prattle on

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
وراجی کردن / بی هدف حرف زدن / پرچانگی بی وقفه
🔸 تعریف:
1. حرف زدن طولانی و بی هدف درباره ی چیزهای بی اهمیت یا بی معنا
مثال: She prattled on about her cat for hours. ساعت ها درباره ی گربه ش پرچانگی کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

2. صحبت کردن به صورت کودکانه یا احمقانه، بدون توجه به اهمیت موضوع
مثال: He prattled on as if nothing had happened. انگار نه انگار اتفاقی افتاده، همین طور وراجی می کرد.
🔸 مترادف ها:
babble – chatter – blather – ramble – gab – jabber – witter