precision

/priˈsɪʒən//prɪˈsɪʒən/

معنی: دقت، صحت، درستی، صراحت
معانی دیگر: موشکافی، خرده نمایی، ریزه کاری، ظرافت، دقیق، بادقت، با موشکافی، ظریف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality of being precise.
مترادف: accuracy, exactitude
متضاد: imprecision
مشابه: clarity

(2) تعریف: physical exactness.
مترادف: accuracy, exactitude, exactness
متضاد: imprecision
مشابه: correctness, flawlessness, specificity
صفت ( adjective )
• : تعریف: characterized by the quality of precision.
مشابه: flawless, perfect, synchronized

- a precision drill team
[ترجمه گوگل] یک تیم مته دقیق
[ترجمه ترگمان] یک تیم تمرین دقیق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. precision and tact of interpretation
دقت و ظرافت تفسیر

2. precision instruments
ابزار دقیق

3. a precision landing
فرود در نقطه ای که دقیقا تعیین شده

4. the number 2. 42 shows a higher precision than the number 2. 4
عدد 2/42 خرده نمایی بیشتری را نشان می دهد تا عدد 2/4.

5. words must be defined with absolute precision
واژه ها را باید با دقت تمام معنی کرد.

6. To minimize collateral damage maximum precision in bombing was required.
[ترجمه گوگل]برای به حداقل رساندن آسیب های جانبی، حداکثر دقت در بمباران مورد نیاز بود
[ترجمه ترگمان]برای به حداقل رساندن آسیب موازی حداکثر دقت در بمب گذاری مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her precision became a standing joke with colleagues.
[ترجمه گوگل]دقت او به یک شوخی ثابت با همکاران تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]دقت او به یک شوخی ثابت با همکارانش تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Please handle this precision instrument carefully.
[ترجمه گوگل]لطفا این ابزار دقیق را با دقت کنترل کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا با دقت این وسیله رو به دقت کنترل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The whole play was executed with great precision.
[ترجمه گوگل]کل نمایشنامه با دقت بالایی اجرا شد
[ترجمه ترگمان]همه نمایش با دقت فراوان اجرا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. With surgical precision he cut four inches off the legs of the jeans.
[ترجمه گوگل]او با دقت جراحی چهار اینچ از پاهای شلوار جین را برید
[ترجمه ترگمان]با دقت جراحی چهار اینچ از پای شلوار جین جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Aim for more precision in your style.
[ترجمه گوگل]دقت بیشتری در سبک خود داشته باشید
[ترجمه ترگمان]هدف برای دقت بیشتر در سبک تان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Historians can't estimate the date with any precision.
[ترجمه گوگل]مورخان نمی توانند تاریخ را با هیچ دقتی تخمین بزنند
[ترجمه ترگمان]مورخان نمی توانند تاریخ را با هر دقتی تخمین بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He lacked profundity and analytical precision.
[ترجمه گوگل]او فاقد عمق و دقت تحلیلی بود
[ترجمه ترگمان]او precision عمیق و تحلیلی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The interior is planned with a precision the military would be proud of.
[ترجمه گوگل]فضای داخلی با دقتی طراحی شده است که ارتش به آن افتخار می کند
[ترجمه ترگمان]کشور با دقت برنامه ریزی شده است که ارتش به آن افتخار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Precision bombing was used to destroy enemy airbases and armaments factories.
[ترجمه گوگل]بمباران دقیق برای از بین بردن پایگاه های هوایی و کارخانه های تسلیحاتی دشمن استفاده شد
[ترجمه ترگمان]از بمباران دقت برای از بین بردن پایگاه های هوایی دشمن و اسلحه استفاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He chose his words with precision.
[ترجمه گوگل]کلماتش را با دقت انتخاب می کرد
[ترجمه ترگمان]کلمات را با دقت انتخاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دقت (اسم)
resolution, accuracy, precision, attention, punctuality, exactitude, severity, delicacy, nicety, certitude, definitude, double precision, finesse

صحت (اسم)
accuracy, precision, exactitude, correctness, authenticity, validity, veracity, verity, validation, correctitude, rectitude

درستی (اسم)
integrity, accuracy, precision, exactitude, correctness, validity, truth, validation, justice, correctitude, honesty, trueness, rectitude, legitimacy

صراحت (اسم)
precision, positivity, perspicuity

تخصصی

[حسابداری] دقت
[شیمی] دقت
[کامپیوتر] دقترقم دقت - دقت دقتی که یک کمیت با آن مشخص می شود . برای اعداد، دقت عبارت است از تعداد ارقام مشخصی که کامپیوتر هنگام اجرای عملیات ریاضی به دنبال آن است . دقت کاملاً با صحت متفاوت است . اگر وزن من 175 پوند باشد و شما وزن مرا 150/03535 پوند بگویید . ادعای شما دقیق است . اما صحیح نیست .
[برق و الکترونیک] دقت کیفیت داشتن تعریف یا وضعیت دقیق . جدول شش خانه، دقت بیشتری نستب به جدول پهار خانه دارد . دقت هر جدول با خطاهای تبدیل شدن یا چاپ شدن کم می شود . - صحت
[زمین شناسی] دقت، دقیق ،سنجش توانایی تشخیص و تمایز میان مقدارهای تقریبا نزدیک به هم - میزان تشخیص و تمایز که با آن یک کمیت بیان می شود
[صنعت] دقت
[ریاضیات] دقت، صراحت، درستی
[آمار] دقت

انگلیسی به انگلیسی

• exactness, accuracy
if you do something with precision, you do it exactly as it should be done.
precision equipment is carefully made so that it is very accurate.

پیشنهاد کاربران

پَرسونش
پَرسونش
( Parsunesh )
�پَرسون� ( precise ) و �‍ِش� ( ion )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : precis
✅️ اسم ( noun ) : precision / precis
✅️ صفت ( adjective ) : precise
✅️ قید ( adverb ) : precisely
دوستان برای دیدن تفاوت precision و accuracy به سایت زیر مراجع کنید.
واضح و مشخص
مثلا: precision questioning
پرسیدن سوال واضح و مشخص
یا پرسشگری دقیق و واضح
The quality of being correct
precision ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: دقت
تعریف: معیاری برای نشان دادن میزان نزدیکی مشاهدات یک کمیت به کمیت دیگر
در زمینه های علم و مهندسی ، درستی ( accuracy ) یک سیستم اندازه گیری میزان نزدیکی اندازه گیری یک مقدار به مقدار واقعی آن کمیت است. دقت ( precision ) یک سیستم اندازه گیری که مربوط به قابلیت ساخت یا تولید
...
[مشاهده متن کامل]
مجدد و تکرارپذیری است ، میزانی است که اندازه گیری های مکرر در شرایط بدون تغییر نتایج یکسانی را نشان می دهند. اگرچه دو واژه دقت و صحت می توانند در استفاده محاوره ای مترادف باشند ، اما در زمینه روش علمی عمداً با هم متضاد هستند.

دقت
نکته
نکات = precisions
صحت
نکته قابل توجه در مورد این کلمه این است که هم صفت است و هم اسم:
● دقت
● دقیق
اعشار ( در ریاضی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس