- He used a stopwatch to time the racers precisely.
[ترجمه solale] او از یک کرونومتر برای گرفتن زمان دقیق مسابقه دهندگان استفاده کرد.
|
[ترجمه گوگل] او از کرونومتر برای زمانبندی دقیق مسابقهها استفاده کرد [ترجمه ترگمان] او از یک stopwatch برای زمان مسابقه استفاده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. It's not clear precisely how the accident happened.
[ترجمه گوگل]دقیقاً مشخص نیست که این تصادف چگونه رخ داده است [ترجمه ترگمان]دقیقا مشخص نیست که تصادف چطور اتفاق افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. It is precisely the possibility of realizing a dream that makes life interesting.
[ترجمه گوگل]دقیقاً امکان تحقق یک رویا است که زندگی را جالب می کند [ترجمه ترگمان]این دقیقا احتمال تحقق رویایی است که زندگی را جالب می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Nobody knows precisely how many people are still living in the camp.
[ترجمه گوگل]هیچ کس دقیقا نمی داند چند نفر هنوز در کمپ زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]هیچ کس دقیقا نمی داند که چند نفر هنوز در اردوگاه زندگی می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The timing of the gun was precisely synchronized with the turning of the plane's propeller.
[ترجمه گوگل]زمان بندی اسلحه دقیقاً با چرخش پروانه هواپیما هماهنگ بود [ترجمه ترگمان]زمان بندی تفنگ دقیقا با چرخش پروانه هواپیما هماهنگ بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. They look precisely the same to me.
[ترجمه گوگل]آنها دقیقاً به نظر من یکسان هستند [ترجمه ترگمان]آن ها دقیقا شبیه من هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. That answers precisely to our needs.
[ترجمه گوگل]که دقیقاً به نیازهای ما پاسخ می دهد [ترجمه ترگمان] جواب دقیقا به نیازهای ماست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The meeting starts at 2 o'clock precisely.
[ترجمه گوگل]جلسه دقیقا از ساعت 2 شروع می شود [ترجمه ترگمان]جلسه دقیقا ساعت ۲ شروع می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Don't stick too precisely to what it says in the book.
[ترجمه گوگل]خیلی دقیق به آنچه در کتاب گفته می شود نچسبید [ترجمه ترگمان]دقیقا بچسب به چیزی که توی کتاب نوشته [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It is not possible to pinpoint precisely the time of death.
[ترجمه گوگل]نمی توان به طور دقیق زمان مرگ را مشخص کرد [ترجمه ترگمان]امکان تعیین دقیق زمان مرگ وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She did not specify precisely how many people were involved in the incident.
[ترجمه solale] او دقیقا مشخص نکرد که چند نفر شامل این تصادف می شدند.
|
[ترجمه گوگل]او به طور دقیق مشخص نکرد که چه تعداد از افراد در این رویداد دست داشته اند [ترجمه ترگمان]او دقیقا مشخص نکرد که چند نفر در این حادثه دست داشته اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Temperature can be measured precisely.
[ترجمه گوگل]دما را می توان به طور دقیق اندازه گیری کرد [ترجمه ترگمان]دما را می توان دقیقا اندازه گیری کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. That is precisely the effect I was aiming at.
[ترجمه گوگل]این دقیقاً همان تأثیری است که من هدفش را داشتم [ترجمه ترگمان]این دقیقا همان تاثیری است که من می خواستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She pronounced the word very slowly and precisely.
[ترجمه گوگل]او کلمه را بسیار آهسته و دقیق تلفظ کرد [ترجمه ترگمان]کلمات را آهسته و دقیق تلفظ می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. That's precisely what I meant.
[ترجمه گوگل]دقیقا منظورم همین بود [ترجمه ترگمان]دقیقا منظور من همین بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید