precipice

/ˈpresəpəs//ˈpresɪpɪs/

معنی: پرتگاه، سراشیبی تند، صخره پرتگاه
معانی دیگر: صخره ی عمود، لادکوه، (مجازی) وضع خطرناک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: precipiced (adj.)
(1) تعریف: a steep cliff.
مترادف: cliff, promontory, steep
مشابه: bluff, brink, crag, escarpment, palisade, scarp

- The climber made slow but steady progress up the precipice.
[ترجمه Betty] کوهنورد به آرامی اما پیوسته از صخره بالا می رفت.
|
[ترجمه گوگل] کوهنورد آهسته اما پیوسته به سمت پرتگاه پیش رفت
[ترجمه ترگمان] کوهنورد پیشرفت آهسته اما ثابتی را در لبه پرتگاه به پیش می راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the verge of danger.
مترادف: brink, verge
مشابه: edge, threshold

جمله های نمونه

1. on the edge of a precipice
در لبه ی پرتگاه،(مجازی) در وضع خطرناک

2. he was standing on the edge of the precipice
او بر لبه ی پرتگاه ایستاده بود.

3. he was standing precariously on the edge of the precipice
به طور خطرناکی لب پرتگاه ایستاده بود.

4. The climber fell down a precipice.
[ترجمه گوگل]کوهنورد از پرتگاهی سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]کوهنورد به پرتگاهی سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do not seat your love upon a precipice because it is high.
[ترجمه گوگل]عشقت را روی پرتگاهی ننشین چون بلند است
[ترجمه ترگمان]شما عشق خود را بر یک پرتگاه نشین، چون مرتفع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A loose rock tumbled over the precipice.
[ترجمه گوگل]سنگی سست از روی پرتگاه سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]یک سنگ لق لق بر لبه پرتگاه خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A slight carelessness on this precipice could cost a man his life.
[ترجمه گوگل]یک بی احتیاطی جزئی در این پرتگاه می تواند به قیمت جان یک مرد تمام شود
[ترجمه ترگمان]یک بی احتیاطی کوچک در این دیواره می تواند به قیمت زندگی یک مرد تمام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That put him on the precipice.
[ترجمه گوگل]که او را روی پرتگاه قرار داد
[ترجمه ترگمان] که اونو روی لبه پرتگاه قرار میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I did not feel I was on the precipice of peace.
[ترجمه گوگل]احساس نمی کردم در پرتگاه آرامش هستم
[ترجمه ترگمان]احساس نمی کردم که در آستانه صلح هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The ship broke in half, tumbled over the precipice, and went to pieces.
[ترجمه گوگل]کشتی از وسط شکست، از روی پرتگاه سقوط کرد و تکه تکه شد
[ترجمه ترگمان]کشتی در نیمه از زمین شکست و روی لبه پرتگاه غلتید و تکه تکه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This is primarily a Delightful Precipice album, with much bravura contrapuntal writing and Django's vision more focused than ever.
[ترجمه گوگل]این در درجه اول یک آلبوم Delightful Precipice است، با نوشته‌های متضاد بسیار شجاعانه و دید جانگو متمرکزتر از همیشه
[ترجمه ترگمان]این در درجه اول یک آلبوم precipice جالب است، با much contrapuntal contrapuntal و دیدگاه Django بیش از پیش متمرکز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The film opens with a shot of a climber dangling from a precipice.
[ترجمه گوگل]فیلم با تصویری از یک کوهنورد که از پرتگاه آویزان است شروع می شود
[ترجمه ترگمان]فیلم با عکسی از یک کوهنورد که از لبه پرتگاهی اویزان است، باز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The hut hung half over the edge of the precipice.
[ترجمه گوگل]کلبه نیمی از لبه پرتگاه آویزان بود
[ترجمه ترگمان]کلبه نیمی از لبه پرتگاه را پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This latest tax increase may push many small companies over the financial precipice.
[ترجمه گوگل]این افزایش مالیات اخیر ممکن است بسیاری از شرکت های کوچک را از پرتگاه مالی خارج کند
[ترجمه ترگمان]این افزایش مالیات ممکن است بسیاری از شرکت های کوچک را به پرتگاه مالی سوق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They were perilously close to the edge of the precipice.
[ترجمه گوگل]آنها به طرز خطرناکی به لبه پرتگاه نزدیک بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها به نحو خطرناکی به لبه پرتگاه نزدیک شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The country was now on the edge of a precipice .
[ترجمه گوگل]کشور اکنون در لبه پرتگاهی قرار داشت
[ترجمه ترگمان]اکنون کشور در لبه پرتگاهی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرتگاه (اسم)
bluff, precipice, headland, promontory, crag

سراشیبی تند (اسم)
precipice

صخره پرتگاه (اسم)
precipice

تخصصی

[زمین شناسی] دیواره پرشیب - دیواره یا سطح سنگی بسیار پرشیب، قائم یا برآمده، به عنوان مثال سمت مرتفع و پر شیب یک پرتگاه.
[آب و خاک] پرتگاه

انگلیسی به انگلیسی

• steep slope; cliff; chasm; brink of an abyss; danger, risk, peril
a precipice is a very steep cliff on a mountain; a literary word.

پیشنهاد کاربران

موقعیت سخت
a dangerous situation that could lead to harm or failure
یک موقعیت خطرناک که می تواند منجر به آسیب یا شکست شود.
This latest tax increase may push many small companies over the financial precipice.
The company is now on the edge of a precipice.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/precipice
۱ - پرتگاه A cliff with an overhanging edge
۲ - مهلکه، موقعیتی که جان آدمی را به خطر می اندازد یا شکست او بسیار مهتمل است
on the edge of a precipice
On the precipice of
These sins will hurl you over the precipice of bodily impurity

بالا بلندی

بپرس