اسم ( noun )
• (1) تعریف: an act that serves or may serve as an example for future actions of a similar nature.
• مترادف: example, model, pattern, prototype, standard, yardstick
• مشابه: antecedent, criterion, exemplar, paradigm
• مترادف: example, model, pattern, prototype, standard, yardstick
• مشابه: antecedent, criterion, exemplar, paradigm
- Her high grades set a precedent for the class.
[ترجمه مهربانو] نمرات بالای او برای کلاس الگو شد.|
[ترجمه عباس] نمرات بالای او تبدیل به یک رویه شد ( راه متداول و رایج در کاری شدن )|
[ترجمه گوگل] نمرات بالای او سابقه ای برای کلاس ایجاد کرد[ترجمه ترگمان] نمرات بالای او برای کلاس سابقه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There is no precedent for this new rule.
[ترجمه گوگل] هیچ سابقه ای برای این قانون جدید وجود ندارد
[ترجمه ترگمان] هیچ سابقه ای برای این قانون جدید وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هیچ سابقه ای برای این قانون جدید وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in law, a decision serving as a guidepost for future cases of a similar nature.
• مشابه: antecedent, guide, guideline, precept
• مشابه: antecedent, guide, guideline, precept
- The judge's decision was based on precedents rather than on legal theory.
[ترجمه گوگل] تصمیم قاضی به جای تئوری حقوقی مبتنی بر سوابق بود
[ترجمه ترگمان] تصمیم قاضی بجای تیوری قانونی، مبتنی بر سوابق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تصمیم قاضی بجای تیوری قانونی، مبتنی بر سوابق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: going before; prior.
• مترادف: antecedent, anterior, foregoing, preceding, preexistent, previous, prior
• مشابه: aforementioned, aforesaid, early, former, preliminary
• مترادف: antecedent, anterior, foregoing, preceding, preexistent, previous, prior
• مشابه: aforementioned, aforesaid, early, former, preliminary