اسم ( noun )
• (1) تعریف: a proposition that forms the basis for an argument or a conclusion.
• مترادف: hypothesis, proposition
• مشابه: assumption, postulate, presumption, theorem, thesis
• مترادف: hypothesis, proposition
• مشابه: assumption, postulate, presumption, theorem, thesis
- Your conclusion is based on a false premise.
[ترجمه اسماعیل] نتیجه گیری شما برپایه یک پیش فرض اشتباه بنیان نهاده شده است|
[ترجمه شان] استنتاج شما، بر اساس یک پیش فرض غلط ، بنیاد نهاده شده است.|
[ترجمه Migody] نتیجه گیری شما بر اساس یک فرضیه غلط است!|
[ترجمه گوگل] نتیجه گیری شما بر اساس یک فرض نادرست است[ترجمه ترگمان] نتیجه گیری شما براساس یک فرضیه غلط بنا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The researchers base their argument on the premise that dinosaurs had already become extinct by this time.
[ترجمه گوگل] محققان استدلال خود را بر این فرض استوار می کنند که دایناسورها قبلاً در این زمان منقرض شده بودند
[ترجمه ترگمان] محققان استدلال خود را بر این فرض که دایناسورها از هم اکنون منقرض شده اند، باز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] محققان استدلال خود را بر این فرض که دایناسورها از هم اکنون منقرض شده اند، باز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (pl.) a piece of land and the buildings on it, or a building and its grounds.
• مشابه: grounds, lot, plot, property, site
• مشابه: grounds, lot, plot, property, site
- The landlord renovated the premises before the new tenants moved in.
[ترجمه حمید] صاحبخانه املاک را قبل از این که مستاجران جدید به آن ها نقل مکان کنند بازسازی کرد.|
[ترجمه گوگل] صاحبخانه قبل از نقل مکان مستاجران جدید، محل را بازسازی کرد[ترجمه ترگمان] میهمان خانه دار محل را قبل از آنکه مستاجران حرکت کنند، تعمیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Smoking is not allowed anywhere on the premises of the hospital.
[ترجمه شان] سیگار کشیدن در هیچ جا از محوطه بیمارستان ، مجاز نیست.|
[ترجمه گوگل] استعمال دخانیات در هیچ جای بیمارستان ممنوع است[ترجمه ترگمان] سیگار کشیدن در هیچ کجای محوطه بیمارستان مجاز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (pl.) the preliminary statement of facts or grounds for a legal proceeding.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: premises, premising, premised
حالات: premises, premising, premised
• : تعریف: to state or assume as a premise, as in an argument or legal proceeding.
• مترادف: assume, posit, postulate, suppose
• مشابه: predicate, propose
• مترادف: assume, posit, postulate, suppose
• مشابه: predicate, propose
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make or assume a premise.
• مشابه: hypothesize, theorize
• مشابه: hypothesize, theorize