1. he praised her glowingly
با آب و تاب از او تعریف کرد.
2. he praised the bride to the skies
از شدت تعریف عروس را به عرش رساند (خیلی از عروس تعریف کرد).
3. she praised her children ad nauseam
آنقدر از بچه های خودش تعریف کرد که حال ما به هم خورد.
4. students praised his thirty-year services
دانشجویان خدمات سی ساله ی او را ستودند.
5. the commander praised the discipline of the troops
فرمانده فرمانبرداری افراد قشون را مورد ستایش قرار داد.
6. the president praised his predecessors
رئیس جمهور از اسلاف خود (رییس جمهوران پیشین) تعریف کرد.
7. the teacher praised him
معلم به او آفرین گفت.
8. to get praised
مورد تحسین واقع شدن
9. the new york critics praised this film
هنرسنجان نیویورک از این فیلم تعریف کردند.
10. she always warmed toward anyone who praised her children
همیشه نسبت به کسانی که از بچه هایش تعریف می کردند ملاطفت می کرد.
11. their dedication to the cause of world peace was praised
جانفشانی آنها در راه صلح جهانی مورد ستایش قرار گرفت.