صفت ( adjective )
مشتقات: predominantly (adv.), predominance (n.)
مشتقات: predominantly (adv.), predominance (n.)
• (1) تعریف: being the chief or greatest in importance, status, influence, or the like.
• مترادف: chief, foremost, leading, main, paramount, primary, principal, supreme
• متضاد: subordinate, subsidiary
• مشابه: ascendant, capital, dominant, greatest, major, master, preeminent, prevailing, prime, ruling, sovereign, top
• مترادف: chief, foremost, leading, main, paramount, primary, principal, supreme
• متضاد: subordinate, subsidiary
• مشابه: ascendant, capital, dominant, greatest, major, master, preeminent, prevailing, prime, ruling, sovereign, top
- Rome was the predominant power in the Mediterranean region for many centuries.
[ترجمه گوگل] رم برای قرن ها قدرت غالب در منطقه مدیترانه بود
[ترجمه ترگمان] رم برای قرن های متمادی، قدرت غالب در منطقه مدیترانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رم برای قرن های متمادی، قدرت غالب در منطقه مدیترانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: being the most common, frequent, or prominent; prevailing.
• مترادف: prevailing
• مشابه: common, prevalent, primary, ruling, widespread
• مترادف: prevailing
• مشابه: common, prevalent, primary, ruling, widespread
- The predominant opinion among the city's people is that the mayor should resign.
[ترجمه محمد جواد] ایده برجسته در بین مردم این شهر اینه که شهردار باید استعفا دهد.|
[ترجمه گوگل] نظر غالب مردم این شهر بر استعفای شهردار است[ترجمه ترگمان] نظر غالب در میان مردم شهر این است که شهردار باید استعفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Brown trout and rainbow trout are the predominant species in this part of the river.
[ترجمه گوگل] قزل آلای قهوه ای و قزل آلای رنگین کمان گونه های غالب در این قسمت از رودخانه هستند
[ترجمه ترگمان] ماهی قزل آلا و قزل آلای رنگین کمانی گونه غالب در این بخش از رودخانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماهی قزل آلا و قزل آلای رنگین کمانی گونه غالب در این بخش از رودخانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید