pressured

جمله های نمونه

1. parents pressured her to get married
والدین او را برای ازدواج در تنگنا قرار دادند.

2. workers were pressured to take part in the parade
به کارگران فشار آوردند که در رژه شرکت کنند.

انگلیسی به انگلیسی

• under pressure, stressed

پیشنهاد کاربران

بپرس