predicate

/ˈpredəˌket//ˈpredɪkeɪt/

معنی: خبر، مسند، گزار، دلالت کردن، اطلاق کردن، بصورت مسند قرار دادن، مبتنی کردن، مستند کردن
معانی دیگر: وابسته دانستن (به چیزی)، مورد تاکید قرار دادن، دال بودن بر، حاکی بودن، نسبت دادن، (با: on یا upon) مشروط کردن به، مبنا قرار دادن، (دستور زبان) گزاره، (دستور زبان) وابسته به خبر یا گزاره، گزاره ای، اسنادی، خبری، (در اصل) اعلام کردن، اظهار کردن، وعظ کردن، (با اطمینان) گفتن، (منطق - چیزی را به موضوع یا فاعل قضیه نسبت دادن) محمول قرار دادن، اسناد کردن، محمول، مسندی، خبر دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: predicates, predicating, predicated
(1) تعریف: to declare or assert, often as a belief.
مترادف: allege, aver, avouch, avow
مشابه: advance, affirm, assert, asseverate, claim, contend, declare, maintain, postulate, proclaim, profess

(2) تعریف: to use as a foundation or justification for a statement, belief, or course of action (usu. fol. by on).
مترادف: ground
مشابه: base, found

- He predicated his argument on a law of physics.
[ترجمه آریا کرباسی aryakarbassi@gmail.com] او بحث خود را بر قانونی از فیزیک بنیان گذاشت.
|
[ترجمه گوگل] او استدلال خود را بر اساس قانون فیزیک پیش بینی کرد
[ترجمه ترگمان] او استدلال خود را درباره قانون فیزیک پیش بینی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in logic, to declare (something) about the subject of a proposition.

(4) تعریف: to carry the implication of; connote.
مترادف: connote, imply, signify
مشابه: denote, entail, import, indicate, presume, represent, suggest
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a declaration or statement.
مترادف: declare, pronounce
مشابه: decree, profess
صفت ( adjective )
• : تعریف: in grammar, belonging or pertaining to the predicate of a sentence.

- a predicate adjective
[ترجمه گوگل] یک صفت محمول
[ترجمه ترگمان] یه اسمی که به نظر میرسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: predicative (adj.), predicatively (adv.), predication (n.)
• : تعریف: in grammar, the part of a sentence that explains the action, effect, or condition of the subject, consisting of the verb and all the words that modify or are affected by the verb.

جمله های نمونه

1. predicate adjective
صفت گزاره ای

2. to predicate the truth of somebody's claims
صداقت ادعاهای کسی را مورد تاکید قرار دادن

3. subject and predicate
مبتدا و خبر

4. Your proposal is acceptable, as we all predicate.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد شما قابل قبول است، همانطور که همه ما پیش بینی می کنیم
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد شما قابل قبول است، همانطور که ما پیش بینی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But we never have occasion to predicate of an object the individual and instantaneous impressions which it produces in us.
[ترجمه گوگل]اما ما هرگز فرصتی برای محمول یک شی، تأثیرات فردی و آنی ای که در ما ایجاد می کند، نداریم
[ترجمه ترگمان]اما ما هیچ وقت فرصتی برای پیش بینی یک موضوع تکی و آنی که در ما تولید می کند نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The condition is a predicate which is true of just those states N that the action can be applied to.
[ترجمه گوگل]شرط یک محمول است که فقط در مورد آن حالت‌های N صادق است که عمل می‌تواند روی آنها اعمال شود
[ترجمه ترگمان]شرط یک گزاره است که درست از آن حالت ها است که عمل را می توان برای آن اعمال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We predicate rationality of man.
[ترجمه گوگل]ما عقلانیت انسان را پیش بینی می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما یه آدم منطقی به حساب میایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This predicate is sometimes given in terms of an entity which occurs in goal states and not in others.
[ترجمه گوگل]این محمول گاه بر حسب موجودی داده می شود که در حالت های هدف رخ می دهد و نه در حالت های دیگر
[ترجمه ترگمان]این گزاره گاهی از نظر موجودیتی که در کشورهای هدف و نه در دیگران رخ می دهد داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In this paper, a conditional predicate calculus logic was proposed for representing and reasoning about PKI trust model.
[ترجمه گوگل]در این مقاله، یک منطق محمول شرطی برای نمایش و استدلال در مورد مدل اعتماد PKI پیشنهاد شد
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، یک منطق دیفرانسیل و انتگرال شرطی برای ارایه و استدلال در مورد مدل اعتماد PKI مطرح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This paper expatiates the understanding of "grammar", "syntax and semantics" and "predicate and sentence" from the perspective of formal semantics.
[ترجمه گوگل]این مقاله به تبیین درک «دستور زبان»، «نحوه و معنا» و «حمول و جمله» از منظر معناشناسی صوری می پردازد
[ترجمه ترگمان]این مقاله درک \"دستور زبان\"، \"نحو و معانی\" و \"عبارت و عبارت\" را از دیدگاه معناشناسی صوری حذف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A predicate function object or function pointer, see below for more information.
[ترجمه گوگل]یک شی تابع گزاره یا نشانگر تابع، برای اطلاعات بیشتر به زیر مراجعه کنید
[ترجمه ترگمان]یک تابع (تابع کار یا نشانگر عملکردی)، زیر را برای اطلاعات بیشتر ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the sentence 'We went to the airport', 'went to the airport' is the predicate.
[ترجمه گوگل]در جمله «به فرودگاه رفتیم»، «به فرودگاه رفتیم» محمول است
[ترجمه ترگمان]در این جمله ما به فرودگاه رفتیم و به فرودگاه رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Familiar ways in which such participant-roles are encoded in language are of course the pronouns and their associated predicate agreements.
[ترجمه گوگل]روش‌های آشنا که در آن نقش‌های مشارکت‌کننده در زبان رمزگذاری می‌شوند، البته ضمایر و قراردادهای محمول مرتبط با آن‌ها هستند
[ترجمه ترگمان]روش هایی آشنا که در آن ها چنین نقش هایی در زبان کد می شوند، البته the و agreements های مربوط به آن ها هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The natural rules for this task have conditions which also include the predicate which checks that two things are different.
[ترجمه گوگل]قواعد طبیعی برای این تکلیف شرایطی دارند که شامل محمولی نیز می شود که بررسی می کند که دو چیز متفاوت باشند
[ترجمه ترگمان]قوانین طبیعی برای این کار شرایطی دارند که also که دو چیز متفاوت هستند را شامل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is not individual qualities that we ever have occasion to predicate.
[ترجمه گوگل]این ویژگی های فردی نیست که ما هرگز فرصتی برای بیان آن داریم
[ترجمه ترگمان]این یک ویژگی منحصر به فرد نیست که ما قبلا در نظر داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خبر (اسم)
account, report, news, announcement, information, word, narration, notification, advice, notice, advertisement, manifest, predicate

مسند (اسم)
post, seat, position, bench, couch, predicate

گزار (صفت)
predicate

دلالت کردن (فعل)
predicate

اطلاق کردن (فعل)
predicate

بصورت مسند قرار دادن (فعل)
predicate

مبتنی کردن (فعل)
predicate

مستند کردن (فعل)
predicate

تخصصی

[ریاضیات] محمول

انگلیسی به انگلیسی

• (grammar) fundamental part of a sentence that contains a verb and provides details about the subject of a sentence (such as attributes, action, etc.)
base on, found on; establish, set; ascribe, attribute
in grammar, the predicate of a sentence or clause is the part of it that is not the subject. in the sentence: `i decided what to do', `decided what to do' is the predicate.
if you predicate that something is the case, you state that you believe it is true; a formal use.
if you say that one idea or situation is predicated on another, you mean that the first idea or situation can be true or real only if the second one is true or real; a formal use.

پیشنهاد کاربران

predicate nominal:
اسم اسنادی
موضعی
محمول بودن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : predicate
✅️ اسم ( noun ) : predicate
✅️ صفت ( adjective ) : predicative
✅️ قید ( adverb ) : predicatively
بنا نهادن
محمول
واژه ای که بر موضوعِ جمله حمل می شود. مثلا در جمله" دیوار سفید است"، سفید محمولی است در موضوع دیوار، که موجودیتش وابسته به موضوع است.
be predicated on something
یعنی مبتنی بر - وابسته به
predicate ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: گزاره 1
تعریف: در دستور زبان، اصلی‏ترین سازه در ساخت جمله که شامل سازه‏های اجباری به جز فاعل است
( دستور زبان ) خبر یا گزاره
محمول بودن ( در فلسفه )
پیش فرض
عبارتی در جمله که برای توصیف و شرح درباره فاعل به کار می آید.
مسند خبری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس