preface

/ˈprefəs//ˈprefɪs/

معنی: اغاز، سراغاز، دیباچه، مقدمه، پیش گفتار، دیباچه نوشتن
معانی دیگر: (کتاب و غیره) پیشگفتار، سرآغاز، پیش درآمد، آغاز هر چیز، ابتدا، مقدمه دار کردن، پیشگفتار نوشتن، مقدمتا گفتن، آغاز کردن (با)، مقدمه ی چیزی بودن، سرآغاز بودن یا شدن، (معمولا p بزرگ - کلیسای کاتولیک) مقدمه ی مراسم عشای ربانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an introduction to a book or other written text that gives information esp. about the author or work.
مترادف: foreword, introduction
مشابه: preamble, proem, prolegomenon, prologue

(2) تعریف: a similar, shorter introduction to a speech.
مشابه: exordium, introduction, preamble, prelude, proem, prologue

(3) تعریف: a first or introductory approach or attempt.
مترادف: preliminary, prelude
مشابه: preamble
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prefaces, prefacing, prefaced
(1) تعریف: to begin or furnish (a book or speech) with a preface.
مترادف: begin, introduce
مشابه: open, prologue, start

(2) تعریف: to serve as a preliminary or introduction to.
مترادف: introduce
مشابه: begin, prologue, start

جمله های نمونه

1. a preface that is evocative of interest
پیش گفتاری که علاقه را تحریک می کند

2. usually, a preface explains the purpose and plan of a book
معمولا پیشگفتار منظور کتاب و طرح آن را بیان می کند.

3. our discord may be a preface to the enemy's victory
همدل نبودن ما ممکن است پیش درآمد پیروزی دشمن باشد.

4. we hope these talks will preface a durable peace
امیدواریم که این مذاکرات سرآغاز یک صلح پایدار باشد.

5. the book starts with a brief preface
کتاب با مقدمه ی کوتاهی آغاز می شود.

6. Our defeat may be the preface to our successor's victory.
[ترجمه گوگل]شکست ما ممکن است مقدمه ای برای پیروزی جانشین ما باشد
[ترجمه ترگمان]شکست ما ممکن است مقدمه پیروزی جانشینی ما باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He has written a fine preface to the play.
[ترجمه گوگل]او پیشگفتار خوبی برای نمایشنامه نوشته است
[ترجمه ترگمان]یک مقدمه خوب برای نمایش نوشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I will preface what I am going to say with a few lines from Shakespeare.
[ترجمه گوگل]آنچه را که قرار است بگویم با چند سطر از شکسپیر مقدمه می کنم
[ترجمه ترگمان]مقدمه مطلبی را که می خواهم با چند سطر از آثار شکسپیر بگویم در مقدمه خواهم نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The book has a preface written by the author.
[ترجمه گوگل]کتاب دارای مقدمه ای است که نویسنده آن را نوشته است
[ترجمه ترگمان]این کتاب مقدمه ای است که نویسنده آن را نوشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In his preface, the author says that he took eight years to write the book.
[ترجمه گوگل]نویسنده در مقدمه خود می گوید که برای نوشتن کتاب هشت سال وقت صرف کرده است
[ترجمه ترگمان]نویسنده در مقدمه خود می گوید که هشت سال طول کشید تا این کتاب را بنویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She read the preface through three times.
[ترجمه گوگل]او پیشگفتار را سه بار خواند
[ترجمه ترگمان]سه بار این مقدمه را خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The preface has been reworded.
[ترجمه گوگل]پیشگفتار بازنویسی شده است
[ترجمه ترگمان]مقدمه مقدمه این مقدمه بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Several pages of closely reasoned argument preface her account of the war.
[ترجمه گوگل]چندین صفحه از استدلال مستدل مقدمه روایت او از جنگ است
[ترجمه ترگمان]چندین صفحه بحث و استدلال منطقی، شرح جنگ را شرح می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We're hoping these talks could be a preface to peace.
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که این گفتگوها بتواند مقدمه ای برای صلح باشد
[ترجمه ترگمان]امیدواریم این گفتگوها مقدمه ای برای صلح باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I must preface my remarks with an apology.
[ترجمه گوگل]من باید مقدمه سخنان خود را با عذرخواهی بیان کنم
[ترجمه ترگمان]باید remarks را با عذرخواهی عوض کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. As indicated in the Preface, we are concerned only in introducing the subject to the reader.
[ترجمه گوگل]همانطور که در مقدمه اشاره شد، ما فقط به معرفی موضوع به خواننده توجه داریم
[ترجمه ترگمان]همانطور که در مقدمه نشان داده شد، ما تنها در معرفی موضوع به خواننده نگران هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A polemical note is sounded in the unsigned preface.
[ترجمه گوگل]در دیباچه بدون امضا یک یادداشت جدلی به صدا درآمده است
[ترجمه ترگمان]یک یادداشت مجادله ای در مقدمه بدون امضا به گوش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Indeed in the preface to his work Gregory appears to proclaim their uniqueness.
[ترجمه گوگل]در واقع، گریگوری در مقدمه کار خود ظاهراً منحصر به فرد بودن آنها را اعلام می کند
[ترجمه ترگمان]در حقیقت در مقدمه کار او گریگوری به نظر می رسد که یگانگی آن ها را اعلام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اغاز (اسم)
prime, inception, beginning, dawn, getaway, alpha, start, commencement, birth, aurora, authorship, outset, exordium, preface, instep, jump-off, lead-off, venue

سراغاز (اسم)
beginning, opening, exordium, foreword, preface, proem, prologue

دیباچه (اسم)
incipience, introduction, exordium, foreword, preface, catastasis, preamble

مقدمه (اسم)
induction, preliminary, start, incipience, foretoken, introduction, exordium, preface, proem, catastasis, preamble, prelude, prologue, forepart, front matter, lead-up, protasis

پیش گفتار (اسم)
foreword, preface, prologue, prolegomenon, front matter

دیباچه نوشتن (فعل)
preface

تخصصی

[نساجی] پیش گفتار
[ریاضیات] پیش گفتار، مقدمه

انگلیسی به انگلیسی

• introduction; foreword; opening statement
use as an introduction, use as a foreword; write an introduction, write a foreword
a preface is an introduction at the beginning of a book.
if you preface an action or speech with something else, you do or say this other thing first; a formal use.

پیشنهاد کاربران

پیش گفتار
پیش درآمد
آنچه می خوانید. . .
Prefac پیشگفتاری است که نویسنده در آغاز اثر خود می آورد و در آن از اهمیت موضوع گفته و توضیح می دهد که اندیشه کتاب از کجا آمده و مطالب آن چرا و چگونه گردآوری شده اند.
1 - پیشگفتار 2 - مقدمه کتاب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : preface
✅️ اسم ( noun ) : preface
✅️ صفت ( adjective ) : prefatory
✅️ قید ( adverb ) : _
نویسندگان در آغاز کتابهایشان معمولا نمایی کلی از آنچه در کتاب می آورند را در پریفیس خود مطرح می کنند. از این رو می توان برابرهای زیر را پیشنهاد کرد:
پیشنما
در یک نگاه
آنچه می خوانید
ساختارنما
پیشریز
پیشنگری
فرانگری
پیش انگیز
پیش اندیش
پیش افکن
پیشخوان
مقدمه . مقدمه گفتن. مقدمه نوشتن
معنی : معرفی کردن
مترادف : introduce ، explain
مقدمه، پیشگفتار

بپرس