predisposed


معنی: متمایل

مترادف ها

متمایل (صفت)
apt, disposed, amenable, avid, bowed, inclined, prone, liable, fain, predisposed, tendencious, tendentious

پیشنهاد کاربران

مستعد بودن برای ابتلا به یک بیماری خاص یا رفتار کردن به شیوه ای خاص، تمایل داشتن به چیزی، آمادگی قبلی برای چیزی داشتن
مثال:
The president is predisposed towards negotiation and favours a peaceful way of resolving the crisis.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : predispose
✅️ اسم ( noun ) : predisposition
✅️ صفت ( adjective ) : predisposed
✅️ قید ( adverb ) : _
سوق داده بود
مستعد چیزی بودن ( مثلا ابتلا به بیماری )
در بسیاری از مواقع مترادفی برای لغت Susceptible to هست به معنی مستعد چیزی بودن، مثلا مستعد بیماری دیابت بودن به واسطه زمینه ژنتیکی
To be predisposed to sth= مستعد چیزی بودن
در معرض چیزی قرار گرفته
دستخوش قرار گرفته
مستعد

بپرس