present

/ˈprezənt//prɪˈzent/

معنی: بخشش، سفته، عطا، عطیه، هدیه، پیشکش، ره اورد، تحفه، اهداء، تقدیم، زمان حال، زمان حاضر، سوقات، اکنون، اماده، فعلی، حاضر، موجود، بخشیدن، معرفی کردن، ارائه دادن، عرضه داشتن، اهداء کردن، تقدیم داشتن
معانی دیگر: حاضر بودن، حضور داشتن، بودن، شناساندن، عرضه کردن، ارائه کردن، نشان دادن، تقدیم کردن، دادن، اجرا کردن (برنامه و غیره)، هدیه کردن، اهدا کردن، پیشکش کردن، ارمغان دادن، ایجاد کردن، (اسلحه) نشانه گرفتن، قراول رفتن، به طرف کسی گرفتن، هست، حال، فعلا، (دستور زبان) زمان حال، حالا، ایدون، کنونی، ره آورد، پیشیاره، چشم روشنی، رونما، گلووند، راهواره، سوغات، بروز دادن، داشتن، (قدیمی) فوری، بی معطلی، (کشیش) برای شغل کلیسایی نامزد کردن، (حقوق) مورد اتهام یا دادرسی قرار دادن، کیفر خواست تقدیم کردن، اتهام وارد کردن، (قدیمی) در دسترس، مهیا، آماده، (مهجور) موقر، دارای اعتماد به نفس، (مهجور) متوجه، مواظب، (جمع) سخنان کنونی، آثار فعلی، نوشته های کنونی، پیشکشی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: being in existence at this time.
مترادف: actual, current
متضاد: erstwhile, gone, past
مشابه: extant, immediate, instant, modern, present-day, prevailing

(2) تعریف: being with others or another in a specified place. (Cf. absent.)
متضاد: absent, gone
مشابه: attending, here

(3) تعریف: being in one location rather than other locations.
متضاد: absent, gone
مشابه: about, around, here, immediate, nearby, there

(4) تعریف: existing in combination with something else.

- Hydrogen is present in water.
[ترجمه ثنا] در آب هیدروژن وجود دارد.
|
[ترجمه گوگل] هیدروژن در آب وجود دارد
[ترجمه ترگمان] هیدروژن در آب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in grammar, referring to the tense of a verb that describes action or existence at this time, such as "is," "possess," or "throws".
اسم ( noun )
مشتقات: presentness (n.)
عبارات: at present, for the present
• : تعریف: the period of time existing between the past and future; present time.
متضاد: past
مشابه: nonce, now, nowadays, today
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: presents, presenting, presented
(1) تعریف: to endow or provide with something, such as a gift.
مترادف: give
مشابه: accord, award, bestow, confer, contribute, donate, endow, furnish, gift, grant, impart, provide

(2) تعریف: to exhibit or demonstrate.
مترادف: display, exhibit, show
مشابه: demonstrate, expose, hand over, offer, produce

- The gallery presented her newest works.
[ترجمه Mohammad] نمایشگاه، جدیدترین کارهای او را به نمایش گذاشت
|
[ترجمه گوگل] گالری جدیدترین آثار او را معرفی کرد
[ترجمه ترگمان] در نمایشگاه، جدیدترین آثار خود را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He presented his passport on request.
[ترجمه گوگل] او در صورت درخواست گذرنامه خود را ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] او گذرنامه خود را به درخواست تقدیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to put forward for consideration by others.
مشابه: deliver, demonstrate, display, exhibit, introduce, lay, lodge, moot, offer, produce, proffer, propose, propound, put, render, represent, show, stage, state, submit, tender

- We presented a program of songs.
[ترجمه گوگل] برنامه ای از آهنگ ها را ارائه کردیم
[ترجمه ترگمان] ما یک برنامه از آهنگ ها را ارائه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to introduce formally.
مترادف: introduce

- May I present my friend?
[ترجمه گوگل] آیا می توانم دوستم را معرفی کنم؟
[ترجمه ترگمان] میتونم دوستم رو معرفی کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to show (oneself) at a place.
متضاد: absent
مشابه: show

(6) تعریف: to put forward in the mind, as if for consideration.
مترادف: pose

- Her loss of memory presented a big problem.
[ترجمه گوگل] از دست دادن حافظه او یک مشکل بزرگ ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] از دست دادن حافظه مشکل بزرگی را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: presenter (n.)
• : تعریف: something given as a gift.
مترادف: gift
مشابه: donation, endowment, favor, grant, gratuity, offering, tip

جمله های نمونه

1. present at the party
حاضر در مهمانی

2. present participle
وجه وصفی معلوم

3. present trends are bearish
روند کنونی رو به کسادی است.

4. present arms
ادای احترام نظامی کردن،پیش فنگ کردن،پیش فنگ !

5. present company excepted
بلانسبت حاضران،به استثنای شما

6. present one's compliments
سلام رساندن،ادای احترام کردن

7. present perfect
ماضی نقلی،زمان حال کامل

8. computers present no problem to him
کامپیوتر برای او دشواری ایجاد نمی کند.

9. her present shop is small
مغازه ی فعلی او کوچک است.

10. the present and past tenses of verbs
زمان حال و گذشته ی افعال

11. the present decade
دهه ی کنونی

12. the present makeup of the cabinet favors peace
بیشتر اعضای کابینه ی فعلی طرف دار صلح هستند.

13. the present owner
مالک فعلی

14. the present period
زمان کنونی،عصر حاضر

15. the present political picture is promising
وضع سیاسی فعلی امیدبخش است.

16. those present were in favor of a change
آنان که حضور داشتند با تغییر موافق بودند.

17. to present a united front
همبستگی نشان دادن

18. a norooz present
هدیه ی نوروز

19. an excellent present for the neighborhood priest
یک پیشکش نفیس برای کشیش محله

20. he was present too
او هم حضور داشت.

21. nitrogen is present in the air
در هوا نیتروژن وجود دارد.

22. patients who present symptoms of malaria
بیمارانی که دارای علایم مالاریا هستند

23. at the present time
فعلا،در زمان حال،اکنون

24. for the present
موقتا،تا مدتی،فعلا

25. both brothers were present at the meeting
هر دو برادر در جلسه حاضر بودند.

26. early in the present century
در اوایل سده ی کنونی

27. those (who were) present began to protest
حاضران شروع به اعتراض کردند.

28. to address those present
حاضران را مخاطب قرار دادن

29. to be bodily present
شخصا حضور داشتن

30. you need to present corraborative evidence for your accusations
شما باید مدارک و شواهدی در اثبات اتهاماتی که وارد می کنید ارائه بدهید.

31. make someone a present of somehing
چیزی را به کسی هدیه کردن

32. a partisan of the present regime
هوادار دو آتشه ی رژیم کنونی

33. all those who were present there
همه ی آنهایی که آنجا بودند

34. he announced to those present that he would soon get married
به حضار اعلام کرد که بزودی ازدواج خواهد کرد.

35. i am proud to present to you tonight's speaker
مفتخرم که سخنران امشب را به حضورتان معرفی کنم.

36. the commencement of the present century
آغاز قرن حاضر

37. the defendant's family were present at the hearing
خانواده ی متهم در بازپرسی حضور داشتند.

38. the following people were present at the meeting. . . .
اشخاص زیر در جلسه حاضر بودند. . . . .

39. the landlord demanded the present payment of the rent
صاحبخانه پرداخت فوری اجاره را خواستار شد.

40. unless you overcome your present muddle, your job is at risk
اگر بر سردرگمی فعلی خود فائق نشوی شغلت در خطر است.

41. are you content with your present salary
آیا به حقوق فعلی خود قانع هستی ؟

42. only the immediate family was present
فقط اعضای نزدیک خانواده حضور داشتند.

43. the economic background of the present crisis
زمینه ی اقتصادی بحران کنونی

44. the main problem of the present day
مسئله ی اصلی عصر حاضر

45. from the remotest past to the present day
از دورترین زمان تا به امروز

46. his manager required him to be present
مدیر او تاکید کرد که حضور به هم رساند.

47. ladies and gentlemen!, we proudly present dr. john aryanpoor!
خانم ها و آقایان: با کمال افتخار دکتر جان آریان پور را خدمتتان معرفی می کنیم !

48. the amount of gold (which is) present in these sands
میزان طلای موجود در این شن ها

49. the army is not recruiting at present
در حال حاضر ارتش سربازگیری نمی کند.

50. to take the measure of the present crisis
بحران فعلی را ارزیابی کردن

51. five students were absent and twenty were present
5 شاگرد غایب و 20 شاگرد حاضر بودند.

52. he brought the rifle down to the present
تفنگ را پایین آورد و قراول رفت.

53. his voice did not reach all those present
صدای او به همه ی حضار نمی رسید.

54. one of the social imperatives of the present age
یکی از واجبات اجتماعی عصر حاضر

55. people wish not only to maintain their present standard of living but to raise it too
مردم نه تنها می خواهند سطح زندگی فعلی خود را حفظ کنند بلکه می خواهند آن را بالاتر هم ببرند.

56. i venture to say that 9000 people were present
به جرات می توانم بگویم که نه هزار نفر آنجا بودند.

57. a perceptive historian who can relate the past to the present
مورخ هوشمندی که می داند چگونه گذشته را به حال ربط بدهد

58. another one of those periods which were much like the present
یکی دیگر از آن دوره هایی که بسیار شبیه حالا بود

59. both english and french (languages) have been settled in their present form since the 18th century
زبان های انگلیسی و فرانسه هر دو از قرن هجدهم به بعد در شکل کنونی خود تثبیت شده اند.

60. the only out for the government is to continue the present policy
یگانه چاره ی دولت ادامه ی همین سیاست است.

61. the word "swimming" in the sentence: "a swimming child", is present participle
واژه ی ((شنا)) در جمله ی: کودک در حال شنا،صفت فاعلی است

62. the word "writing" in this sentence: "he is writing", is present participle
واژه ی "writing" در این جمله: او دارد می نویسد،وجه وصفی حال است.

63. the conservation of the environment is one of the most important duties of the present generation
نیکداشت محیط زیست (زیست بوم) یکی از بزرگترین وظایف نسل حاضر است.

مترادف ها

بخشش (اسم)
release, present, profusion, forgiveness, remission, remittal, bounty, tip, grant, grace, boon, pardon, gift, generosity, mercy, baksheesh, bakshish, benefaction, beneficence, bestowal, munificence, largess, pity

سفته (اسم)
present, demand note, promissory note

عطا (اسم)
present, grant, gift, donation, granting

عطیه (اسم)
present, gift, donation

هدیه (اسم)
present, handsel, gift

پیشکش (اسم)
present, offer, gift, offering

ره اورد (اسم)
present, gift, souvenir

تحفه (اسم)
present, curio, rarity, trove

اهداء (اسم)
present, dedication, grant, donation

تقدیم (اسم)
present, offer, presentation, proffer

زمان حال (اسم)
present, present tense

زمان حاضر (اسم)
present

سوقات (اسم)
present

اکنون (صفت)
present

اماده (صفت)
able, apt, ready, provided, present, stock, handy, beforehand, presentient, fresh, prompt

فعلی (صفت)
present, actual

حاضر (صفت)
present, stock, willing, assistant, agreeable, ubiquitous

موجود (صفت)
ready, present, stock, available, handy, going, real, existing, existent, extant

بخشیدن (فعل)
give, vouchsafe, present, absolve, forgive, donate, remit, give away, assoil, portion, dispense, grant, privilege, pardon, gift, spare, bestow, betake, condone, endue, indue

معرفی کردن (فعل)
present, inset, introduce, nominate, bring forward, recommend

ارائه دادن (فعل)
submit, give, present, exhibit, put, tender, render, hold forth, produce, bring forward, propound, porrect, propone

عرضه داشتن (فعل)
submit, present, offer

اهداء کردن (فعل)
present, donate

تقدیم داشتن (فعل)
submit, give, present, put, offer, proffer

تخصصی

[صنایع غذایی] حضور
[حقوق] معرفی کردن، ارائه دادن، تقدیم کردن، بیان کردن، حاضر، فعلی، کنونی، موجود
[ریاضیات] موجود

انگلیسی به انگلیسی

• current time, now; tense expressing the current time (grammar)
gift, offering, something that is given to another person without compensation
display, demonstrate; bestow, grant, give; offer, serve, hold out; show, exhibit
existent; in attendance, on hand; of the current times, pertaining to the current times
you use present to describe people and things that exist now, rather than in the past or the future.
the present is the period of time that is taking place now and the things that are happening now.
if someone is present at an event, they are there.
a present is something that you give to someone, for example on their birthday or christmas.
if you present yourself somewhere, you announce that you have arrived; a formal use.
if you present someone to an important person, you officially introduce them; a formal use.
if you present someone with something, you formally give it to them.
if you present people with information, you give it to them.
something that presents a difficulty or a challenge causes or provides it.
if you present someone or something in a particular way, you describe them in that way.
someone who presents a programme on television or radio introduces each part of it or each person on it.
if something is happening at present or at the present time, it is happening now.
if a situation exists for the present, it exists now but is likely to change.
the present day is the period of history that is taking place now.

پیشنهاد کاربران

Present; مفهومی که در باطن این کلیدواژه وجود دارد به معنی حضوری که همراه با انرژی بخشی و نوردهندگی باشد.
مفهوم کلمه ی پرزنت منطبق بر عالم واقع یک مفهوم فعال می باشد نه یک مفهوم منفعل. یعنی شخصی که با حضورش باعث ایجاد نور و روشنایی و نیروبخشی به محیط اطراف می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

حالا این تعریف چطور در باطن این کلمه وجود دارد نیاز به کمک گرفتن از کلمات هم خانواده با این کلمه می باشد.
کلمه ی پرزنت به صورت مستقیم در زنجیره ی مفاهیم، مرتبط با پریز و پرزیدنت و اسپورت و ساپورت می باشد. که نزدیکترین حالت ممکن در این زنجیره ی کلمات می باشد که در قبل و بعد کلمه ی پرزنت وجود دارد.
پرزیدنت president ؛
اگر گوش به حرف حرف این کلمه بدهیم حرفی که این کلمه برای گفتن دارد منشعب از مفهوم پریز پرزنت و پارس و پاریس
به معنی حضور پایدار و دارای قدرت و انرژی یا شخص پرایز کننده به مفهوم انرژی دهنده
یکی از ویژگی های کلمه ی پارس این است که خداوند متعال روی کلمه ی پارس در عالم امکان به مفهوم راستی و رُستَن برای ایجاد کلمات در ابعاد مختلف خیلی مانور داده است. به گونه ای که کلمه ی پارس به مفهوم نور و نیرو و انرژی سرمنشاء بسیاری از کلمات است.
تحلیل مفهوم و فلسفه ی ایجاد کلمه ی پرزنت و پرزیدنت در مطلب زیر توسط کلمات هم خانواده ی پرزنت و پرزیدنت تبیین گردیده است ؛
قبل از اینکه به باطن و ریشه ی کلمه appraisal ورود کنیم و این کلمه رو تفسیر کنیم و ببینیم این کلمه چه حرفی برای گفتن به ما دارد یک نگاهی به کلمه پارس و یا فارس داشته باشیم.
اگر از قانون اولویت آوا و تلفظ نسبت به نگارگری و صورتگری حروف در زبانهای مختلف به این مقوله ورود کنیم با توجه به قانون چرخش و تغییر شکل حروف در غالب کلمه که باعث می شود کلمات به سمت مفاهیم جدید در جایگاه های کاربردی مختلف خیز بردارد کلماتی مثل پارس فارس فرض فریضه رِفرِنس فرانسه کنفرانس فیروز پیروز پتروس پرایس سپرینگ اسپرم پرافیس پروفسشنال پروفسور پرافیت فیروز پیروز پاریس پیریس پیریز پریسا سورپرایز پرستار پرستش پارادایس پُرسش پُرس پِریز پارازیت پرزیدنت سیراف سُفره سَفر اَسفور سَفیر سِپَر ساپورت ساپلای اسپورت sport مسافرت sparrow spirit فرض فُرس فرجه ظرف حتی کلمه صفر از یک ریشه می باشند که هر کدام کاربرد خودشان را در جایگاه خودشون ولی از یک راسته مفهومی دارند. کُلاً پارس یعنی سرزمین نور و نیرو سرزمین انرژی و کسب انرژی. حالا چطور این مفهوم در این دل کلمه وجود دارد به این صورت که کلمه ی پارادایس که تحت عنوان باغ بهشت و باغ پرندگان بهشتی از اون تفسیر شده از همین مفهوم شکل گرفته. کلمه پِریز یا پیریس در لهجه های محلی که ما در امکانات امروزی از اون انرژی الکتریکی رایز یا پرایس می کنیم نیز همین رویه موجود است. در کل هر جریانی از نور و نیرو که از درون به بیرون جاری باشد و باعث تغذیه نور و نیرو در یک سیستم گردد رایز نمودن را مفهوم می رساند. حتی کلمه rescue مرتبط با کلمه ی ریسک که در زبان انگلیسی با ترجمه نجات یافتن و زنده ماندن و احیاء شدن برای ما برگردان شده است منشعب از همین مفهوم rise ، که قانون حذف و اضافه یا افزونه ها در این کلمه اعمال گردیده است. یعنی حرف پ در کلمه رایز برای راحتی آوا حذف گردیده است یعنی کلمه رایز تغییر شکل یافته کلمه پرایز یا همین پریز در صنعت الکترونیک بوده است. یعنی تغذیه شدن، رایز شدن پرایز شدن پاراست شدن و راست شدن و رُستن و روستا شدن و appraisal می باشد. هر چند که خود کلمه riser نیز در صنعت نفت به لوله های حامل نفت خام اطلاق می شود که نفت خام چاه از درون زمین به کارخانه جهت فرآوری آن ارسال می شود. یا در صنعت فاضلاب عکس این جریان در لوله ها تحت عنوان رایزر برای پرایز شدن زمین در حال استفاده می باشد.
البته اگر در بُعد ادبیاتی هم نگاهی داشته باشیم کلمه پُرسش مرتبط با کلمه ی پرایس نیز یعنی کسب علم و حل مسئله.
