صفت ( adjective )
• : تعریف: coming before, esp. in preparation for, something else.
• مترادف: introductory, preparatory
• متضاد: final
• مشابه: precursory, prefatory, prior
• مترادف: introductory, preparatory
• متضاد: final
• مشابه: precursory, prefatory, prior
- Our team lost in the preliminary round and won't be going to the final competition.
[ترجمه گوگل] تیم ما در مرحله مقدماتی شکست خورد و به فینال راه نخواهد یافت
[ترجمه ترگمان] تیم ما در دور مقدماتی شکست خورد و به رقابت نهایی نخواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تیم ما در دور مقدماتی شکست خورد و به رقابت نهایی نخواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The school principal made some preliminary remarks before the guest speaker addressed the students.
[ترجمه گوگل] قبل از سخنراني ميهمان براي دانش آموزان، مدير مدرسه نکاتي مقدماتي را بيان کرد
[ترجمه ترگمان] مدیر مدرسه برخی نکات مقدماتی را پیش از سخنرانی سخنگوی مجلس ایراد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مدیر مدرسه برخی نکات مقدماتی را پیش از سخنرانی سخنگوی مجلس ایراد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I did poorly on the preliminary exam, so I'll have to study harder for the final.
[ترجمه گوگل] من در امتحان مقدماتی ضعیف عمل کردم، بنابراین برای فینال باید بیشتر درس بخوانم
[ترجمه ترگمان] من در امتحان مقدماتی ضعیف عمل کردم، پس باید برای آخرین بار بیشتر مطالعه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من در امتحان مقدماتی ضعیف عمل کردم، پس باید برای آخرین بار بیشتر مطالعه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: preliminaries
حالات: preliminaries
• (1) تعریف: something prior or preparatory.
• مترادف: prelude
• متضاد: final
• مشابه: introduction, preamble, preface, prologue
• مترادف: prelude
• متضاد: final
• مشابه: introduction, preamble, preface, prologue
- Let's skip the preliminaries today and get on to the matters we need to decide on.
[ترجمه گوگل] بیایید امروز از مقدمات بگذریم و به مسائلی بپردازیم که باید در مورد آنها تصمیم گیری کنیم
[ترجمه ترگمان] بیایید امروز از مسابقات مقدماتی صرف نظر کنیم و به مسائلی بپردازیم که باید در مورد آن تصمیم بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیایید امروز از مسابقات مقدماتی صرف نظر کنیم و به مسائلی بپردازیم که باید در مورد آن تصمیم بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a preliminary examination, contest, or the like.
• متضاد: final
• مشابه: prelim, pretest
• متضاد: final
• مشابه: prelim, pretest
- All six skaters did well in the preliminary.
[ترجمه گوگل] هر شش اسکیت باز در مقدماتی عملکرد خوبی داشتند
[ترجمه ترگمان] در این مرحله شش اسکیت بازان موفق شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در این مرحله شش اسکیت بازان موفق شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید