1. preparatory to
در تدارک برای،آماده سازی برای،مهیا سازی برای
2. a preparatory course for medical school
کلاس آمادگی برای دانشکده ی پزشکی
3. he was packing his books preparatory to his departure
برای مهیا شدن جهت عزیمت داشت کتاب های خود را بسته بندی می کرد.
4. At least a year's preparatory work will be necessary before building can start.
[ترجمه گوگل]حداقل یک سال کار مقدماتی قبل از شروع ساخت ضروری خواهد بود
[ترجمه ترگمان]حداقل یک کار مقدماتی یک سال قبل از شروع کار لازم خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A lot of preparatory work still needs to be done.
[ترجمه گوگل]هنوز کارهای مقدماتی زیادی باید انجام شود
[ترجمه ترگمان]هنوز کاره ای مقدماتی بسیاری باید انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Security checks had been carried out preparatory to the President's visit.
[ترجمه گوگل]بررسی های امنیتی مقدماتی برای سفر رئیس جمهور انجام شده بود
[ترجمه ترگمان]چک های امنیتی برای دیدار رئیس جمهور آماده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The partners held several meetings preparatory to signing the agreement.
[ترجمه گوگل]شرکا جلسات متعددی را برای آماده سازی امضای قرارداد برگزار کردند
[ترجمه ترگمان]طرفین چندین جلسه مقدماتی را برای امضای توافقنامه برگزار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. This was where we were to have our preparatory language courses.
[ترجمه گوگل]اینجا جایی بود که قرار بود دوره های مقدماتی زبان را برگزار کنیم
[ترجمه ترگمان]این همان جایی بود که ما قرار بود دوره های آموزشی مقدماتی خودمان را داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Differences over these issues narrowed during the preparatory meetings/talks.
[ترجمه گوگل]اختلافات بر سر این موضوعات در طول جلسات/مذاکرات مقدماتی کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]تفاوت ها در این موضوعات در طی جلسات مقدماتی \/ مذاکرات محدود شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The runners flexed their muscles as the preparatory activities for the race.
[ترجمه گوگل]دوندگان به عنوان فعالیت های آماده سازی برای مسابقه، عضلات خود را خم کردند
[ترجمه ترگمان]دوندگان ماهیچه های خود را به عنوان فعالیت های مقدماتی برای مسابقه خم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. This preparatory work was practically complete at the outbreak of war and authority was given a few days before for completion.
[ترجمه گوگل]این کار مقدماتی عملاً با شروع جنگ کامل شد و چند روز قبل برای تکمیل اختیار داده شد
[ترجمه ترگمان]این کار مقدماتی عملا در آغاز جنگ کامل بود و اختیارات چند روز قبل از تکمیل آن داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A preparatory public consultation paper will be issued this autumn and a more fundamental public discussion paper will be distributed next spring.
[ترجمه گوگل]یک مقاله مشاوره عمومی مقدماتی در پاییز امسال منتشر خواهد شد و یک مقاله بحث عمومی اساسی تر بهار آینده توزیع خواهد شد
[ترجمه ترگمان]یک مقاله مقدماتی مشاوره عمومی در پاییز امسال صادر خواهد شد و یک مقاله بحث عمومی اساسی تر در بهار آینده توزیع خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I was then sent to an ordinary preparatory school for boys.
[ترجمه گوگل]سپس به یک مدرسه مقدماتی معمولی پسرانه فرستاده شدم
[ترجمه ترگمان]سپس مرا به یک مدرسه راهنمایی معمولی برای پسران فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. We learned an elaborate preparatory procedure that made scrubbing for brain surgery seem dilatory.
[ترجمه گوگل]ما یک روش آماده سازی مفصل را یاد گرفتیم که باعث می شد اسکراب برای جراحی مغز گشادکننده به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]ما یک روش مقدماتی مفصل را یاد گرفتیم که فرآیند scrubbing برای جراحی مغز را کند و کند به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید