prayer

/ˈprer//preə/

معنی: خواهش، تقاضا، دعا، نماز
معانی دیگر: عبادت، نیایش، (خودمانی) شانس موفقیت، درخواست، استغاثه، (نسبت به خدا) حمد، ستایش، (جمع) مراسم مذهبی (که بخش عمده ی آن عبادت باشد)، (آنچه از خدا خواسته شده) حاجت، مراد، دعا کننده، نیایشگر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of appealing to and invoking the power of God or some spiritual being.
مترادف: invocation, orison, petition, supplication
مشابه: appeal

(2) تعریف: a form of communal worship with the object of adoring, confessing to, or giving thanks to God or an object of worship.
مترادف: praise, worship
مشابه: doxology, thanksgiving

(3) تعریف: a religious observance focused on public or private devotions.
مترادف: worship
مشابه: devotion, service

(4) تعریف: an earnest request.
مترادف: adjuration, appeal, entreaty, invocation, plea
مشابه: petition, supplication
اسم ( noun )
• : تعریف: one who prays.

جمله های نمونه

1. prayer for the dead
دعای اموات

2. prayer for the repose of his soul
دعا برای آرامش روح او

3. prayer was balm to her spirit
دعا مرهم روح او بود.

4. prayer meeting
گردهمایی برای دعا،دعای جمعی

5. prayer rug (or mat)
قالیچه مخصوص نماز،سجاده

6. a prayer for the dead
دعای اموات

7. a prayer for the soul of the departed
دعایی به روح مردگان

8. friday prayer
نماز جمعه

9. noon prayer
دعای ظهر

10. a dinner-table prayer
دعای سر میز شام

11. a midnight prayer
دعای نیمه شب

12. her devout prayer
دعای زاهدانه ی او

13. my grandmother's prayer was answered
دعای مادر بزرگم اجابت شد.

14. he said a prayer before every evening meal
او همیشه پیش از شام دعا می کرد.

15. to murmur a prayer
دعایی را زمزمه کردن

16. he doesn't have a prayer
او شانس موفقیت ندارد.

17. they lowered their heads in prayer
سرهای خود را به حالت دعا فرود آوردند.

18. he finished his talk with a prayer
او سخنرانی خود را با یک دعا خاتمه داد.

19. let us purge our sins with prayer
بیا تا گناهان خود را با دعا پاک کنیم.

20. the children bowed their heads in prayer
بچه ها سرهای خود را خم کردند و به دعا پرداختند.

21. to kneel in an attitude of prayer
به حالت دعا زانو زدن

22. akbar cleared his throat and gabbled through his prayer
اکبر سینه ی خود را صاف کرد و دعای خود را جویده جویده ادا کرد.

23. he excused religious minorities from taking part in school prayer
او اقلیت های مذهبی را از شرکت در دعای مدرسه معاف کرد.

24. for some christians, lent was a period of fasting and prayer
برای برخی مسیحیان ایام ((لنت)) دوران پرهیز و عبادت بود.

25. She whispered a silent prayer that her wounded brother would not die.
[ترجمه هادی] او زیر لب برای برادر زخمی اش دعا کرد که نمیرد
|
[ترجمه گوگل]دعایی بی صدا زمزمه کرد که برادر مجروحش نمرد
[ترجمه ترگمان]دعای خاموشی را زیر لب زمزمه کرد که برادر مجروح او نخواهد مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. My prayer is that one day he will walk again.
[ترجمه گوگل]دعای من این است که روزی دوباره راه برود
[ترجمه ترگمان]دعای من این است که روزی دوباره راه خواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Traditionally these days were set apart for prayer and fasting.
[ترجمه گوگل]به طور سنتی این روزها برای نماز و روزه اختصاص داده می شد
[ترجمه ترگمان]به طور سنتی این روزها برای نماز و روزه جدا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. She hasn't a prayer of winning the competition.
[ترجمه گوگل]او دعایی برای برنده شدن در مسابقه ندارد
[ترجمه ترگمان]او برای برنده شدن در مسابقه دعا نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Cuthbert led an austere life of prayer and solitude.
[ترجمه گوگل]کاتبرت زندگی سختی از دعا و تنهایی داشت
[ترجمه ترگمان]Cuthbert زندگی ناهنجار و تنهایی را رهبری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. We believe in the power of prayer.
[ترجمه گوگل]ما به قدرت دعا ایمان داریم
[ترجمه ترگمان]ما به قدرت دعا اعتقاد داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خواهش (اسم)
wish, desire, will, request, asking, begging, prayer

تقاضا (اسم)
suit, solicitation, request, demand, plea, requisition, importance, requirement, postulate, prayer, rogation

دعا (اسم)
devotion, orison, vote, prayer

نماز (اسم)
prayer

انگلیسی به انگلیسی

• petition or entreaty to god, application to god expressed in words or thoughts; one who prays, one who appeals to god
prayer is the activity of praying to god.
when people say their prayers, they pray.
a prayer is the words that someone says when they pray.

پیشنهاد کاربران

دعا، ورد
نماز، دعا
مثال: She knelt down to say her evening prayers.
او زانو زد تا دعاهای شبانه خود را بخواند.
میتونه معنای شانس هم داشته باشه
You don't have a prayer تو هیچ شانسی نداری
برای نماز خوندن say prayers درسته
ینی prayer باید جمع باشه
فعلشم میشهto pray
🔊 دوستان تلفظ درست این کلمه ( پرِر ) می باشد؛ آن را به اشتباه ( پرِیِر ) نخوانید!
نماز
نیایش
پرستیدن: کلمه پرست در فارسی دو معنا دارد یکی به معنای تیمار و مراقبت و معنای اصلی کلمه به معنای عبادت کردن است کلمه پرست گذشته فعل پَرای است این کلمه امروزه در فارسی کاربردی ندارد اما در زبان انگلیسی نماز خواندن را پِرای تلفظ می کنند.
Pray: عبادت کردن ، نماز خواندن
Prayer: دعا ، نماز ، عبادت
Praying room : نمازخانه
Mosque: مسجد
دعا
مناجات کننده

نماز، دعا
نیایش، دعا، نماز
prayer room : نمازخانه
عبادت ، دعا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس