predispose

/ˌpriːdɪˈspoʊz//ˌpriːdɪˈspəʊz/

معنی: مستعد کردن، زمینه را مهیا ساختن
معانی دیگر: پیشگرای کردن، متمایل کردن، پذیرا کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: predisposes, predisposing, predisposed
مشتقات: predisposedly (adv.), predisposedness (n.)
(1) تعریف: to prepare (someone) beforehand to be inclined toward a certain attitude or action.
متضاد: indispose
مشابه: bias, incline

- Her meekness predisposed us to forgive her pranks.
[ترجمه گوگل] فروتنی او ما را مستعد کرد که شوخی های او را ببخشیم
[ترجمه ترگمان] فروتنی او باعث شد ما pranks را ببخشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to render susceptible or liable.

- His weakened condition predisposed him to illness.
[ترجمه گوگل] وضعیت ضعیف او او را مستعد بیماری کرد
[ترجمه ترگمان] بیماری weakened او را به بیماری دچار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. They take pains to hire people whose personalities predispose them to serve customers well.
[ترجمه گوگل]آنها زحمت می کشند تا افرادی را استخدام کنند که شخصیت آنها آنها را مستعد می کند تا به خوبی به مشتریان خدمات ارائه دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش می کنند افرادی را استخدام کنند که شخصیت آن ها آن ها را وادار به خدمت به مشتریان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His good manners predispose people to like him.
[ترجمه گوگل]اخلاق خوب او مردم را مستعد دوست داشتن او می کند
[ترجمه ترگمان]رفتار good مردم را به خود جلب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Parents who smoke predispose children to smoking.
[ترجمه گوگل]والدین سیگاری کودکان را مستعد سیگار کشیدن می کنند
[ترجمه ترگمان]والدینی که سیگار می کشند و سیگار می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is evidence to suggest that certain factors predispose some individuals to criminal behaviour.
[ترجمه گوگل]شواهدی وجود دارد که نشان می دهد عوامل خاصی برخی افراد را مستعد رفتار مجرمانه می کند
[ترجمه ترگمان]شواهدی وجود دارد که نشان می دهند عوامل خاصی برخی افراد را به رفتارهای مجرمانه متهم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Stress can predispose people to heart attacks.
[ترجمه گوگل]استرس می تواند افراد را مستعد حملات قلبی کند
[ترجمه ترگمان]استرس می تواند مردم را وادار به حملات قلبی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some genetic disorders predispose individuals to the toxic effects of substances found in the workplace or environment.
[ترجمه گوگل]برخی از اختلالات ژنتیکی افراد را مستعد اثرات سمی مواد موجود در محیط کار یا محیط می کند
[ترجمه ترگمان]برخی از اختلالات ژنتیکی افراد را به اثرات سمی مواد یافت شده در محیط کار یا محیط محدود می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Includes comment on the factors that predispose certain types of household to become mobile.
[ترجمه گوگل]شامل اظهار نظر در مورد عواملی است که انواع خاصی از خانواده را مستعد تبدیل شدن به سیار می کند
[ترجمه ترگمان]شامل توضیح در مورد عواملی که انواع خاصی از خانواده را برای تبدیل شدن به تلفن همراه می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It would also facilitate reflex defecation and predispose to faecal incontinence.
[ترجمه گوگل]همچنین اجابت مزاج رفلکس را تسهیل می کند و مستعد بی اختیاری مدفوع می شود
[ترجمه ترگمان]همچنین It reflex defecation and predispose to faecal facilitate facilitate would would would would would would would would would would would would would would would would would would would would would would would would would would would would would
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fatigue predispose to colds.
[ترجمه گوگل]خستگی مستعد سرماخوردگی است
[ترجمه ترگمان]خستگی از سرما به سرماخوردگی تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This may predispose to an increased risk of intracranial haemorrhage, necrotising enterocolitis, hypoxia and acidosis.
[ترجمه گوگل]این ممکن است مستعد افزایش خطر خونریزی داخل جمجمه، انتروکولیت نکروزان، هیپوکسی و اسیدوز باشد
[ترجمه ترگمان]این ممکن است منجر به افزایش خطر خونریزی intracranial، necrotising enterocolitis، hypoxia و acidosis شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And different factors seem to predispose women to problems with alcohol.
[ترجمه گوگل]و به نظر می رسد عوامل مختلفی زنان را مستعد مشکلات الکلی می کند
[ترجمه ترگمان]و به نظر می رسد عوامل مختلفی برای حل مشکلات با الکل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His early training predispose him to a life of adventure.
[ترجمه گوگل]آموزش های اولیه او را مستعد زندگی پرماجرا می کند
[ترجمه ترگمان]آموزش اولیه او او را به یک زندگی پر از ماجرا کشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. CONCLUSIONS: Bladder dysfunction did not predispose patients to recurrent urinary tract infections.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: اختلال عملکرد مثانه بیماران را مستعد ابتلا به عفونت های مکرر دستگاه ادراری نمی کند
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: اختلال عملکرد Bladder بیماران را به عفونت های مکرر مجرای ادرار منتقل نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. No other conditions exist that predispose the product containers to external contamination.
[ترجمه گوگل]هیچ شرایط دیگری وجود ندارد که ظروف محصول را مستعد آلودگی خارجی کند
[ترجمه ترگمان]هیچ شرایط دیگری وجود ندارد که ظروف محصول را در معرض آلودگی خارجی قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مستعد کردن (فعل)
dispose, prepare, predispose

زمینه را مهیا ساختن (فعل)
predispose

انگلیسی به انگلیسی

• dispose in advance, make liable beforehand; make sensitive, make susceptible
if something predisposes you to think or behave in a particular way, it makes it likely that you will think or behave in that way; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To make someone more likely to have a certain condition or behave in a certain way
🔍 مترادف: Influence, incline
✅ مثال: Genetics can predispose individuals to certain health conditions later in life.
predispose sb to sth
به طور کلی در دو حوزه معنایی میتونه به کار بره:
1. در خصوص بیماری: کسی رو مستعد چیزی کردن / کسی رو در معرض چیزی قرار دادن / احتمال چیزی رو در کسی بالا بردن
2. در خصوص نگرش یا رفتار : کسی رو به سمت چیزی سوق دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : predispose
✅️ اسم ( noun ) : predisposition
✅️ صفت ( adjective ) : predisposed
✅️ قید ( adverb ) : _
زمینه ساز بودن
کسی رو مستعد چیزی کردن/احتمال چیزی رو در کسی افزایش دادن
اثر گذاری روی کسی
make liable
مسئولیت پذیری
مستعد کردن
زمینه را فراهم کردن

بپرس