press down

جمله های نمونه

1. Press down firmly on the lever.
[ترجمه گوگل]اهرم را محکم فشار دهید
[ترجمه ترگمان]محکم فشار روی اهرم فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Since air has weight, it must press down on the surface of the earth.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که هوا وزن دارد، باید به سطح زمین فشار بیاورد
[ترجمه ترگمان]چون هوا وزن دارد، باید بر روی سطح زمین فشار وارد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Press down to seal, and trim with a zig-zag pasta cutter.
[ترجمه گوگل]فشار دهید تا مهر و موم شود و با کاتر ماکارونی زیگزاگ برش دهید
[ترجمه ترگمان]فشار را فشار دهید تا مهر و موم شده و با یک pasta زیگ زاگ حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Press down, spreading the dough out, then fold the spread dough back toward the center.
[ترجمه گوگل]فشار دهید، خمیر را به سمت بیرون باز کنید، سپس خمیر پهن شده را به سمت مرکز تا کنید
[ترجمه ترگمان]فشار را کم کنید، خمیر را باز کنید، سپس خمیر پخش را تا مرکز باز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Now I'm going to press down on several places around your knee, and you tell me when it feels tender.
[ترجمه گوگل]حالا می‌خواهم چند جای اطراف زانوی شما را فشار بدهم، و شما به من بگویید چه زمانی احساس حساسیت می‌کنید
[ترجمه ترگمان]حالا می خواهم روی چندین جای دور زانوی شما فشار بیاورم، و وقتی احساس محبت می کنم به من بگویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To knead the dough, press down on it with the palms of your hands.
[ترجمه گوگل]برای ورز دادن خمیر، آن را با کف دست فشار دهید
[ترجمه ترگمان]تا خمیر را به گوشت بدن و کف دست های خود را به آن فشار بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Spoon the mixture into the prepared tin and press down with the back of a metal spoon.
[ترجمه گوگل]مخلوط را با قاشق داخل قالب آماده شده بریزید و با پشت قاشق فلزی فشار دهید
[ترجمه ترگمان]مخلوط را داخل قوطی آماده شده بریزید و با پشت یک قاشق فلزی آن را فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Gently press down to form an even, flat surface.
[ترجمه گوگل]به آرامی فشار دهید تا یک سطح صاف و یکنواخت تشکیل شود
[ترجمه ترگمان]به آرامی به پایین فشار دهید تا سطح صاف و یکدست را شکل دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Top with remaining onion mixture. Gently press down to form an even, flat surface.
[ترجمه گوگل]مخلوط پیاز باقی مانده را روی آن قرار دهید به آرامی فشار دهید تا یک سطح صاف و یکنواخت تشکیل شود
[ترجمه ترگمان]بالا با مخلوط پیاز باقی مانده به آرامی به پایین فشار دهید تا سطح صاف و یکدست را شکل دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Press down the edges to seal and trim off the excess pastry.
[ترجمه گوگل]لبه های آن را فشار دهید تا خمیر اضافی بسته و جدا شود
[ترجمه ترگمان]لبه ها را فشار دهید تا مهر و برش را از شیرینی اضافی جدا کرده و اصلاح کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Press down the trigger and start painting.
[ترجمه گوگل]ماشه را فشار دهید و شروع به نقاشی کنید
[ترجمه ترگمان]ماشه را فشار دهید و شروع به نقاشی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The headfirst forward roll requires press down with feet, jump, prop up with and roll consistently.
[ترجمه گوگل]رول رو به جلو برای اولین بار نیاز به فشار دادن پا به پایین، پریدن، نگه داشتن و غلتیدن مداوم دارد
[ترجمه ترگمان]یک رول رو به جلو نیاز به فشار دادن با پا دارد، پرش می کند، به بالا نگاه می کند و به طور مداوم غلت می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. WILLIAM JENNINGS BRYAN: "You shall not press down upon the brow of labor this crown of thorns. You shall not crucify mankind upon a cross of gold. "
[ترجمه گوگل]ویلیام جنینگ برایان: "شما نباید این تاج خار را به پیشانی کار فشار دهید شما نباید بشر را بر صلیب طلا مصلوب کنید "
[ترجمه ترگمان]ویلیام کونیگ BRYAN: \" شما نباید بر جبین کارگری این تاج خارها را فشار دهید شما را به صلیب طلا نخواهید کشید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Press down the top - far corner of the cartridge until It'snaps into place.
[ترجمه گوگل]گوشه بالای کارتریج را فشار دهید تا در جای خود ببندد
[ترجمه ترگمان]تا جایی که ممکن است به سرعت در گوشه و کنار the فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• force downwards, oppress

پیشنهاد کاربران