و در بُعد و تفسیر و کاربرد مواد غذایی نیز اصطلاح صرف یک پُرس غذا بر روی سفره و حتی کلمه پذیرایی و پذیرفتن و پذیرش همین مفهوم یعنی گرفتن و دادن انرژی را در دل خودش دارد.
کلمه سیراف نیز که یکی از اماکن سرزمین فارسی ما می باشد و از قانون نگارش حروف معکوس شکل گرفته است شاخه ای دیگر از جریان مفهوم سفره ی انرژی را در خود دارد.
یا کلمه پروفسور و پرافیس که به شخصی که در مرزهای علم پیچ و تابی خورده و مشغول دادن اطلاعات به جامعه بشری می باشد. به طوری که پُر در کلمه پرفسور از پر بودن و در شکل دیگر همان تغییر شکل یافته فر خودمان در زبان فارسی می باشد و به معنای پیچ و تاب خوردن و حرکت و پیچ و تاب انرژی در همه زوایای علمی مفهوم می رساند و در کلمات زیادی در زبان فارسی هم موجود هست و بخش دوم از منظر قانون لاتین کلمات که فسور می باشد منشعب از کلمه فارس به مفهوم انرژی دهنده که ذات حرف و در میان این کلمه دارا بودن جریان انرژی در عالم واقع را می رساند.
یا کلمه ی فِرْنِس با ترجمه کوره و تنور به معنی گرمکن نیز خود گویای شرح حال خود می باشد.
کلمه ی رِفرِنس که تحت عنوان مرجع ترجمه و برگردان شده به مفهوم برداشت و کسب اطلاعات از یک منبع معتبر تحقیقی و پژوهشی و تولید علم می باشد.
کلمه ی نزدیک دیگر به کلمه ی فِرنِس در یک بُعد کاربردی دیگر کلمه ی پِرَنسِس به مفهوم دختر گرم و پر شور و حرارت و پر جنب و جوش و انرژی دهنده دارای مفهوم می باشد.
کلمات دیگری که رِفرِنسی از کلمه فِرنِس با ترجمه و برگردان کوره می باشد دو مدل اجاق حرارتی که در قدیم الایام از اون استفاده می شد به نام پِریموس و پارسِنگه یا فارسونگا می باشد که با شارژ هوای فشرده با اهرم دستی بر روی سوخت مایع داخل مخزن میزان پرتاب شعله رو بیشتر می کرد.
و یا کلمه پرافیت مرتبط با کلمه ی پرافیس و پروفسور که در زبان لاتین تحت عنوان پیامبر ترجمه و برگردان گردیده یعنی شخصی که انرژی را از مخزن اصلی خود که ذات پاک خداوند متعال باشد به جامعه بشری می رساند. لذا با این تفاسیر کلمه appraisal که تحت عنوان ارزیابی برای دادن امتیاز، درجه و پاداش ترجمه شده نیز از همین مفهوم شکل گرفته.
حتی کلمه ابزار یا اپزار و آپارات که با مفهوم پنچرگیری در زمانه ما در اذهان جا افتاده است منشعب از مفهوم راستی و رستن، برگرفته از قانون تغییر شکل حروف در غالب کلمات می باشند.
همچنین کلمه پرنسس که با ترجمه شاهزاده خانم برای ما ترجمه گردیده است منشعب از مفهوم پارس می باشد که در قوانین و قواعد کلامی دو حرف س در یک کلمه قانون باب ها برای ایجاد اسم در اینجا اعمال گردیده است. قانون باب ها یا قانون استفاده از باب ورود به کلمه در باب خروجی کلمه و یا قانون استفاده از باب خروجی در باب خروجی مانند یک دالان در یک ساختمان برای ایجاد اسم در کاربردی خاص مثل فلسفه فیلسوف بیتوته پرنسس
یک توضیحی هم برای فلسفه ی پیدایش کلمه صفر اگر داشته باشیم این است که در زبان ترکی امروزی و فارسی قدیم و لهجه های موجود محلی به صفر که عدم عدد در درس ریاضی است، نول گفته می شود. کلمه نول بُعد نبودن چیزی را تداعی می کند که در صنعت برق اصطلاح فاز و نول هم در حال استفاده می باشد. ولی کلمه صفر بُعد دایره بودن و نقاشی اون عدد می باشد که اون نماد یعنی صفر که به صورت دایره میان تهی می باشد، دایره هم نماد گردش و چرخش و سفر و مسافرت و سفیر یا اَسفور که عرب ها به گنجشک می گویند و انگلیسی های امروزی Sparrow که با لهجه عرب های خودمان همان اَسفور به مفهوم پرنده مسافر می باشد. علت اینکه حرف س در کلمه صفر به ص تبدیل شده به علت اشتباه نکردن این مفهوم در مکاتبات در دو کاربرد مختلف هست. مثل کلمه سَد در رشته عمران و صَد در ریاضیات که هر دو یک مفهوم در دل خود دارد ولی در دو جایگاه کاربردی در حال استفاده می باشد. یا مثل دو کلمه صوت و صدا که از یک خانواده ولی در دو جایگاه کاربردی متفاوت در حال استفاده می باشد. به این صورت که با توجه به ذات حرف ( و ) و ( آ ) در کلمه صوت و صدا دارا بودن یک جریان رو به افزایش را در کلمه بیان می کند و صدا عمل ایجاد جریان صوت را بیان می کند.
کلمه فَرَس هم در عربی که به معنی اسب ترجمه شده از همین مفهوم به معنای پُرنیرو پرانرژی می باشد. نمونه مشابه همین کلمه در انگلیسی Horse می باشد که حرف ف در این کلمه phorse حذف شده است.
البته یک کلمه هم خانواده با کلمه appraisal کلمه approve می باشد که اصطلاحاً با ترجمه ی تایید کردن باب شده است و حرف s برای تلفظ راحت تر تغییر شکل داده است. نمونه موازی این دو کلمه در زبان ما کلمه آری هست که هم خانواده با آرمان آرمانیا آرزو آرتش ایران آریا آرام آرامش آرارات و غیره به مفهوم انرژی دار می باشد. یعنی با آری گفتن و approve کردن مقوله ی انرژی دادن و ایجاد حس مثبت برقرار می گردد.
فرض؛ اصطلاح فرض گرفتن یعنی یک محدوده و ظرفیتی را به صورت ذهنی در نظر گرفتن. ظرفی را به صورت ذهنی ایجاد کردن، یک محدوده ای رو مشخص کردن برای پُرس گرفتن از یک پریز با یک پرسش.
یا اگر با برداشت های امروزی مطرح کنیم یعنی مظروف کردن یک مقوله علمی جهت رسیدن به جواب و حل مسأله. یا اگر با یک تعبیر دیگر بخواهیم کلمه فرض رو تعریف کنیم فرض کردن یعنی کوانتیته کردن. یعنی به صورت کُنتوریک و قابل شمارش و قابل محاسبه شدن بررسی کردن.
در دو کلمه ظرف و فرض قانون حروف معکوس اعمال و قانون مفاهیم انطباقی اعمال گردیده است. مثل؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلک فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش،
قانون مفاهیم موازی و مفاهیم انطباقی به گونه ای است که مثلاً اگر کلمه ی مخزن رو با کلمه ظرف تعریف کنیم کلمه ظرف یک مفهوم موازی و غیر ریشه ای می باشد ولی اگر برای تعریف کلمه مخزن از کلمه خزینه و خزانه استفاده کنیم از قانون مفاهیم انطباقی بهره گیری کرده ایم.
در مجموع تمام این کلمات مرتبط با کلمه پارس حول محور انرژی و گرفتن و دادن انرژی می باشد. البته در تمام این کلمات با توجه به ذات حرف ( ر ) که در این کلمات وجود دارد نشان دهنده برقرار بودن جریان مداوم و مکرر انرژی، نهفته و نمایانگر است.
forging:
کلیدواژه ی forging ؛ فُرجینگ که در ترجمه تحت عنوان آهنگری و چکش کاری و پتک زدن برگردان شده است به مفهوم ضربه زدن و نیرو وارد کردن منشعب از مفهوم فُرجه دادن و فُرجه گرفتن یا فُرس دادن و فُرس گرفتن می باشد.
فُرجه؛ اصطلاح فُرجه گرفتن به مفهوم فُرسْ گرفتن و نیرو گرفتن. مرتبط با کلمه پُرس که به عنوان واحد شمارش غذا استفاده می شود. مرتبط با کلماتی از قبیل پارس پُرس پُرش پُرشه پِرشیَن پرشیا پریز پرستار پاریس پرسش سُفره پرافیت پرافیس پروفسشنال پروفسور و خیلی کلمات اینچنینی.
فَجْر؛ اصطلاح سپیده ی فَجر به مفهوم شروع فَرَج و فروج نور و تَفَرّج طبیعت توسط گشایشگر فاجر.
و شروع فُرجه و فُرسْ گرفتن زمین و طبیعت از صاحب نور و نیرو، صاحبی که نیرومند و فاجر است.
جیرفت ؛ تفرجگاه پایان یافته. مکان فروج و فَرَج نور و فَجْر و انفجار یک تمدن در تاریخ مانده.
تمدن و تفرجگاهی که بر اثر تغییرات آب و هوایی منقرض گردیده است.
در قانون ایجاد کلمات مرتبط با راسته و زنجیره ی مفهوم کلمه ی جفت جفا شده.

تفرجگاه ؛ مکان نورگیر و آفتاب گیر. مکان فُرجه گرفتن.
فُرْج، فُرجه، فَرَج، فروج، فَجر. تفرج، جیرفت

هدیه/کادو ( چیزی که به کسی داده می شود )
She received many presents for her birthday.
زمان حال ( اکنون )
I live in the present moment.
حاضر ( در اینجا یا آنجا بودن )
Everyone was present at the meeting.
...
[مشاهده متن کامل]

موجود ( وجود داشتن )
A strange feeling was present in the room.
ارائه دادن ( چیزی را به طور رسمی به کسی دادن )
He presented the award to the winner.
معرفی کردن ( کسی را به طور رسمی به دیگری شناساندن )
May I present Mr. Smith, our guest speaker.
نشان دادن/بروز دادن ( به نمایش گذاشتن احساسات، رفتار و غیره )
The symptoms presented themselves suddenly.
مجری ( کسی که برنامه ای را در رادیو یا تلویزیون اجرا می کند )
She's a well - known TV presenter.

دوستان درود 👋
💎به تلفظش خیلی دقت کنید جوری که اگه اشتباه تلفظ کنید معنیش عوض میشه.
🌾پِرِزِنت Present= Noun
🌾پِریزِنتPresent = Verb
پایدار و مانا باشید 🥰
بدرود🍻👋
Syn: gift
this presents us with two more questions
این مارو با دوتا سوال دیگه روبرو میکنه
هم اکنون، حال
حاضر ( I'm peresen ) من حاضرم. . .
یکی از معانیش :نشان دادن بیماری و علائم
هدیه
زمان حال
حاضر
معرفی کردن
ره آورد
نشان دادن بیماری وعلائم هم معنی میداد
در مقطع reach3 کانون زبان ایران ، present پاسخ شماره 5 است
to present
پیش نمودن ، پیش نماییدن ، پیش نمایاندن
فرانمودن ، فرانماییدن ، فرانمایاندن
میشه به presents گفت کادو چون تو کتاب ما هم giftمیگیم همpresent💜
میشه گفت که کادو چون تو کتاب ما هم gift میگیم هم presents
حاضر
مثال: She's not present at the moment.
در حال حاضر حاضر نیست.
می پردازد
عنوان کردن
مثال: He had presented evidence = او دلیلی عنوان کرده بود
represent به نمایش گزاشتن
present در اختیار داشت، لحظه حال, هدیه
president رئیس جمهور
⚠️ یکی از کاربردهای present در حالت verb، استفاده از آن در ساختارهای زیر می باشد:
Present someone with something
Present something for someone
این ساختارها مترادف هستند و هر دو به این صورت ترجمه می شوند: کسی را با چیزی مواجه کردن
...
[مشاهده متن کامل]

Ex. financial difficulties have presented us with a big challenge this year
Ex. financial difficulties have presented a big challenge for us this year
مشکلات مالی امسال ما را با یک چالش بزرگ مواجه کرده است.

دوستان معانی درستی داده بودند ، تا حدی.
بیشتر دقت کنید که present بصورت فعل استفاده نمی شود، ed نمی گیرد.
بصورت اسم یا adj استفاده دارد. بنابراین با دوستانی که آن را مثل فعل ترجمه کرده اند مخالفم.
این هم تعریف present میشه.
give or show something ( sth )
هدیه ، زمان حال ، معرفی ، ارائه، تقدیم
بخشش - سفته - هدیه - عطا
به ارمغان آوردن
هدیه، جایزه
نمود ( پیدا کردن )
پیش روی قرار دادن/نهادن
Present
فعلی
بروز پیدا کردن در بیماری
ارائه کردن
= ( Present ( adj
Not absent
( Present ( n
Gift
( Preseny ( v
Give
We* present* a Magical and Musical Story ما یه داستان موزیکال و جادویی ارائه میدیم. در فعل یعنی ارائه و عرضه دادن. در اسم درکنار افعال توبی�am, was were�حضور داشتن I'm present
معنی :کادو هدیه
حی و حاضر
Something is present: فلان چیز مشهود است.
( جایی که برای اثبات چیزی نیاز به استدلال و دلیل آوردن است )
تمسک جستن ، استناد کردن، استفاده کردن ،
استناد کردن ( به یک چیز برای اثبات ادعای خود )
استفاده کردن ( از یک چیز برای اثبات ادعا )
در کل 1 معنی انتزاعی و کلی داره: حضور! ( چیزی که الان هست، وجود داره، به نمایش در میاد، و متعلق به زمان حاله، هدیه هم چیزیه که الان هست و میدیم به دیگری، مواجهه و روبرو شدن با دیگری هم از همین معنیه. : مواجهه یعنی الان یکی روبروی من وجود داره. پس پرزنت وجود داشتن در زمان حاله ) .
اسم present به معنای هدیه و کادو
اسم present در مفهوم هدیه و کادو اشاره دارد به چیزی که به عنوان هدیه، معمولا در مناسبت بخصوصی مانند تولد و سالگرد ازدواج و . . . و یا برای تشویق به انجام کاری بخصوص، به کسی داده میشود. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

. they gave me theater tickets as a present ( آنها به عنوان هدیه به من بلیط تئاتر دادند. )
a birthday present ( کادوی تولد )
فعل present به معنای نشان دادن، ارائه دادن و تقدیم کردن
- فعل present در مفهوم نشان دادن.
بیان چیزی به شیوه ای خاص بمنظور توصیف آن چیز. مثال:
. the documentary presented us with a balanced view of the issue ( مستند به ما دیدگاهی متعادل از مسئله نشان داد. )
- فعل present در مفهوم ارائه دادن
ارائه چیزی بخصوص ( گزارش و . . . ) به افرادی مشخص به منظور در نظر گرفتن و بررسی آن چیز. مثال:
. he presented the report to his colleagues at the meeting ( او گزارش را به همکارانش در جلسه ارائه داد. )
- فعل present در مفهوم تقدیم کردن.
اعطای هدیه، مدال و . . . به افرادی، بمنظور عملی خاص ( پیروزی در مسابقه، شجاعت در میدان جنگ و . . . ) معمولا در مراسم رسمی. مثال:
. the winners were presented with medals ( به برنده ها مدال تقدیم شد. )
فعل present به معنای نمایش دادن
فعل present در مفهوم نمایش دادن اشاره دارد به نشان دادن و یا به نمایش گذاشتن یک فیلم، نمایشنامه و . . . برای عموم. البته گاهی به عمل تولید آن نیز اشاره دارد. مثال:
. the school is presenting 'west side story' this term ( مدرسه این ترم داستان کناره غربی را نمایش می دهد. )
فعل present به معنای اجرا کردن
فعل present در مفهوم اجرا کردن اشاره دارد به اجرای یک برنامه رادیویی یا تلویزیونی با موضوع های متفاوت توسط یک مجری. مثال:
. she presents the late - night news ( او اخبار آخر شب را اجرا می کند. )
اسم present به معنای حال و فعلی
اسم present در مفهوم حال اشاره دارد به زمان حال، به چیزی که در حال اتفاق افتادن در این زمان ( الان ) است و یا در زمان حال وجود دارد. مثال:
. i'm sorry he's out at present ( متاسفم او در حال حاضر بیرون است. )
- در دستور زبان برای توصیف افعالی که به زمان حال اشاره دارند از اسم present و حرف تعریف the استفاده میشود. مثال:
. all the verbs in this text are in the present ( تمام فعل های این متن، در زمان حال هستند. )
منبع: سایت بیاموز

هدیه
مهیا
وقت.
مواجه کردن، رویارو کردن
وجود داشتن
حاضر
موجود
Peresent means :
Gift.
Kanon zaban.
Reach 3 🥰
Gift
Page 12
Reach 3
کانون زبان
Gift 🎁
کادو هدیه
present معنا های مختلفی داره مثلا:
gift: هدیه
زمان حال مضارع
نشان دادن
حاضر

To Present danger
( خطر )
ایجاد کردن
به وجود آوردن
ایجاد کردن
مشخص شدن
ظاهر شدن
به وجود آمدن
ایجاد شدن
رونمایی شدن ، نشان داده شدن
موجود بودن، وجود داشتن
حاضر، آماده، حضور، حاضر بودن، حضور داشتن، هدیه، کادو، بخشش، بخشیدن، عطا، عطا فرمود، اکنون، حالا، آماده، عرضه کردن، اراءه کردن، پخش مردن،
She get a expensive and beautiful present for her husband
حاضر بودن
هدیه
ادعانامه تنظیم کردن، ادعانامه را به هیئت منصفه دادن ( وقتی دادستان از هیئت منصفه برای یک جرم تقاضای کیفرخواست می کند )
If you were present
I was able to solve other problems as well
So don't expect more from me
اگر شما حضور داشتین میتونستم مشکلات دیگری را رو به راه کنم
If you were present
I was able to solve other problems as well
So don't expect more from me
گاهی در معنای حاضر کردن
تحویل دادن
کادو _ هدیه
gift
کادو - هدیه
gift
زمان حال - اکنون
now
در یک لحاظ به معنی هدیه، کادو
در لحاظ دوم به معنی زمان اکنون، حال
کادو، هدیه
Gift❤
کادو ، هدیه، gift
Present=هدیه
Percent =درصد
با توجه به اسم ( noun ) بودن کلمه در کانون زبان به معنی . . .
به معنی Gift می باشد. . .
و معنی آن هدیه دادن یا اهدا کردن می باشد. . . .
لطفا چند مثال به معنی هدیه بدین
Gift
کادو . هدیه . سوغات
هدیه، کادو
ارائه دادن . کادو . معرفی کردن . حاضر بودن
نمایاندن، اعطا کردن، عطا کردن
Gift, کادو
به نمایش گذاشتن
اعلام حضور ( رسمی )
یعنی هدیه یا gift در کتاب کانون زبان ایران
ارائه دادن
زمان حال , معرفی , هدیه , حضور , تقدیم , عرضه ,
کادو_هدیه
حاضر بودن
present from vahid. . . هدیه از طرف وحید
حاضر، کادو
Gift
کادو
حاضر بودن
بروز کردن
Give or show sth
نمایان شدن
اعلام حضور : give present
Give or show
پریزینتوری
افسری
لیدری

زمان حال
فعالیت داشتن
حضور داشتن
موجود
available
interdaus

give or show some thing
. کادو، هدیه
Gift
واجد ذهن - آگاهی یا حضور ( در آیین ذن بودیسم )
present with
مواجه شدن با، رویارویی با،
هدیه، اهدا کردن
به وجود اوردن ، باعث شدن چیزی
نشان دادن
فعلی. کنونی. در حال حاظر.
معرفی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٠٣)

بپرس