precedent

/ˈpresədənt//ˈpresɪdənt/

معنی: سابقه، نمونه، ماقبل، مسبوق به سابقه، مقدم
معانی دیگر: روال، رسم، سنت، از پیش آیند، جلو (از سایرین)، سابقه داشتن، مقدم بر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act that serves or may serve as an example for future actions of a similar nature.
مترادف: example, model, pattern, prototype, standard, yardstick
مشابه: antecedent, criterion, exemplar, paradigm

- Her high grades set a precedent for the class.
[ترجمه مهربانو] نمرات بالای او برای کلاس الگو شد.
|
[ترجمه عباس] نمرات بالای او تبدیل به یک رویه شد ( راه متداول و رایج در کاری شدن )
|
[ترجمه گوگل] نمرات بالای او سابقه ای برای کلاس ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] نمرات بالای او برای کلاس سابقه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There is no precedent for this new rule.
[ترجمه گوگل] هیچ سابقه ای برای این قانون جدید وجود ندارد
[ترجمه ترگمان] هیچ سابقه ای برای این قانون جدید وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in law, a decision serving as a guidepost for future cases of a similar nature.
مشابه: antecedent, guide, guideline, precept

- The judge's decision was based on precedents rather than on legal theory.
[ترجمه گوگل] تصمیم قاضی به جای تئوری حقوقی مبتنی بر سوابق بود
[ترجمه ترگمان] تصمیم قاضی بجای تیوری قانونی، مبتنی بر سوابق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: going before; prior.
مترادف: antecedent, anterior, foregoing, preceding, preexistent, previous, prior
مشابه: aforementioned, aforesaid, early, former, preliminary

جمله های نمونه

1. he set the precedent of giving tips here
او رسم انعام دادن را در اینجا متداول کرد.

2. there is no precedent for what you have done
عملی که شما انجام داده اید بی سابقه است.

3. to become a precedent
سابقه شدن،رسم شدن

4. The judgment set a new precedent.
[ترجمه گوگل]این قضاوت سابقه جدیدی ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] قضاوت یه سابقه جدید داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This case could serve as a precedent for others against the tobacco companies.
[ترجمه گوگل]این پرونده می تواند سابقه ای برای دیگران علیه شرکت های دخانیات باشد
[ترجمه ترگمان]این پرونده می تواند به عنوان سابقه ای برای دیگران در برابر شرکت های دخانیات عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The trial could set an important precedent for dealing with large numbers of similar cases.
[ترجمه گوگل]این محاکمه می تواند سابقه مهمی برای رسیدگی به تعداد زیادی از پرونده های مشابه ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]این محاکمه می تواند یک نمونه مهم برای رسیدگی به تعداد زیادی از موارد مشابه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Is there a precedent for what you want me to do?
[ترجمه گوگل]آیا سابقه ای برای کاری که شما می خواهید انجام دهم وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]سابقه کاری هست که ازم بخوای انجام بدم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The judgment on pension rights has established/set a precedent.
[ترجمه گوگل]قضاوت در مورد حقوق بازنشستگی یک سابقه ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]قضاوت در مورد حقوق بازنشستگی، سابقه ایجاد کرده است \/ تنظیم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An east London school has set a precedent by fining pupils who break the rules.
[ترجمه گوگل]مدرسه ای در شرق لندن با جریمه کردن دانش آموزانی که قوانین را زیر پا می گذارند، سابقه ای ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]یک مدرسه شرق لندن با جریمه کردن دانش آموزان که قوانین را می شکنند وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They were determined to break from precedent.
[ترجمه گوگل]آنها مصمم بودند که از پیشینه خارج شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها مصمم بودند که از سوابق فرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There's not much precedent for men taking leave when their baby is born.
[ترجمه گوگل]سابقه زیادی برای مرخصی گرفتن مردان هنگام تولد نوزاد وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]برای مردانی که هنگام تولد نوزاد خود را ترک می کنند، هیچ سابقه ای وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The ruling set a precedent for future libel cases.
[ترجمه گوگل]این حکم سابقه ای برای پرونده های افترا در آینده ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]این حکم به منزله سابقه ای برای موارد افترا در آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is no precedent for such an action.
[ترجمه گوگل]هیچ سابقه ای برای چنین اقدامی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]برای چنین عملی هیچ سابقه ای وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Such protests are without precedent in recent history.
[ترجمه گوگل]چنین اعتراضاتی در تاریخ معاصر بی سابقه است
[ترجمه ترگمان]چنین اعتراضاتی در تاریخ اخیر بی سابقه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The achievements of this period were without precedent in history.
[ترجمه گوگل]دستاوردهای این دوره در تاریخ بی سابقه بود
[ترجمه ترگمان]دستاوردهای این دوره در تاریخ بی سابقه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He erected a new doctrine of precedent.
[ترجمه گوگل]او یک دکترین جدید از پیشینه را مطرح کرد
[ترجمه ترگمان]او یک دکترین جدید را بنا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سابقه (اسم)
antecedent, limit, service, heretofore, past, reputation, fame, history, record, precedent, background, prescription, foretime, backward, limitation, repute, standing

نمونه (اسم)
example, instance, exemplar, parable, exemplum, progenitor, precedent, piece, breadboard, sample, model, specimen, module, paradigm, typicality

ماقبل (صفت)
past, precedent, preceding

مسبوق به سابقه (صفت)
precedent

مقدم (صفت)
prior, previous, antecedent, first, leading, preferred, precedent, pre-eminent, headmost

تخصصی

[حقوق] سابقه (قضایی)، رویه، نمونه

انگلیسی به انگلیسی

• previous legal decision serving as an authoritative rule, authoritative example; model, standard, example
preceding, earlier; prior, previous; having priority
if an action or decision is regarded as a precedent, people refer to it as a reason for taking a similar action or decision at a later time; a formal word.
if there has been a precedent for something, something similar to it has happened before; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: An example or guide for future actions
🔍 مترادف: Example, model
✅ مثال: The court's decision set a precedent for future cases involving similar issues.
واقعا ترجمه فارسی خوبی پیدا نکردم براش بهترین ترجمه رو دوستمون اشاره کرد که تو ترکی میگیم " دب قویماخ " مثلا یک نفر تو عروسیش یه کاری رو انجام میده که رسم نیست و ممکنه باعث بشه بقیه هم مجبور بشن بعدا اون کار رو انجام بدن در واقع یه جورایی بدعت و رسم نو هست که ممکنه تو گذشته انجام شده باشه یا الان.
۱. سابقه ۲. سنت. رسم. روال ۳. {حقوقی} رویه قضایی
مثال:
Certain [Divine] precedents have passed before you
بی شک قبل از شما سنتهای الهی گذشته است.
�قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ�
( اسم ) الگو، رویه، سابقه
( صفت ) قبلی
ارجحیت
رویه قضایی
ریشه این کلمه precede هست که به معنی come before یا go in advance به معنی ''از قبل آمدن''، ''پیش قرارگرفتن''.
که معنی کامل این کلمه خانمی با اسم بیاد موندنیشون در تاریخ ۲۰:۴۱ - ۱۳۹۹/۰۱/۲۵ بطور کامل ذکر کردن.
پیش نمونه
در متون حقوقی به معنای رویه قضایی است
The judgment on pension rights has established/set a preceden
روال یا رسم ( قانونی، سنتی و غیره )
1 ) The court's decision has set a legal precedent
2 ) many argued that although they disapproved of her remarks, they objected to the precedent Democrats were setting
3 ) Supreme court's staggering deviation from precedent
1 - سابقه
. There are several precedents for promoting people who don't have formal qualifications
سوابق چندینی برای ارتقا افرادی که صلاحیت رسمی ندارند وجود دارد.
2 - رسم و سنت
?Would it be breaking with precedent for the bride to make a speech
...
[مشاهده متن کامل]

آیا این برای عروس شکستن سنت خواهد بود که یک سخنرانی کند؟
. I worry about giving into her demands because it then sets a precedent
من درباره تسلیم خواسته های اون شدن نگران هستم زیرا این یک رسم را ایجاد می کند.

To set a precedent
الگویی برای اتفاقات مشابه در آینده شدن
دب قویماخ ( ترکی )
??Creating a new norm
Mr. President's violation of law would set a
. dangerouss precedent
نمونه ی قبلی
مورد قبلی
1. سابقه 2. سنت، رسم، روال 3. [حقوق] رویه قضایی ( م. فرهنگ معاصر پویا )
- دستورالعمل یا نحوه اقدام ( که سابقاً برای موردی تهیه شده و میتواند در آینده برای موارد مشابه بعنوان معیار/ الگو/نمونه استفاده شود )
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف previous/prior instance or example
e. g. There are several precedents for promoting people who don't have formal qualifications
e. g. There are substantial precedents for using interactive media in training

- ( حقوقی–قضایی ) روند رسیدگی، تصمیم گیری و صدور رأی نهایی در پرونده ای پیشین که بعنوان راهنما، الگو یا معیار در برخورد با پرونده های مشابهِ آن در آینده مدنظر قرار گیرد.
e. g. The judgment on pension rights has established a precedent
e. g. The trial could set an important precedent for dealing with large numbers of similar cases
- عملی که انجامش روال شود ( تکرار آن عمل را توجیه کند و راه را برای تکرار اعمال مشابهِ آن در آینده باز کند )
e. g. UN involvement in the country’s affairs would set a dangerous precedent
نمونه یا الگوسازی کردن، راه را برای عملی باز کردن، عمل، رسم یا سنتی را باب/متداول/مرسوم کردن to set/create a precedent
- عملی که در نتیجه تکرار طولانی مدت آن به یک سنت، عرف یا رسم تبدیل شود. مترادف custom و convention
to break with precedent = to do something in a new way سنت شکنی کردن
- بی سابقه without precedent
e. g. An epidemic on this scale is without precedent.
صفت:
از لحاظ زمانی، ترتیب، رتبه یا اهمیت: جلوتر از / مقدم بر ( سایرین ) ، دارای حق تقدم یا اولویت
( پرونده ای که از اولویت برخوردار است و باید جلوتر از بقیه مورد رسیدگی قرار بگیرد ) e. g. A precedent case

- نمونه
- معیار
- الگو
- هنجار
- راهنما
- نمونه ی قبلی
- موردِ قبلی
- سابقه

رسم، سنت
The judgment on pension rights has established/set a precedent.
سابقه
There is no precedent for a disaster of this scale.
Such protests are without precedent in recent history.
روال، رویه
a legal precedent
UN involvement in the country’s affairs would set a dangerous precedent.
The ruling set a precedent for future libel ( توهین ) cases.
پیش کسوت
پیشینه
پیش شرط
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس