president

/ˈprezəˌdent//ˈprezɪdənt/

معنی: رئیس، رئیس دانشگاه، رئیس جمور
معانی دیگر: رییس جمهور، مردم سالار، بوم سالار، مردم فر، (دانشگاه یا شرکت و غیره) رئیس، رئیس کل، (عنوان پیش از اسم) پرزیدنت، رئیس جمهور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an officer elected to preside over a group or organization.

(2) تعریف: (often cap.) the chief executive officer of a republic wherein supreme political power is exercised by elected representatives acting in the name of the people.

(3) تعریف: the chief executive, either elected or appointed, of a nation whose government is not a hereditary monarchy.

جمله های نمونه

1. the president and his crew
رئیس جمهور و دارو دسته اش

2. the president did not find it expedient to attend the meeting
رئیس جمهور صلاح ندانست که در جلسه حضور یابد.

3. the president has the support of capitol hill
رئیس جمهور از حمایت کنگره برخوردار است.

4. the president is behind this project
رئیس جمهور از این طرح پشتیبانی می کند.

5. the president is immune against legal prosecution
رئیس جمهور در برابر پیگرد قانونی مصونیت دارد.

6. the president of our company
رئیس شرکت ما

7. the president of the bank also turned out to be a crook
رئیس بانک هم کلاهبردار از آب درآمد.

8. the president of the university of iowa
رئیس دانشگاه آیووا

9. the president ordered the deactivation of two armored brigades
رییس جمهور دستور انحلال دو تیپ زرهی را صادر کرد.

10. the president praised his predecessors
رئیس جمهور از اسلاف خود (رییس جمهوران پیشین) تعریف کرد.

11. the president qua commander in chief
رئیس جمهور به عنوان فرمانده کل قوا

12. the president soon became unpopular
به زودی رئیس جمهور محبوبیت خود را از دست داد.

13. the president took the chair
رییس جمهور بر مسند نشست.

14. the president vetoed the republican bill
رئیس جمهور لایحه ی جمهوری خواهان را وتو کرد.

15. the president was not available for comments
رئیس جمهور برای دادن توضیحات حضور نداشت (در دسترس نبود).

16. the president waved at the crowd
رئیس جمهور برای جماعت دست تکان داد.

17. a college president must be his own man
یک رئیس دانشگاه بایستی از هیچ کس حساب نبرد.

18. from the president of the company to the last janitor . . .
از رئیس شرکت گرفته تا دون ترین مستخدم . . .

19. the acting president of the society
رئیس موقت انجمن،کفیل ریاست انجمن

20. the new president won the support of the army
رییس جمهور جدید حمایت ارتش را جلب کرد.

21. the perpetual president of the club
رئیس مادام العمر باشگاه

22. the then president
رییس جمهور وقت

23. the vice president is usually in the background
معاون رئیس جمهور معمولا در پس پرده است.

24. now as the president he was under the spotlight
اکنون به عنوان رئیس جمهور مورد توجه همه بود.

25. they acclaimed him president
با درود و شادباش رییس جمهوری او را اعلام کردند.

26. they feted the president of italy with banquets and parades
با جشن و رژه مقدم رئیس جمهور ایتالیا را گرامی داشتند.

27. they say the president is very ill
مردم می گویند (شایع است که) رییس جمهور سخت بیمار است.

28. at the wedding, the president was represented by his wife
به جای رئیس جمهور همسر او در مراسم ازدواج شرکت کرد.

29. letters written to the president must be written in a formal style
نامه هایی که به رییس جمهوری نوشته می شود باید به سبک رسمی نگاشته شود.

30. monroe followed madison as president
مونرو پس از مدیسون رییس جمهور شد.

31. the office of the president
مقام ریاست

32. under orders from the president
مجری دستورات رئیس جمهور

33. a plot to assassinate the president
توطئه ی قتل رییس جمهور

34. ambassadors were presented to the president
سفیران به حضور رییس جمهور معرفی شدند.

35. he was inducted as the president of the college
او به عنوان رییس دانشگاه رسما به کار گمارده شد.

36. i can't see him as president
رییس جمهور بودن او برایم قابل تصور نیست.

37. the constitution has invested the president with important political powers
قانون اساسی به رئیس جمهور اختیارات مهم سیاسی اعطا کرده است.

38. the inauguration of the new president
مراسم آغاز به کار رئیس جمهور جدید

39. the state papers of the president
نوشته های رسمی رییس جمهور

40. a trade delegation waited on the president
یک هیئت بازرگانی به دیدار رئیس جمهور رفت.

41. he staged a parody of the president
او تقلید مضحکی از رییس جمهور را روی صحنه آورد.

42. it is incorrect to address the president by his first name
صدا زدن رییس جمهور با اسم اول او مناسبت ندارد.

43. no less a person than the president invited him
خود رییس جمهور او را دعوت کرد.

44. two of the senators gave the president a good basting
دو نفر از سناتورها حسابی خدمت رئیس جمهور رسیدند.

45. during the first few weeks, the new president had his baptism
رئیس جمهور جدید در هفته های اول با امتحانات سختی رو برو شد.

46. he was not capable of killing the president
او توانایی کشتن رییس جمهور را نداشت.

47. the agreement has no validity until the president gives his yes
تا رئیس جمهور موافقت نکند آن قرارداد فاقد ارزش قانونی است.

48. the attack had been authorized by the president
حمله توسط رئیس جمهور مورد تصویب قرار گرفته بود.

49. the generals ran the country and the president was no more than a figurehead
ژنرال ها کشور را اداره می کردند و رئیس جمهور آلت دستی بیش نبود.

50. a report prepared at the direction of the president
گزارشی که به دستور رئیس تهیه شده است

51. it is preposterous for this clown to become president
رئیس جمهور شدن این دلقک تمسخر انگیز است.

52. a huge monument celebrating the achievements of their third president
بنای یادبود عظیمی در بزرگداشت کامیابی های سومین رئیس جمهور آنها

53. the cartoon showed hungry children demanding milk from the president
کاریکاتور بچه های گرسنه ای را نشان می داد که از رئیس جمهور شیر می خواستند.

54. the poor ministers were waiting in snow for the president
وزرای بیچاره در برف منتظر رییس جمهور بودند.

55. there was a majesty that surrounded the old, decrepit president
هاله ی شهواری،آن رئیس جمهور پیر و ناتوان را احاطه کرده بود.

56. the first occupant of the post of assistant to the president
اولین متصدی مقام معاونت رئیس جمهوری

57. the prime minister acted with the full assent of the president
نخست وزیر با توافق کامل رییس جمهور عمل می کرد.

58. his commentary was given as a balance to the publicity against the president
تفسیر او را به عنوان پارسنگ در مقابل تبلیغات مخالف رئیس جمهور ارائه دادند.

مترادف ها

رئیس (اسم)
provost, principal, superior, head, master, manager, director, superintendent, warden, commander, chief, leader, prefect, premier, headman, premiere, boss, chairman, president, ruler, sheik, sheikh, regent, dean, head master, higher-up, syndic

رئیس دانشگاه (اسم)
rector, president, chancellor

رئیس جمور (اسم)
president

تخصصی

[فوتبال] رئیس
[نساجی] مدیر کل

انگلیسی به انگلیسی

• head, leader, chairman, chief
the president of a country which is a republic is the person with the highest political position or who is the head of state.
the president of an organization is the person with the highest position in it.

پیشنهاد کاربران

پرزیدنت president ؛
اگر گوش به حرف حرف این کلمه بدهیم حرفی که این کلمه برای گفتن دارد منشعب از مفهوم پریز و پارس و پاریس
به معنی دارای قدرت و انرژی یا شخص پرایز کننده به مفهوم انرژی دهنده
یکی از ویژگی های کلمه ی پارس این است که خداوند متعال روی کلمه ی پارس در عالم امکان به مفهوم راستی و رُستَن خیلی مانور داده است.
...
[مشاهده متن کامل]

تحلیل مفهوم و فلسفه ی ایجاد کلمه ی پرزیدنت در مطلب زیر توسط کلمات هم خانواده ی پرزیدنت تبیین گردیده است ؛
قبل از اینکه به باطن و ریشه ی کلمه appraisal ورود کنیم و این کلمه رو تفسیر کنیم و ببینیم این کلمه چه حرفی برای گفتن به ما دارد یک نگاهی به کلمه پارس و یا فارس داشته باشیم.
اگر از قانون اولویت آوا و تلفظ نسبت به نگارگری و صورتگری حروف در زبانهای مختلف به این مقوله ورود کنیم با توجه به قانون چرخش و تغییر شکل حروف در غالب کلمه که باعث می شود کلمات به سمت مفاهیم جدید در جایگاه های کاربردی مختلف خیز بردارد کلماتی مثل پارس فارس فرض رِفرِنس فرانسه کنفرانس فیروز پیروز پتروس پرایس سپرینگ اسپرم پرافیس پروفسشنال پروفسور پرافیت فیروز پیروز پاریس پیریس پیریز سورپرایز پرستار پرستش پارادایس پُرسش پُرس پِریز پارازیت پرزیدنت سیراف سُفره سَفر اَسفور سَفیر سِپَر مسافرت sparrow spirit فرض فُرس فرجه ظرف حتی کلمه صفر از یک ریشه می باشند که هر کدام کاربرد خودشان را در جایگاه خودشون ولی از یک راسته مفهومی دارند. کُلاً پارس یعنی سرزمین نور و نیرو سرزمین انرژی و کسب انرژی. حالا چطور این مفهوم در این دل کلمه وجود دارد به این صورت که کلمه ی پارادایس که تحت عنوان باغ بهشت و باغ پرندگان بهشتی از اون تفسیر شده از همین مفهوم شکل گرفته. کلمه پِریز یا پیریس در لهجه های محلی که ما در امکانات امروزی از اون انرژی الکتریکی رایز یا پرایس می کنیم نیز همین رویه موجود است. در کل هر جریانی که از درون به بیرون جاری باشد و باعث تغذیه انرژی در یک سیستم گردد رایز نمودن را مفهوم می رساند. حتی کلمه rescue مرتبط با کلمه ی ریسک که در زبان انگلیسی با ترجمه نجات یافتن و زنده ماندن و احیاء شدن برای ما برگردان شده است منشعب از همین مفهوم rise ، که قانون حذف و اضافه یا افزونه ها در این کلمه اعمال گردیده است. یعنی حرف پ در کلمه رایز برای راحتی آوا حذف گردیده است یعنی کلمه رایز تغییر شکل یافته کلمه پرایز یا همین پریز در صنعت الکترونیک بوده است. یعنی تغذیه شدن، رایز شدن پرایز شدن پاراست شدن و راست شدن و رُستن و روستا شدن و appraisal می باشد. هر چند که خود کلمه riser نیز در صنعت نفت به لوله های حامل نفت خام اطلاق می شود که نفت خام چاه از درون زمین به کارخانه جهت فرآوری آن ارسال می شود. یا در صنعت فاضلاب عکس این جریان در لوله ها تحت عنوان رایزر در حال استفاده می باشد.
البته اگر در بُعد ادبیاتی هم نگاهی داشته باشیم کلمه پُرسش مرتبط با کلمه ی پرایس نیز یعنی کسب علم و حل مسئله.
و در بُعد و تفسیر و کاربرد مواد غذایی نیز اصطلاح صرف یک پُرس غذا بر روی سفره و حتی کلمه پذیرایی و پذیرفتن و پذیرش همین مفهوم یعنی گرفتن و دادن انرژی را در دل خودش دارد.
کلمه سیراف نیز که یکی از اماکن سرزمین فارسی ما می باشد و از قانون نگارش حروف معکوس شکل گرفته است شاخه ای دیگر از جریان مفهوم سفره ی انرژی را در خود دارد.
یا کلمه پروفسور و پرافیس که به شخصی که در مرزهای علم پیچ و تابی خورده و مشغول دادن اطلاعات به جامعه بشری می باشد. به طوری که پُر در کلمه پرفسور از پر بودن و در شکل دیگر همان تغییر شکل یافته فر خودمان در زبان فارسی می باشد و به معنای پیچ و تاب خوردن و حرکت و پیچ و تاب انرژی در همه زوایای علمی مفهوم می رساند و در کلمات زیادی در زبان فارسی هم موجود هست و بخش دوم از منظر قانون لاتین کلمات که فسور می باشد منشعب از کلمه فارس به مفهوم انرژی دهنده که ذات حرف و در میان این کلمه دارا بودن جریان انرژی در عالم واقع را می رساند.
یا کلمه ی فِرْنِس با ترجمه کوره و تنور به معنی گرمکن نیز خود گویای شرح حال خود می باشد.
کلمه ی رِفرِنس که تحت عنوان مرجع ترجمه و برگردان شده به مفهوم برداشت و کسب اطلاعات از یک منبع معتبر تحقیقی و پژوهشی و تولید علم می باشد.
کلمه ی نزدیک دیگر به کلمه ی فِرنِس در یک بُعد کاربردی دیگر کلمه ی پِرَنسِس به مفهوم دختر گرم و پر شور و حرارت و پر جنب و جوش و انرژی دهنده دارای مفهوم می باشد.
کلمات دیگری که رِفرِنسی از کلمه فِرنِس با ترجمه و برگردان کوره می باشد دو مدل اجاق حرارتی که در قدیم الایام از اون استفاده می شد به نام پِریموس و پارسِنگه یا فارسونگا می باشد که با شارژ هوای فشرده با اهرم دستی بر روی سوخت مایع داخل مخزن میزان پرتاب شعله رو بیشتر می کرد.
و یا کلمه پرافیت مرتبط با کلمه ی پرافیس و پروفسور که در زبان لاتین تحت عنوان پیامبر ترجمه و برگردان گردیده یعنی شخصی که انرژی را از مخزن اصلی خود که ذات پاک خداوند متعال باشد به جامعه بشری می رساند. لذا با این تفاسیر کلمه appraisal که تحت عنوان ارزیابی برای دادن امتیاز، درجه و پاداش ترجمه شده نیز از همین مفهوم شکل گرفته.
حتی کلمه ابزار یا اپزار و آپارات که با مفهوم پنچرگیری در زمانه ما در اذهان جا افتاده است منشعب از مفهوم راستی و رستن، برگرفته از قانون تغییر شکل حروف در غالب کلمات می باشند.
همچنین کلمه پرنسس که با ترجمه شاهزاده خانم برای ما ترجمه گردیده است منشعب از مفهوم پارس می باشد که در قوانین و قواعد کلامی دو حرف س در یک کلمه قانون باب ها برای ایجاد اسم در اینجا اعمال گردیده است. قانون باب ها یا قانون استفاده از باب ورود به کلمه در باب خروجی کلمه و یا قانون استفاده از باب خروجی در باب خروجی مانند یک دالان در یک ساختمان برای ایجاد اسم در کاربردی خاص مثل فلسفه فیلسوف بیتوته پرنسس
یک توضیحی هم برای فلسفه ی پیدایش کلمه صفر اگر داشته باشیم این است که در زبان ترکی امروزی و فارسی قدیم و لهجه های موجود محلی به صفر که عدم عدد در درس ریاضی است، نول گفته می شود. کلمه نول بُعد نبودن چیزی را تداعی می کند که در صنعت برق اصطلاح فاز و نول هم در حال استفاده می باشد. ولی کلمه صفر بُعد دایره بودن و نقاشی اون عدد می باشد که اون نماد یعنی صفر که به صورت دایره میان تهی می باشد، دایره هم نماد گردش و چرخش و سفر و مسافرت و سفیر یا اَسفور که عرب ها به گنجشک می گویند و انگلیسی های امروزی Sparrow که با لهجه عرب های خودمان همان اَسفور به مفهوم پرنده مسافر می باشد. علت اینکه حرف س در کلمه صفر به ص تبدیل شده به علت اشتباه نکردن این مفهوم در مکاتبات در دو کاربرد مختلف هست. مثل کلمه سَد در رشته عمران و صَد در ریاضیات که هر دو یک مفهوم در دل خود دارد ولی در دو جایگاه کاربردی در حال استفاده می باشد. یا مثل دو کلمه صوت و صدا که از یک خانواده ولی در دو جایگاه کاربردی متفاوت در حال استفاده می باشد. به این صورت که با توجه به ذات حرف ( و ) و ( آ ) در کلمه صوت و صدا دارا بودن یک جریان رو به افزایش را در کلمه بیان می کند و صدا عمل ایجاد جریان صوت را بیان می کند.
کلمه فَرَس هم در عربی که به معنی اسب ترجمه شده از همین مفهوم به معنای پُرنیرو پرانرژی می باشد. نمونه مشابه همین کلمه در انگلیسی Horse می باشد که حرف ف در این کلمه phorse حذف شده است.
البته یک کلمه هم خانواده با کلمه appraisal کلمه approve می باشد که اصطلاحاً با ترجمه ی تایید کردن باب شده است و حرف s برای تلفظ راحت تر تغییر شکل داده است. نمونه موازی این دو کلمه در زبان ما کلمه آری هست که هم خانواده با آرمان آرمانیا آرزو آرتش ایران آریا آرام آرامش آرارات و غیره به مفهوم انرژی دار می باشد. یعنی با آری گفتن و approve کردن مقوله ی انرژی دادن و ایجاد حس مثبت برقرار می گردد.
فرض؛ اصطلاح فرض گرفتن یعنی یک محدوده و ظرفیتی را به صورت ذهنی در نظر گرفتن. ظرفی را به صورت ذهنی ایجاد کردن، یک محدوده ای رو مشخص کردن برای پُرس گرفتن از یک پریز با یک پرسش.
یا اگر با برداشت های امروزی مطرح کنیم یعنی مظروف کردن یک مقوله علمی جهت رسیدن به جواب و حل مسأله. یا اگر با یک تعبیر دیگر بخواهیم کلمه فرض رو تعریف کنیم فرض کردن یعنی کوانتیته کردن. یعنی به صورت کُنتوریک و قابل شمارش و قابل محاسبه شدن بررسی کردن.
در دو کلمه ظرف و فرض قانون حروف معکوس اعمال و قانون مفاهیم انطباقی اعمال گردیده است. مثل؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلک فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش،
قانون مفاهیم موازی و مفاهیم انطباقی به گونه ای است که مثلاً اگر کلمه ی مخزن رو با کلمه ظرف تعریف کنیم کلمه ظرف یک مفهوم موازی و غیر ریشه ای می باشد ولی اگر برای تعریف کلمه مخزن از کلمه خزینه و خزانه استفاده کنیم از قانون مفاهیم انطباقی بهره گیری کرده ایم.
در مجموع تمام این کلمات مرتبط با کلمه پارس حول محور انرژی و گرفتن و دادن انرژی می باشد. البته در تمام این کلمات با توجه به ذات حرف ( ر ) که در این کلمات وجود دارد نشان دهنده برقرار بودن جریان مداوم و مکرر انرژی، نهفته و نمایانگر است.
forging:
کلیدواژه ی forging ؛ فُرجینگ که در ترجمه تحت عنوان آهنگری و چکش کاری و پتک زدن برگردان شده است به مفهوم ضربه زدن و نیرو وارد کردن منشعب از مفهوم فُرجه دادن و فُرجه گرفتن یا فُرس دادن و فُرس گرفتن می باشد.
فُرجه؛ اصطلاح فُرجه گرفتن به مفهوم فُرسْ گرفتن و نیرو گرفتن. مرتبط با کلمه پُرس که به عنوان واحد شمارش غذا استفاده می شود. مرتبط با کلماتی از قبیل پارس پُرس پُرش پُرشه پِرشیَن پرشیا پریز پرستار پاریس پرسش سُفره پرافیت پرافیس پروفسشنال پروفسور و خیلی کلمات اینچنینی.
فَجْر؛ اصطلاح سپیده ی فَجر به مفهوم شروع فَرَج و فروج نور و تَفَرّج طبیعت توسط گشایشگر فاجر.
و شروع فُرجه و فُرسْ گرفتن زمین و طبیعت از صاحب نور و نیرو، صاحبی که نیرومند و فاجر است.
جیرفت ؛ تفرجگاه پایان یافته. مکان فروج و فَرَج نور و فَجْر و انفجار یک تمدن در تاریخ مانده.
تمدن و تفرجگاهی که بر اثر تغییرات آب و هوایی منقرض گردیده است.
در قانون ایجاد کلمات مرتبط با راسته و زنجیره ی مفهوم کلمه ی جفت جفا شده.

تفرجگاه ؛ مکان نورگیر و آفتاب گیر. مکان فُرجه گرفتن.
فُرْج، فُرجه، فَرَج، فروج، فَجر. تفرج، جیرفت

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم pre
📌 این پیشوند، معادل "before" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "before" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 prefix: attached ‘before’ a word root
🔘 prevent: stop something ‘before’ it happens
🔘 precise: cut to be exact ‘before’ use
🔘 prejudice: judge ‘before’ knowing fully
🔘 preview: see ‘before’ its release
🔘 predict: say what happens ‘before’ it occurs
🔘 prepare: get ready ‘before’ an event
🔘 precaution: act done with care ‘before’ danger
🔘 prefer: carry importance ‘before’ others
🔘 president: one who leads ‘before’ others

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم sid ( گاهی به صورت sed هم نوشته می شود )
📌 این ریشه، معادل "sit" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "sit" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 resident: One who sits back in a place to live
🔘 residence: A place where one sits back to stay
🔘 president: One who sits before others to lead
🔘 preside: To sit before others and guide proceedings
🔘 dissident: One who sits apart from a group due to differing views
🔘 insidious: Slowly and secretly sitting in place, causing harm over time
🔘 subside: To sit under by lowering or settling down
🔘 sedentary: Involving sitting or staying in one place for long periods
🔘 sedative: A drug that causes one to sit or calm down
🔘 sediment: Matter that sits at the bottom of water
🔘 sedimentary: Referring to rocks formed from matter that has sat at the bottom of water

جمهوری رییس ندارد چون دراون صورت میشه دیکتانوری . پس وکیل جمهور واژه مناسبتریست.
جمهوری
برابر پارسی: مردمی، مردم سالاری
منابع• https://abadis.ir/fatofa/جمهوری/
فرمهان {فرا تر از مهان، فرا تر از مهتران}
در ایران باستان انجمن مهستان سرپرستی کشور گردانی را بر دست داشت ( مانند سنا ی اروپا ) . کسی که جایگاه بالا تر از این بزرگان داشت و از آن مهتران فرا تر بود فرمهان نام داشت. این واژه برابری شایسته برای واژگان بیگانه ی "رییس جمهور" و "President" است.
...
[مشاهده متن کامل]

President= فرمهان
Prime minister= نخست وزیر ( وزیر ریشه پارسی دارد، وی چیر، وی جیر ، و فرزین هم ریشه همین واژه هستند )
Chairman= فرنشین
parliament/senate= مهستان
congress= همایش

رئیس جمهور، رئیس
He was elected as the president of the club.
او به عنوان رئیس باشگاه انتخاب شد.
☑️ رئیسجم
رئیسجُم
( Raeisjom )
گفته می شود این واژه کوتاه شده ی �رئیس جمهور� می باشد که بدست انجمن بازدیسان پارسی برابرنهاد شده است.
President = رئیس جمهور
Prime minister = نخست وزیر
به طور کلی در نظامهای سیاسی جهان دو نوع سیستم � ریاستی� و � پارلمانی� وجود دارد که بر اساس نگرش هریک به موضوع نحوه توزیع قدرت و تفکیک قوا شکل گرفته اند ؛ در نظام های ریاستی رئیس جمهور نقش اصلی اجرایی را بر عهده دارد و نخست وزیر وجود ندارد . اما در نظامهای پارلمانی نخست وزیر امور اجرایی کشور را در دست دارد .
...
[مشاهده متن کامل]

president: رییس جمهور
رئیس جمهور، مدیر عامل
مبصر کلاس
Boss
رئیس جمهور یک کشور
ارشد - رئیس
boss
به معنی رئیس میشه ، بالاترین فرد در یک حیطه
he became the president of the local camera club

رئیس جمهور
مبصر

رییس جمهور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس