• (1)تعریف: the state of being completely engrossed or absorbed in thought. • مترادف: absorption, abstraction, immersion • مشابه: brown study, distraction, obsession, pensiveness, raptness
- His preoccupation with his car troubles kept him from concentrating during the meeting.
[ترجمه شان] چون فکر و ذکرش ( اشتغال فکری ) او متوجه مشکلات ماشینش بود، از تمرکز بر ( موضوع ) جلسه، باز ماند.
|
[ترجمه گوگل] مشغله او به مشکلات ماشینش باعث شد در طول جلسه تمرکز نکند [ترجمه ترگمان] مشغولیت ذهنی او با مشکلات ماشینش، او را از تمرکز در طول جلسه حفظ کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: the act of occupying in advance of or before another.
جمله های نمونه
1. nowadays, his sole preoccupation is money
این روزها یگانه فکر و ذکر او پول است.
2. Their chief preoccupation was how to feed their families.
[ترجمه گوگل]مشغله اصلی آنها این بود که چگونه به خانواده خود غذا بدهند [ترجمه ترگمان]دغدغه اصلی آن ها این بود که چگونه به خانواده های خود غذا بدهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The management's preoccupation with costs and profits resulted in a drop in quality and customer service.
[ترجمه گوگل]اشتغال مدیریت به هزینه ها و سود منجر به افت کیفیت و خدمات مشتری شد [ترجمه ترگمان]مشغولیت مدیریت با هزینه ها و سود منجر به افت کیفیت و خدمات مشتریان شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She found his preoccupation with money irritating.
[ترجمه گوگل]او مشغولیت او به پول را آزاردهنده می دید [ترجمه ترگمان]علاقه او را با پول و آزار دهنده یافته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. In his preoccupation with Robyn, Crook had neglected everything.
[ترجمه گوگل]کروک در دل مشغولی خود به رابین همه چیز را نادیده گرفته بود [ترجمه ترگمان]در مورد علاقه اش به روبین همه چیز را فراموش کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Their main preoccupation was how to feed their families.
[ترجمه گوگل]مشغله اصلی آنها این بود که چگونه به خانواده خود غذا بدهند [ترجمه ترگمان]دغدغه اصلی آن ها این بود که چگونه به خانواده های خود غذا بدهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Lately, his preoccupation with football had caused his marks at school to slip.
[ترجمه گوگل]اخیراً مشغولیت او به فوتبال باعث شده بود که نمراتش در مدرسه از بین برود [ترجمه ترگمان]اخیرا، اشتغال او با فوتبال، جای او را در مدرسه ایجاد کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. By now this had become a major preoccupation for him.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر این به یک دغدغه اصلی برای او تبدیل شده بود [ترجمه ترگمان]اکنون این کار برای او اشتغال مهمی محسوب می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. His main preoccupation at that time was getting enough to eat.
[ترجمه شان] مشغله عمده او در آن زمان، به دست آوردن ( غذای ) کافی برای خوردن بود.
|
[ترجمه گوگل]مشغله اصلی او در آن زمان این بود که به اندازه کافی غذا بخورد [ترجمه ترگمان]نگرانی عمده او در آن زمان برای خوردن کافی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. My main preoccupation now is trying to keep life normal for the sake of my two boys.
[ترجمه گوگل]مشغله اصلی من اکنون این است که به خاطر دو پسرم زندگی را عادی نگه دارم [ترجمه ترگمان]حالا مهم ترین مشغله من این است که به خاطر دو پسر من زندگی عادی داشته باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In the 1960s this preoccupation gave way to an urgent need to consider domestic problems such as racial disharmony and poverty.
[ترجمه گوگل]در دهه 1960 این مشغله جای خود را به نیاز مبرم به بررسی مشکلات داخلی مانند ناهماهنگی نژادی و فقر داد [ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۶۰ این مشغولیت ذهنی به یک نیاز مبرم به فکر کردن به مشکلات داخلی مانند عدم هماهنگی نژادی و فقر انجامید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Linear preoccupation in the past remains a closed book to modern understanding.
[ترجمه گوگل]مشغله های خطی در گذشته کتابی بسته برای درک مدرن باقی مانده است [ترجمه ترگمان]مشغولیت خطی در گذشته یک کتاب بسته برای درک مدرن باقی می ماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Music has been his major preoccupation since childhood.
[ترجمه گوگل]موسیقی از دوران کودکی دغدغه اصلی او بوده است [ترجمه ترگمان]موسیقی از دوران کودکی، مشغولیت عمده او بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. A major preoccupation of writers on organization has been the design of structures that will maximize efficiency.
[ترجمه گوگل]یکی از دغدغه های اصلی نویسندگان در مورد سازمان، طراحی ساختارهایی بوده است که کارایی را به حداکثر برساند [ترجمه ترگمان]تمرکز اصلی نویسندگان بر سازمان، طراحی سازه هایی بوده است که بهره وری را به حداکثر می رساند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• being lost in thought, being occupied with meditations; obsession, fixation; thought that is constantly on one's mind; previous appropriation, prior tenure or possession if you have a preoccupation with something, you keep thinking about it and concentrate all your thoughts on it, because it is important to you.
پیشنهاد کاربران
1 - موضوع یا ایده ای که اغلب به آن می اندیشیم 2 - دغدغه ذهنی