preparatory

/preˈperəˌtɔːri//prɪˈpærətr̩i/

معنی: مقدماتی، پستایی، تدارکی، امایشی، مربوط به تهیه یامقدمات
معانی دیگر: وابسته به آماده سازی برای ورود به دانشگاه (prep هم می گویند)، وابسته به آمادگی، آمایشی، آمادگر، آماده ساز، تدارکاتی، آمادگرانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: preparatorily (adv.)
(1) تعریف: designed to prepare or make ready.
مشابه: preparative

(2) تعریف: in preparation for; introductory.
مترادف: introductory, preliminary
مشابه: precursory, prefatory, prerequisite

- preparatory comments
[ترجمه گوگل] نظرات مقدماتی
[ترجمه ترگمان] توضیحات مقدماتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: relating to training in preparation for higher education.
مشابه: prep, private, secondary

- preparatory school
[ترجمه گوگل] مدرسه مقدماتی
[ترجمه ترگمان] مدرسه مقدماتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. preparatory to
در تدارک برای،آماده سازی برای،مهیا سازی برای

2. a preparatory course for medical school
کلاس آمادگی برای دانشکده ی پزشکی

3. he was packing his books preparatory to his departure
برای مهیا شدن جهت عزیمت داشت کتاب های خود را بسته بندی می کرد.

4. At least a year's preparatory work will be necessary before building can start.
[ترجمه گوگل]حداقل یک سال کار مقدماتی قبل از شروع ساخت ضروری خواهد بود
[ترجمه ترگمان]حداقل یک کار مقدماتی یک سال قبل از شروع کار لازم خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A lot of preparatory work still needs to be done.
[ترجمه گوگل]هنوز کارهای مقدماتی زیادی باید انجام شود
[ترجمه ترگمان]هنوز کاره ای مقدماتی بسیاری باید انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Security checks had been carried out preparatory to the President's visit.
[ترجمه گوگل]بررسی های امنیتی مقدماتی برای سفر رئیس جمهور انجام شده بود
[ترجمه ترگمان]چک های امنیتی برای دیدار رئیس جمهور آماده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The partners held several meetings preparatory to signing the agreement.
[ترجمه گوگل]شرکا جلسات متعددی را برای آماده سازی امضای قرارداد برگزار کردند
[ترجمه ترگمان]طرفین چندین جلسه مقدماتی را برای امضای توافقنامه برگزار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This was where we were to have our preparatory language courses.
[ترجمه گوگل]اینجا جایی بود که قرار بود دوره های مقدماتی زبان را برگزار کنیم
[ترجمه ترگمان]این همان جایی بود که ما قرار بود دوره های آموزشی مقدماتی خودمان را داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Differences over these issues narrowed during the preparatory meetings/talks.
[ترجمه گوگل]اختلافات بر سر این موضوعات در طول جلسات/مذاکرات مقدماتی کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]تفاوت ها در این موضوعات در طی جلسات مقدماتی \/ مذاکرات محدود شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The runners flexed their muscles as the preparatory activities for the race.
[ترجمه گوگل]دوندگان به عنوان فعالیت های آماده سازی برای مسابقه، عضلات خود را خم کردند
[ترجمه ترگمان]دوندگان ماهیچه های خود را به عنوان فعالیت های مقدماتی برای مسابقه خم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This preparatory work was practically complete at the outbreak of war and authority was given a few days before for completion.
[ترجمه گوگل]این کار مقدماتی عملاً با شروع جنگ کامل شد و چند روز قبل برای تکمیل اختیار داده شد
[ترجمه ترگمان]این کار مقدماتی عملا در آغاز جنگ کامل بود و اختیارات چند روز قبل از تکمیل آن داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A preparatory public consultation paper will be issued this autumn and a more fundamental public discussion paper will be distributed next spring.
[ترجمه گوگل]یک مقاله مشاوره عمومی مقدماتی در پاییز امسال منتشر خواهد شد و یک مقاله بحث عمومی اساسی تر بهار آینده توزیع خواهد شد
[ترجمه ترگمان]یک مقاله مقدماتی مشاوره عمومی در پاییز امسال صادر خواهد شد و یک مقاله بحث عمومی اساسی تر در بهار آینده توزیع خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I was then sent to an ordinary preparatory school for boys.
[ترجمه گوگل]سپس به یک مدرسه مقدماتی معمولی پسرانه فرستاده شدم
[ترجمه ترگمان]سپس مرا به یک مدرسه راهنمایی معمولی برای پسران فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We learned an elaborate preparatory procedure that made scrubbing for brain surgery seem dilatory.
[ترجمه گوگل]ما یک روش آماده سازی مفصل را یاد گرفتیم که باعث می شد اسکراب برای جراحی مغز گشادکننده به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]ما یک روش مقدماتی مفصل را یاد گرفتیم که فرآیند scrubbing برای جراحی مغز را کند و کند به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقدماتی (صفت)
elementary, primary, preliminary, first, anticipatory, introductory, preparatory, preparative, precedential, prep

پستایی (صفت)
preparatory, preparative

تدارکی (صفت)
preparatory, preparative

امایشی (صفت)
preparatory

مربوط به تهیه مقدمات (صفت)
preparatory

انگلیسی به انگلیسی

• serving or designed to make ready; serving to put into the proper condition
preparatory actions are done in preparation for something else; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : prepare
✅️ اسم ( noun ) : preparedness / preparation
✅️ صفت ( adjective ) : prepared / preparatory
✅️ قید ( adverb ) : _
مقدماتی
– a preparatory course for medical school
– a lot of preparatory work still needs to be done

بپرس