precept

/ˈpriːˌsept//ˈpriːsept/

معنی: خطابه، پند، امر، حکم، فرمان، نظام نامه، امریه، قاعده اخلاقی
معانی دیگر: (اخلاقی یا مذهبی) اصل، قاعده، دستور، آموزه، افراه، اندرز، پند و امثال، اصل فنی، دستور العمل، قاعده ی علمی، مقررات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a basic rule, principle, or directive that guides action, moral conduct, or thought.
مترادف: canon, dictate, directive, law, principle, rubric, rule
مشابه: apothegm, axiom, code, corpus juris, dictum, gnome, guideline, maxim, morality, precedent, prescript, prescription

- Religions offer a set of beliefs concerning God but also precepts to follow in order to live a moral life.
[ترجمه گوگل] ادیان مجموعه ای از باورها را در مورد خدا ارائه می دهند، اما همچنین دستوراتی را ارائه می دهند که برای داشتن یک زندگی اخلاقی باید از آنها پیروی کرد
[ترجمه ترگمان] ادیان مجموعه ای از عقاید مربوط به خدا را ارایه می دهند، اما از این احکام پیروی می کنند تا زندگی معنوی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Example is always more efficacious than precept.
[ترجمه گوگل]مثال همیشه مؤثرتر از دستور است
[ترجمه ترگمان]مثال همیشه موثرتر از پند و اندرز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Practice is better than precept.
[ترجمه گوگل]تمرین بهتر از دستور است
[ترجمه ترگمان]عمل کردن از پند و اندرز بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Example is better than precept.
[ترجمه گوگل]مثال بهتر از دستور است
[ترجمه ترگمان]مثال بهتر از حکم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Armed with such a precept, a number of doctors may slip into deceptive practices.
[ترجمه گوگل]با چنین دستوری، تعدادی از پزشکان ممکن است دست به اقدامات فریبنده بزنند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از پزشکان که با چنین حکمی مسلح شده اند، ممکن است به شیوه های فریبنده سر و کار داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I believe in the precept of 'Person first, disability second'.
[ترجمه گوگل]من به اصل "اول شخص، دوم ناتوانی" اعتقاد دارم
[ترجمه ترگمان]من به حکم یک نفر اول، از ناتوانی دوم اعتقاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You won't find this moral precept in the scriptures.
[ترجمه گوگل]این دستور اخلاقی را در متون مقدس نخواهید یافت
[ترجمه ترگمان]تو این قانون اخلاقی را در کتاب مقدس پیدا نخواهی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A precept that underlies much of Western thought is that people will by nature seek freedom and strive for liberty.
[ترجمه گوگل]حکمی که اساس بسیاری از تفکرات غربی است این است که مردم ذاتاً به دنبال آزادی هستند و برای آزادی تلاش می کنند
[ترجمه ترگمان]حکمی که زمینه ساز بسیاری از اندیشه غرب است این است که مردم به دنبال آزادی هستند و برای آزادی تلاش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We sometimes forget a basic precept of government: Public office is public trust.
[ترجمه گوگل]ما گاهی اوقات یک دستور اساسی دولت را فراموش می کنیم: منصب دولتی اعتماد عمومی است
[ترجمه ترگمان]ما گاهی یکی از احکام اساسی دولت را فراموش می کنیم: اداره دولتی اعتماد عمومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Use of the equation is based on the precept that particles are dominantly spheres and are of identical densities.
[ترجمه گوگل]استفاده از معادله مبتنی بر این اصل است که ذرات غالباً کره هستند و چگالی یکسانی دارند
[ترجمه ترگمان]استفاده از این معادله بر مبنای این فرض است که ذرات spheres هستند و چگالی های مشابهی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What good was his precept in the face of such power and majesty?
[ترجمه گوگل]دستور او در برابر چنین قدرت و عظمتی چه سودی داشت؟
[ترجمه ترگمان]در مقابل چنین قدرتی چه رفتار خوبی داشت، اعلیحضرت؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We live not by law or precept so much as by a sort of knack.
[ترجمه گوگل]ما نه بر اساس قانون یا دستور زندگی می کنیم بلکه بر اساس نوعی مهارت زندگی می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نه به خاطر قانون و یا حکم، نه به اندازه یک نوع مهارت زندگی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Why should we observe the precept against stealing?
[ترجمه گوگل]چرا باید دستور دزدی را رعایت کنیم؟
[ترجمه ترگمان]چرا ما باید مخالف دزدی رو رعایت کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. E - is better than precept.
[ترجمه گوگل]ه - بهتر از دستور است
[ترجمه ترگمان]E - بهتر از حکم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Example is more efficatious than precept.
[ترجمه گوگل]مثال مؤثرتر از دستور است
[ترجمه ترگمان]مثال efficatious از پند و اندرز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The fourth precept is to refrain from stealing, being tranquil and detached.
[ترجمه گوگل]دستور چهارم این است که از دزدی خودداری کنید، آرام باشید و از خود دور باشید
[ترجمه ترگمان]چهارمین انتخاب این است که از دزدی خودداری کند، آرام و نرم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خطابه (اسم)
address, lecture, oration, sermon, precept, allocution, prelection

پند (اسم)
exhortation, saying, maxim, precept, advice, rede, axiom, motto, aphorism, moral

امر (اسم)
matter, order, circumstance, job, ploy, precept, affair, behest, fiat, ordinance

حکم (اسم)
brief, attachment, dictum, statement, edict, canon, precept, sentence, rule, decree, verdict, mandate, commission, pardon, fiat, arbiter, ruling, warrant, ordonnance, statute, commandment, finding, doom, writ, ordinance, rescript

فرمان (اسم)
order, bill, word, edict, precept, instruction, command, decree, mandate, commission, errand, institute, sanction, ordonnance, charter, steering wheel, commandment, ordinance, handlebar, rescript

نظام نامه (اسم)
precept, code, bylaw, workbook, constitution, manual, standing order

امریه (اسم)
order, precept, prescription, letter missive, directive, prescript

قاعده اخلاقی (اسم)
precept

تخصصی

[حقوق] فرمان، حکم، امریه، دستور

انگلیسی به انگلیسی

• order, directive, instruction; rule, law; command; commandment, mandate; maxim, saying, adage
a precept is a general rule that helps you to decide how you should behave in particular circumstances; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس