اسم ( noun )
• (1) تعریف: the applying of constant force upon a surface.
• مشابه: crush, force, press, pull, stress
• مشابه: crush, force, press, pull, stress
- Put pressure on a cut to make it stop bleeding.
[ترجمه امیر علی] محل بریدگی را فشار دهید تا خونریزی قطع شود.|
[ترجمه F.m] محل بریگی را فشار دهید تا خونریزی متوقف شود|
[ترجمه گوگل] بر روی بریدگی فشار وارد کنید تا خونریزی متوقف شود[ترجمه ترگمان] فشار را بر روی بریدگی قرار دهید تا خونریزی متوقف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a constraining influence or burden, as on the mind.
• مترادف: strain, stress
• مشابه: burden, heat, tension, weight
• مترادف: strain, stress
• مشابه: burden, heat, tension, weight
- The athletes are under a great deal of pressure to perform well and win.
[ترجمه گوگل] ورزشکاران برای عملکرد خوب و پیروزی تحت فشار زیادی هستند
[ترجمه ترگمان] ورزش کاران تحت فشار زیادی قرار دارند که خوب عمل کنند و پیروز شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ورزش کاران تحت فشار زیادی قرار دارند که خوب عمل کنند و پیروز شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an urgent claim.
• مترادف: exigency
• مشابه: claim, demand, requirement, urgency
• مترادف: exigency
• مشابه: claim, demand, requirement, urgency
- The pressures of one's job can bring on stress.
[ترجمه گوگل] فشارهای شغلی فرد می تواند استرس ایجاد کند
[ترجمه ترگمان] فشار کار یک فرد می تواند استرس را به همراه داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فشار کار یک فرد می تواند استرس را به همراه داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pressures, pressuring, pressured
حالات: pressures, pressuring, pressured
• : تعریف: to compel (someone) into a course of action by forceful influence or coercion.
• مترادف: compel, force
• مشابه: coerce, constrain, crowd, enforce, impose, induce, pin down, press, twist someone's arm
• مترادف: compel, force
• مشابه: coerce, constrain, crowd, enforce, impose, induce, pin down, press, twist someone's arm
- His father pressured him into going to law school.
[ترجمه ...] پدرش او را برای رفتن به مدرسه حقوق تحت فشار قرار داد|
[ترجمه گوگل] پدرش او را برای رفتن به دانشکده حقوق تحت فشار قرار داد[ترجمه ترگمان] پدرش او را برای رفتن به مدرسه تحت فشار قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید