن (فعل)
reckon, adjudge, assume, presume, consider, suppose, deem, guess, imagine, repute, hypothesize, posit

عقیده داشتن (فعل)
reckon, presume, deem, believe, opine, have an opinion, think

مسلم دانستن (فعل)
presume

احتمال کلی دادن (فعل)
presume

تخصصی

[حقوق] فرض کردن، استنباط کردن

انگلیسی به انگلیسی

• assume, take for granted; dare, venture; take liberties, permit oneself
if you presume that something is the case, you think that it is the case, although you are not certain.
if something is presumed to be the case, people believe that it is the case, although they are not certain.

پیشنهاد کاربران

ترجمه ی دوستان همگی درست بود. تنها چیزی که اضافه میکنم ، تفاوت بین assume و presume است که هر دو به معنی فرض کزدن است.
ذر presume قطعیت نهفته است. شخص با دلیل و منطق presume می کند. شکی در این فرض نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

Having seen your film , I presume your illness pnomonia
با مشاهده ی عکس ( ریه ) شما ، من فرض میکنم و مسلم می دانم شما ذات الریه دارید .
اینجا دکتر کاملا از فرضش مطمئن است .
اما در assume , برای فرض هیچ دلیلی نداریم ، بیشتر یک توهم است که ( به خود ) می بندیم.
She assumes herself pretty
او خودش را خیلی خوشگل فرض می کند. ( ولی اینطور نیست ، خوشگلی را بخودش بسته است یا گرفته است )

1. فرض کردن 2. مسلم فرض کردن 3. فکر کردن. گمان کردن. حدس زدن 4. جسارت کردن. به خود اجازه دادن. فضولی کردن 5. سوء استفاده کردن
مثال:
the accused is presumed to be sane
متهم عاقل فرض شده است.
جسارت به خرج دادن
دوستان توجه کنین که assume و presume هر دو به معنی "گمان کردن" یا "فرض کردن" هستند. فرقشون در اینه که presume حدسیه که بر اساس اطلاعاته ولی assume حدسیه که اطلاعات و سند و مدرک کمی برای درستیش هست .
برای راحتی میتونین هر دوشون رو "بنا رو بر چیزی گداشتن" یا "فکر کردن" ترجمه کنین.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : presume
✅️ اسم ( noun ) : presumptuousness / presumption
✅️ صفت ( adjective ) : presumptuous
✅️ قید ( adverb ) : presumptuously
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : presume
✅️ اسم ( noun ) : presumption
✅️ صفت ( adjective ) : presumptive / presumable
✅️ قید ( adverb ) : presumably
حساب کردن روی
گمان کردن ؛ جسارت کردن , به خود اجازه دادن
#�We presumed she was innocent
# I presume that they're not coming
# Forgive me if I have presumed
# I wouldn't presume to tell you what to do
# I did not presume to call her by her first name
presume ( verb ) = فرض کردن، گمان کردن، انگاشتن، بیش از حد روی چیزی حساب کردن، تصور کردن، حدس زدن، احتمال دادن، بر خلاف میل کاری را انجام دادن، جسارت کردن، جرات کردن
معانی دیگر >>> عاقل و سالم فرض کردن، مسلم دانستن، گستاخی کردن، ادامه دادن
...
[مشاهده متن کامل]

Definition = باور داشتن به درستی چیزی ، زیرا احتمال آن بسیار زیاد است ، اگرچه مطمئن نیستید/انجام کاری اگرچه می دانید که حق انجام آن را ندارید/باور کردن چیزی درست است زیرا احتمال آن وجود دارد ، اگرچه قطعی نیست/بی ادبانه با انجام کاری که می دانید حق ندارید آن را انجام دهید/
examples:
1 - I presume ( that ) they're not coming, since they haven't replied to the invitation.
من تصور ( گمان ) می کنم ( که ) آنها نمی آیند ، چون آنها به دعوت نامه پاسخ نداده اند.
2 - ?You are Dr Smith, I presume
شما دکتر اسمیت هستید ، من درست حدس زدم؟
3 - "Are we walking to the hotel?" "I presume not/so. "
"آیا ما به هتل می رویم؟" "من احتمال نمی دم. "
4 - The boat's captain is missing, presumed dead ( = it is believed that he is dead ) .
ناخدای کشتی گم شده است ، فرض ( گمان ) می شود که او مرده باشد ( = اعتقاد بر این است که او مرده است ) .
5 - In British law, you are presumed innocent until you are proved guilty.
در قوانین انگلیس ، شما بی گناه فرض می شوید تا زمانی که گناه شما ثابت شود.
6 - The universe is presumed to contain many other planets with some form of life.
فرض بر این است که کیهان هستی حاوی بسیاری از سیارات دیگر با گونه ای از حیات است.
7 - ?I don't wish to presume ( = make a suggestion although I have no right to ) , but don't you think you should apologize to her
من نمی خواهم جسارت کنم ( = پیشنهادی را ارائه دهم اگرچه حق ندارم ) ، اما آیا فکر نمی کنید باید از او عذرخواهی کنید؟
8 - He presumes on her good nature ( = takes unfair advantage of it ) .
او از ذات خوب او محرز سوء استفاده می کند ( = از آن سوء استفاده ناعادلانه می کند ) .
9 - People accused of a crime are presumed innocent until proven guilty.
افرادی که به جرمی متهم شده اند تا اثبات جرم خود بی گناه فرض می شوند.
10 - ?How can you presume to criticize me when you did the same thing yourself
چگونه می توانی جسارت کنی که از من انتقاد کنی وقتی خودت همین کار را کردی؟

فرض را بر چیزی قرار دادن
presume sducation
ادامه تحصیل دادن
مترادف ادامه دادن هم هست
presume education
سلام، به معنی فرض کردن هستش. مثال:
Let's presume you're right, but it still doesn't make sense=بگذارید فرض کنیم که حق با شماست، اما هنوز منطقی نیست.
What is the presume of this math problem=فرض این مسئله ریاضی چیست؟
موفق باشید!
To presume is to believe something is true without being certain
تصور کردن
1 ) باور داشتن ، بر این عقیده بودن
2 ) جسارت کردن، جرات کردن ، فضولی کردن ، پررویی کردن
استنباط می شود / برداشت می شود
اصل را بر چیزی قرار دادن، فرض را بر چیزی قرار دادن ( مثلا در دادگاه اصل بر این است که . . . )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس