practically

/ˈpræktəkl̩i//ˈpræktɪkl̩i/

معنی: عملا
معانی دیگر: واقعا، در حقیقت، در عمل، (عامیانه) تقریبا، کمابیش، به طور عملی، به طور تجربی، آروین وار، برزش وار، از نظر تجربی یا عملی، تقریبا، درواقع، در معنی، میتوان گفت

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in every essential respect; virtually.
مترادف: essentially, in effect, in the main, mainly, mostly, virtually, well-nigh
مشابه: almost, basically, chiefly, fundamentally, substantially

- I am practically finished with this project now.
[ترجمه ��] من الان عملا کارم با این پروژه تمومه
|
[ترجمه گوگل] من در حال حاضر عملا با این پروژه تمام شده است
[ترجمه ترگمان] من در حال حاضر با این پروژه تمام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in a way that is practical.
مترادف: pragmatically, realistically

- You should think more practically about this decision.
[ترجمه گوگل] شما باید بیشتر به این تصمیم فکر کنید
[ترجمه ترگمان] تو باید بیشتر در مورد این تصمیم فکر کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: almost; nearly.
مترادف: almost, just about, nearly, nigh
مشابه: near, well-nigh

- I was riding my bike and a strong wind practically knocked me over.
[ترجمه گوگل] در حال دوچرخه سواری بودم که باد شدید عملاً مرا از پا درآورد
[ترجمه ترگمان] من دوچرخه سواری می کردم و یه باد قوی داشت منو می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. practically a dictator
واقعا یک دیکتاتور

2. it is practically impossible to tame such animals as lions and tigers
رام کردن برخی از جانوران مانند شیر و پلنگ عملا غیر ممکن است.

3. the bottle is practically full
بطری تقریبا پر است.

4. He is practically typecast for the role of a gangster.
[ترجمه گوگل]او عملاً برای نقش یک گانگستر تایپ می شود
[ترجمه ترگمان]او عملا طرفدار نقش یک تبهکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He'd known the old man practically all his life.
[ترجمه گوگل]او پیرمرد را عملاً در تمام عمرش می شناخت
[ترجمه ترگمان]او این پیرمرد را تقریبا تمام عمرش می شناخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My essay is practically finished now.
[ترجمه گوگل]انشا من الان عملا تموم شده
[ترجمه ترگمان] مقاله من تقریبا تموم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She practically accused me of starting the fire!
[ترجمه گوگل]او عملاً من را متهم به آتش زدن کرد!
[ترجمه ترگمان]اون عملا منو متهم به شروع آتش سوزی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I meet famous people practically every day.
[ترجمه گوگل]من عملا هر روز با افراد مشهور ملاقات می کنم
[ترجمه ترگمان]من هر روز آدمای معروف رو می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I attended practically every lecture and seminar when I was a student.
[ترجمه گوگل]در دوران دانشجویی عملاً در هر سخنرانی و سمینار شرکت می کردم
[ترجمه ترگمان]من تقریبا در هر سخنرانی و سمینار زمانی که دانش آموز بودم، شرکت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Chinese Christians, therefore, practically excommunicate themselves from their own clan.
[ترجمه گوگل]بنابراین مسیحیان چینی عملاً خود را از قبیله خود تکفیر می کنند
[ترجمه ترگمان]بنابراین مسیحیان چینی عملا خود را از قبیله خود طرد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a place in London that supplies practically everything for left-handed people.
[ترجمه گوگل]جایی در لندن وجود دارد که عملاً همه چیز را برای افراد چپ دست فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]در لندن جایی وجود دارد که عملا همه چیز را برای افراد چپ دست تامین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The carpet's so old, it's practically bald.
[ترجمه گوگل]فرش آنقدر قدیمی است که عملاً کچل شده است
[ترجمه ترگمان]این فرش خیلی قدیمی است، تقریبا تاس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She blamed me for practically every mistake in the report.
[ترجمه گوگل]او تقریباً من را برای هر اشتباهی در گزارش مقصر می دانست
[ترجمه ترگمان]او مرا به خاطر هر اشتباهی که در گزارش بود سرزنش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That practically amounts to a fraud.
[ترجمه گوگل]این عملاً تقلب است
[ترجمه ترگمان]این تقریبا به یه کلاه برداری بستگی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عملا (قید)
actually, practically

انگلیسی به انگلیسی

• from a practical point of view; functionally, usefully; realistically, pragmatically; virtually, almost, nearly
practically means almost.
you also use practically to describe something which involves real actions or events rather than ideas or theories.

پیشنهاد کاربران

۱. عملا. در عمل ۲. تقریبا
مثال:
He could practically drop the ball through the hoop.
او می توانست توپ را عملا توی حلقه پرتاب کند.
در مقام عمل
وقتی کسی چیزی رو practically میگه، یعنی بدون این که احساس رو درش دخیل کنه
تقریبا
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : practice ( practise )
✅️ اسم ( noun ) : practice / practitioner / practicality / practicability / practical / practicableness
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : practical / practiced ( practised ) / practicing ( practising ) / practicable
✅️ قید ( adverb ) : practically / practicably

Virtually
Almost
بطور کاربردی
practically ( adverb ) = عملاً، در عمل، در حقیقت، حدوداً، فی المواقع
examples:
1 - It's practically impossible for me to get home in less than an hour.
عملاً برای من غیرممکن است که در کمتر از یک ساعت به خانه برسم.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - These changes would cost us practically nothing.
این تغییرات عملاً هیچ هزینه ای برای ما نخواهد داشت.
3 - From this point of view, it is practically possible to see practically all parts of the city from the balcony
از این نقطه دید ، تقریباً می توان تمام قسمتهای شهر را از بالکن مشاهده کرد
4 - That old house is practically collapsing
آن خانه قدیمی عملاٌ در حال فرونشت است

به معنای واقعی کلمه_به معنای واقعی_واقعا
She had to practically beg her husband
اون باید به معنای واقعی به شوهرش التماس میکرد
در عمل
عملاً
تقریبا
در شرایط واقعی
به راحتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس