pragmatist

/ˈpræɡməˌtɪst//ˈpræɡmətɪst/

معنی: پیرو فلسفه عملی، مصلحت گرای
معانی دیگر: پیرو فلسفه عملی، مصلحت گرای

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who takes a practical approach to problems and issues.

(2) تعریف: one who accepts the philosophical theory that the meaning or truth of something is derived from its effects or consequences.
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to pragmatism.

جمله های نمونه

1. She rose to power by being a political pragmatist who took advantage of every opportunity that presented itself.
[ترجمه گوگل]او با یک عملگرای سیاسی که از هر فرصتی که پیش می آمد استفاده می کرد به قدرت رسید
[ترجمه ترگمان]او با یک عمل گرای سیاسی به قدرت رسید که از هر فرصتی که خودش را ارائه می داد بهره می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He is a political pragmatist, not an idealist.
[ترجمه گوگل]او یک عملگرای سیاسی است، نه یک ایده آلیست
[ترجمه ترگمان]او یک عملگرا سیاسی است، نه یک idealist
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The successful teacher is invariably a pragmatist and a realist.
[ترجمه گوگل]معلم موفق همیشه یک عمل گرا و یک واقع گرا است
[ترجمه ترگمان]معلم موفق همواره یک عملگرا و یک realist است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The pragmatist knows it better than the idealist. 97 excess A sledge-hammer to crack a nut.
[ترجمه گوگل]عملگرا بهتر از ایده آل گرا می داند 97 اضافی یک چکش سورتمه برای شکستن مهره
[ترجمه ترگمان]The این را بهتر از the می داند بیش از ۹۷ یک چکش برای شکستن یک مهره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A pragmatist judge will find room in his working theory of as if legal rights for some doctrine of precedent.
[ترجمه گوگل]یک قاضی پراگماتیست در نظریه کاری خود که گویی حقوق قانونی برای برخی آموزه های سابقه دارد، جایی پیدا می کند
[ترجمه ترگمان]یک قاضی عملگرا، در نظریه کار خود به عنوان یک حقوق قانونی برای برخی از اصول سابقه، اتاق پیدا خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The pragmatist is more flexible, recognising that exceptions do arise and must be practically catered for.
[ترجمه گوگل]عمل‌گرا انعطاف‌پذیرتر است و تشخیص می‌دهد که استثنائات به وجود می‌آیند و باید عملاً مورد توجه قرار گیرند
[ترجمه ترگمان]pragmatist انعطاف پذیرتر است و تشخیص می دهد که استثناها ایجاد می شوند و باید عملا برآورده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mr Olasky, the pragmatist leader, suggests a compromise.
[ترجمه گوگل]آقای اولاسکی، رهبر پراگماتیست، یک مصالحه را پیشنهاد می کند
[ترجمه ترگمان]آقای Olasky، رهبر عملگرا، پیشنهاد مصالحه را پیشنهاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. By all accounts, Rajoub is a pragmatist with a keen sense of planning and organization.
[ترجمه گوگل]به هر حال، راجوب یک عمل‌گرا با حس برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی است
[ترجمه ترگمان]با تمام حساب ها، Rajoub یک عملگرا با حس قوی برنامه ریزی و سازمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A pragmatist judge might possibly decide, in such a case, to overrule these past decisions.
[ترجمه گوگل]یک قاضی عملگرا ممکن است در چنین موردی تصمیم بگیرد که این تصمیمات گذشته را رد کند
[ترجمه ترگمان]یک قاضی عملگرا ممکن است در چنین موردی تصمیم بگیرد که این تصمیمات گذشته را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was, however, a pragmatist and a realist who favoured close relations with the United States.
[ترجمه گوگل]با این حال، او یک عمل‌گرا و واقع‌گرا بود که طرفدار روابط نزدیک با ایالات متحده بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، او یک عملگرا و یک واقع بین بود که روابط نزدیکی با ایالات متحده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But I'm a pragmatist and you can't make a living with the Chinese language in Singapore.
[ترجمه گوگل]اما من یک عمل گرا هستم و شما نمی توانید با زبان چینی در سنگاپور امرار معاش کنید
[ترجمه ترگمان]اما من یک عملگرا هستم و شما نمی توانید با زبان چینی در سنگاپور زندگی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But he is a pragmatist, albeit a principled one.
[ترجمه گوگل]اما او یک عملگرا است، هرچند اصولگرا
[ترجمه ترگمان]اما او یک عملگرا است، اگرچه یک عملگرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Carol Bartz is now in, and she's a pragmatist allied tothat Yahoo's profits have slumped seriously.
[ترجمه گوگل]کارول بارتز در حال حاضر وارد شده است، و او یک متحد عمل گرا است که سود یاهو به شدت کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]اکنون کارول Bartz در آن است و او یک نظر است که منافع یاهو با این کار جدی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One is a hard - working pragmatist, the other a mercurial idealist.
[ترجمه گوگل]یکی یک پراگماتیست سخت کوش است و دیگری یک ایده آل گرا
[ترجمه ترگمان]یکی a hard و دیگر a mercurial است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیرو فلسفه عملی (اسم)
pragmatist

مصلحت گرای (اسم)
pragmatist

تخصصی

[آب و خاک] عملگرا

انگلیسی به انگلیسی

• one who supports the philosophy of pragmatism; practical person, one who considers the feasibility of a deed before acting

پیشنهاد کاربران

۱. عمل گرا ۲. واقع بین
مثال:
The successful teacher is invariably a pragmatist and a realist.
یک معلم موفق همواره یک {معلم} عمل گرا و واقع بین است.
عمل گرا ( جامعه شناسی )
اصلاح طلب ( سیاسی )
در جامعه شناسی، عملگرا
عمل گرا، واقع بین
. . .
Shamkhani veered towards politics and has been known to successfully manage relations with conservative, pragmatist and reformist camps. He was appointed SNSC secretary by former moderate President Hassan Rouhani in 2013
Aljazeera. cim@
- کسی که به جنبه های عملی چیزی توجه بیشتری دارد تا به جنبه های آرمانی آن چیز.
- کسی که به اثربخشی یا سودمندی نتایج یک عمل علاقه مندی بیشتری دارد.
- نتیجه گرا
- پیرو نگرشی که در آن ایده ها و نظریه ها را بر اساس میزان موفقیت کاربردهای عملی آنها ارزیابی می کند.
- مصلحت گرا
اصلاح گرا ( سیاسی )
کارکردگرا= pragmatist
کارکردگرایی= pragmatism
مصلحت اندیش
عملی بین

بپرس