قید ( adverb )
• (1) تعریف: in every essential respect; virtually.
• مترادف: essentially, in effect, in the main, mainly, mostly, virtually, well-nigh
• مشابه: almost, basically, chiefly, fundamentally, substantially
• مترادف: essentially, in effect, in the main, mainly, mostly, virtually, well-nigh
• مشابه: almost, basically, chiefly, fundamentally, substantially
- I am practically finished with this project now.
[ترجمه ��] من الان عملا کارم با این پروژه تمومه|
[ترجمه گوگل] من در حال حاضر عملا با این پروژه تمام شده است[ترجمه ترگمان] من در حال حاضر با این پروژه تمام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in a way that is practical.
• مترادف: pragmatically, realistically
• مترادف: pragmatically, realistically
- You should think more practically about this decision.
[ترجمه گوگل] شما باید بیشتر به این تصمیم فکر کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید بیشتر در مورد این تصمیم فکر کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو باید بیشتر در مورد این تصمیم فکر کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: almost; nearly.
• مترادف: almost, just about, nearly, nigh
• مشابه: near, well-nigh
• مترادف: almost, just about, nearly, nigh
• مشابه: near, well-nigh
- I was riding my bike and a strong wind practically knocked me over.
[ترجمه گوگل] در حال دوچرخه سواری بودم که باد شدید عملاً مرا از پا درآورد
[ترجمه ترگمان] من دوچرخه سواری می کردم و یه باد قوی داشت منو می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من دوچرخه سواری می کردم و یه باد قوی داشت منو می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید